شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۴۸
نوید شاهد: شهيد سعيد حجت الاسلام و المسلمين محمدعلي منتظري در سال 1323 ه‍ ش در خانواده اي روحاني در شهرستان نجف آباد اصفهان به دنيا آمد. پس از سپري كردن دوران خردسالي در ايامي كه ايران دستخوش مبارزات ملي كردن صنعت نفت بود و با حركت فدائيان اسلام و حضور آيت الله كاشاني در دستخوش مبارزات ملي كردن صنعت نفت بود و با حركت فدائيان اسلام و حضور آيت الله كاشاني در صحنه سياسي كشور و نخست وزيري دكتر محمد مصدق در جوش و خروش فراوان قرار داشت مانند ديگر همسالان خود راهي مدرسه شد. از همان دوران بود كه ذكاوت و چالاكي او، مورد توجه اطرافيان قرار گرفت و زبانزد آنان شد.
زندگی نامه شهید محمد منتظری /نمائي از تكاپوي يك انقلاب ...

شهيد سعيد حجت الاسلام و المسلمين محمدعلي منتظري در سال 1323 ه‍ ش در خانواده اي روحاني در شهرستان نجف آباد اصفهان به دنيا آمد. پس از سپري كردن دوران خردسالي در ايامي كه ايران دستخوش مبارزات ملي كردن صنعت نفت بود و با حركت فدائيان اسلام و حضور آيت الله كاشاني در دستخوش مبارزات ملي كردن صنعت نفت بود و با حركت فدائيان اسلام و حضور آيت  الله كاشاني در صحنه سياسي كشور و نخست وزيري دكتر محمد مصدق در جوش و خروش فراوان قرار داشت مانند ديگر همسالان خود راهي مدرسه شد.
از همان دوران بود كه ذكاوت و چالاكي او، مورد توجه اطرافيان قرار گرفت و زبانزد آنان شد. زهد  و پارسايي حاكم بر محيط خانواده و فعاليت پدر بزرگ وي – مرحوم حاج شيخ علي منتظري- در امور كشاورزي، محمد علي را نيز در ايام تعطيلات به مزرعه مي كشاند تا از همان اوان كودكي، از او انساني پرتلاش و سخت كوش، بسازد. اين فعاليت ها به گونه اي بود كه حتي زماني كه بنا بر توصيه و ارشاد پدر، به تحصيل علوم حوزوي مشغول شد و بر همين اساس از نجف آباد فاصله گرفت. در ايام تعطيلي حوزه و در تابستان ها، به شهر خود باز مي گشت و در اين فرصت، به كشاورزي مشغول مي شد. هنوز چند سالي از حضور وي در حوزه هاي دروس ديني نمي گذشت كه يك بار ديگر، اين كانون روشنگري و هدايت، دچار تألمي سنگين گرديد و رحلت آن مرجع عالي قدر جهان تشيع، حضرت آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي (ره) بود.
در اين زمان،  رژيم شاهنشاهي كه مترصد فرصت بود. در يك سناريوي از پيش تعيين شده، در ابتدا به اميد دور از دسترس قرار دادن مردم از مرجعيت، پيام تسليت خويش را براي حوزه علميه نجف اشرف ارسال كرد و متعاقب آن، لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را مطرح كرد تا زمينه را براي به تكامل رساندن حركتي كه رضاخان در محو دين، از صحنه زندگي اجتماعي و فردي مردم تدارك كرده بود، هرچه بيشتر آماده نمايد و طرح هاي آمريكائي را به طور كامل به مرحله اجرا درآورد. در اين موقعيت، حضرت امام خميني(ره) پاي به ميدان مبارزه گذارد و رسالت خويش را در مبارزه با دخالت بيگانگان در كشور پهناور ايران كه پهلوي ها مجري آن بودند، آغاز كرد.
محمد علي منتظري كه در اين ايام، هيجدهمين بهار زندگي خويش را تجربه مي كرد، به تبعيت از پير و مراد خويش، حضرت امام خميني (ره) پاي به ميدان مبارزه عليه رژيم پهلوي گذاشت.
در وقتي كه مبارزات مردم ايران به رهبري امام خميني(ره) درحال شكل گيري تازه اي بود. او نيز، سر پرشور و روح خروشان خود را نذر آن كرد و در اين طريق، سر از پا نمي شناخت. قيام خونين 15 خرداد كه به كشتار وسيع مردم در شهرهاي مختلف كشور، از جمله تهران و شيراز منجر شد. بسياري از مبارزين راه آزادي را به سمت و سوي مخفي كاري بيشتر سوق داد. پخش اعلاميه هاي حضرت امام و ديگر مراجع قم، يكي از حركت هاي مخفيانه او بود كه با دستگاه پلي كپي دست سازي كه حدود 35 ريال قيمت داشت، صورت مي گرفت. در گزارشي كه در مهر سال 1346 به ساواك رسيده، آمده است:
«محمد علي منتظري كه فعلا زنداني مي باشد، قبل از دستگيري به يكي از دوستانش گفته بود من خودم در نجف آباد اصفهان ماشين پلي كپي دارم و اعلاميه هاي خميني را با آن تكثير و توزيع مي نمايم.»
در سير اين مبارزات، امام خميني(ره) به جرم مخالفت با كاپيتولاسيون براي بار دوم دستگير و در نهم آبان 1343 ش به بورساي تركيه و پس از چندي، از آنجا به نجف اشرف، تبعيد شدند و بسياري از مبارزان و مخالفان رژيم پهلوي دستگير و راهي زندان ها شدند. شرايط به گونه اي سخت و ناگوار بود كه حتي بردن نام خميني، جرمي نابخشودني بود و جزايي جز دستگيري، شكنجه و زندان نداشت.
هنوز مدت كمي از تبعيد امام خميني(ره) نگذشته بود كه حسنعلي منصور، در اولين روز بهمن ماه در ميدان بهارستان مورد اصابت گلوله هاي شهيد محمد بخارايي قرار گرفت و پس از گذشت دو ماه و اندي، توسط رضا شمس آبادي در كاخ مرمر به سوي محمدرضا پهلوي، تيراندازي شد.در ارديبهشت ماه سال 1344 كه مصادف با ايام محرم الحرام بود، مرحوم حجت الاسلام و المسلمين محمد تقي فلسفي كه از خطباي بزرگ ايران اسلامي بود، در ساعات مختلف در مكان هاي مختلفي به منبر مي رفت كه يكي از آن مكان ها، مسجد آذربايجاني ها در بازار تهران بود. در يكي از همين روزها، پس از خاتمه وعظ ايشان، صدايي در بين مردم طنين انداز شد كه:
«خدايا دست هاي ناپاكي را كه دستور قطع دست آيت الله خميني را داده اند، براي هميشه محو و نابود كن.»
و پس از آن شعار، صلوات او به گوش رسيد كه:
«به سلامتي بزرگ پرچمدار عالم تشيع حضرت آيت الله خميني صلوات بفرستيد.»
در آن شرايط، كنترل مساجد و مراسم شدت يافته بود و در اين كنتزل، جلسات سخنراني حجت الاسلام و المسلمين فلسفي از ويژگي خاص برخوردار بود. مامورين حاضر در محل صاحب صدا را شناسايي و دستگير كردند و معلوم شد كه اين جوان بيست ويكساله، محمد علي منتظري نام دارد. بازپرسي شعبه 4 دادستاني ارتش، به اتهام «ايجاد اخلال نظم و تحريك مردم» او را با قرار بازداشت موقت، به زندان قزل قلعه گسيل كرد. او كه در اين مدت به مبارزي كار كشته تبديل شده بود، در پاسخ سئوال بازجويان در خصوص علت اين حركت خود نوشت:
«در آن روز پس از فراغت آقاي فلسفي از منبر، علت اين كه آقاي خميني استاد اينجانب بوده و بنده مقلد ايشان هستم گفتم به سلامتي بزرگ پرچمدار عالم تشيع حضرت آيت الله خميني صلوات بفرستيد.»
پاسخ هاي او در بازجوئي به گونه اي محكم و استوار بود كه در نظريه ذيل آن، اين اظهارات نوشته شد:
«متهم فردي است جوان و از نظر تعليمات ديني داراي تعصب شديدي مي باشد، ولي چون در تحقيقات معموله دلايلي در مورد فعاليت هاي مضره او مشهود نيست، لذا اتهام منتسب به او قطعي و مسلم به نظر نمي رسد.»
همين نظريه بود كه پس از مدتي كوتاهي- 10 روز- منجر به آزادي او از زندان شد تا فعاليت هاي خويش را پي بگيرد.
در ادامه اين روشنگري ها، درحالي كه يكي از اقدامات اساسي، تهيه و توزيع اعلاميه هاي علما بود، صحن حضرت معصومه(ع) در قم كه در هنگام تحويل سال نو، مملو از جمعيت بود، براي پخش اعلاميه مناسب تشخيص داده شد. ساعت 30/5 صبح اول فروردين سال 1345، اين منظور عملي گرديد و اعلاميه «اعلام خطر» در بين مردم پخش شد، كه منجر به دستگيري مجدد او گرديد. در بازجوئي هايي كه در اين مرحله صورت گرفت، مشخص شد كه او، در بهمن ماه 1344 ذيل اعلاميه سومين سالروز مدرسه فيضيه را امضا كرده و در اجتماع اعتراض آميز منزل آيت الله مرعشي شركت داشته و در بازرسي از منزل او نيز، ضمن كشف تعدادي اعلاميه، دو نامه با دستخط وي نيز به دست آمد كه حاوي توهين به شخص اول مملكت و دربار شاهنشاهي تشخيص داده شد.
وي در پاسخ به علت پخش اعلاميه گفت:  «اينجانب اعلاميه  اي پخش نكرده ام، ليكن هنگام تحويل سال در صحن مطهر قم بودم و ديدم عده اي مبادرت به پخش اعلاميه نمودند. چون مامورين نتوانستند عاملين اصلي را دستگير نمايند، به عنوان خالي نبودن عريضه اينجانب را دستگير كردند.»
و زماني كه پس از كشف اعلاميه ها از منزلش مورد بازجوئي قرار گرفت،پاسخ داد:
«اين اعلاميه ها را مردم به مرور در منزل ما ريخته بودند و من و با مادرم در اتاق گذاشتيم.»
و علت امضاي ذيل اعلاميه سومين سالروز مدرسه فيضيه را چنين پاسخ گفت: «عده اي از روحانيون جهت امضاي آن به اينجانب مراجعه كردند و من بدون شناسايي آنان و بدون اينكه بدانم در كدام چاپخانه به چاپ رسيده است، ذيل آن را امضا كرده ام.» و درباره علت حضور خويش در منزل آيت الله مرعشي گفت: «روز جمعه در خيابان مي رفتم كه چند نفر از طلبه هاي هم مباحثه خود را ديدم. به اتفاق رفتيم منزل ايشان. يكي از طلبه ها از آيت الله مرعشي تقاضايي در مورد مراجعت آيت الله خميني و عدم جلوگيري از رساله ايشان را از آيت  الله مرعشي نمود كه هويت او را نمي دانم. بعد هم متفرق شديم.
اين گونه پاسخ ها براي بازجويان قانع كننده نبود و به همين جهت در گردش كار پرونده او در 28 روز بعد از دستگيري، نوشته شد:
«متهم به علت تعصب شديد نست به افكار و عقايد روحانيون مخالف و جناح هاي افراطي مذهبي در تمام مدت بازجوئي از بيان حقيقت خودداري كرده و در كليه موارد از پاسخ صحيح و صريح به سئوالات مطروحه خودداري نموده است. نامبرده اصولا فرد ناراحت و آشوبگري بوده كه سوابق قبلي او مؤيد اين امر است و همچنين سماجت او در انكار حقايق، معرف افكار انحرافي و عمليات ضد مصالح مملكتي او مي باشد.»
ساواك با يورش به منزل آيت الله شيخ حسينعلي منتظري، ايشان را نيز دستگير كرده بود و از جايگاه و پايگاه او در بين ياران حضرت امام خميني (ره)- خصوصا پس از تبعيد- اطلاع داشت و لذا شهيد محمدعلي منتظري را بهترين فردي مي دانست تا به وسيله او از فعاليت هاي پنهاني ياران امام آگاهي يابد. به همين منظور بود كه او را پس از سه روز دستگيري به زندان قزل قلعه منتقل كرد و مورد آزارها و اذيت ها و شكنجه هاي گوناگون قرار داد، ولي هرچه آنان ابزار شكنجه را تغيير مي دادند، روحيه مقاومت محمدعلي منتظري نيز، بيش از پيش مي شد. حتي شكنجه هاي پدر پيش چشمان پسر و بالعكس نيز، مؤثر نبود و خشم شكنجه گران را بيشتر مي كرد.
او تربيت شده مكتب امام خميني (ره) بود و در بازجوئي خويش گفته بود: «فعاليتي عليه دولت قانوني انجام نداده است.» و دولت قانوني را چنين تعريف كرده بود كه: «دولت قانوني، دولتي است كه از طرف مجلس قانوني تعيين گردد و مجلس قانوني نيز مجلسي است كه با نظر 5 تن از مجتهدين و طبق اصل دوم متمم قانون اساسي انتخاب شده باشد و از طرف مراجع تحريم نشده باشد.» و درباره انقلاب شاه و مردم با صراحت گفته بود: «چون مقلد آيت الله خميني است، لذا نظر او نظر آيت الله خميني مي باشد.»
در شهريور ماه سال 1345 ش، او را به زندان قصر منتقل كردند. نگراني هاي او نسبت به حال پدر و اخباري مبني بر ممنوع الملاقات كردن و شكنجه هاي قرون وسطايي كه به او رسيده بود، وي را بر آن داشت تا نامه اي به شرح زير، به دادستاني ارتش بنويسد: «در حدود يك ماه است كه اينجانب را از قزل قلعه به زندان قصر انتقال داده اند. در طول اين مدت علاوه بر اينكه از حال پدر بزرگوارم حضرت حجةالاسلام و المسلمين جناب آقاي منتظري مطلع نگشته ام، اخبار موهش و دلخراشي به من مي رسد كه مرا سخت تحت تاثير قرار داده است. از طرفي قريب سه هفته است ايشان را ممنو ع الملاقات كرده اند و احدي حق ندارد با معظم له ملاقات نموده و از سلامتي يا خداي ناكرده از بيماري وي مطلع گردد. از طرف ديگر در خارج چنين شهرت دارد كه ايشان از روز شنبه- 2/7/45- دست به اعتصاب غذا زده و در راه اعتلاي كلمه اسلام، حتي تن به مرگ و شهادت داده اند... بنابراين چنانچه از همين ساعت (8 بامداد 5/7/45) تا 30ساعت ديگر (2 بعدازظهر 6/7/45) از اوضاع و احوال پدرم مطلع نشوم و موضوع اعتصاب از طرف ايشان به طريق نامه رسمي و يا ملاقات حضوري تكذيب نگردد، شروع به اعتصاب غذا مي كنم و تا دريافت نكردن اطلاع قطعي به طريق مزبور، ادامه خواهم داد.
محمد علي منتظري
زندان شماره 4 قصر»
و فرداي آن روز به وعده خويش وفا كرد و با نوشتن نامه اي ديگر، اعلام اعتصاب غذا نمود تا از وضعيت پدر خويش، اطلاع حاصل نمايد: «نظر به اينكه اينجانب از اوضاع و احوال پدر بزرگوارم مطلع نشده و موضوع اعتصاب ايشان به طريق نامه رسمي و يا ملاقات حضوري تكذيب نگشت، از همين ساعت (2 بعدازظهر 6/7/45) شروع به اعتصاب غذا نموده و تا عدم دريافت اطلاع از حال ايشان و عدم تكذيب جريان مزبور، ادامه خواهم داد.
محمدعلي منتظري زندان شماره 4 قصر»
با گذشت 9 ماه از دستگيري، در تاريخ سوم آبان 1345 او را به بيداگاه نظامي رژيم پهلوي، فرا خواندند.او فرصت را غنيمت شمرد و در دادخواستي چهار صفحه اي، به اعمال و رفتار شكنجه گران ساواك در جلسات متعدد بازجوئي اشاره و جرم خود را دينداري عنوان كرد.
بخشي از اين دستنوشته كه با دعاي «اللهم اهدنا الصراط المستقيم» شروع گرديده، چنين است:
«اينجانب را به جرم دينداري در تاريخ 1/5/45 بازداشت و بعد از 3 روز تحويل زندان قزل قلعه دادند. در آن زمان چه شكنجه ها كه به من ندادند... در جلسه اي نبود كه اينجانب تحت شكنجه هاي گوناگون قرار نگيرم... آن قدر سيلي هاي پي درپي در همه اين جلسه ها به سرو صورت و گوش من زدند كه شنوايي گوشم را كاملاً از دست دادم و سه دفعه به بيمارستان سازمان با آن سختي ها كه داشت مراجعتم دادند... در اكثر جلسات بازجوئي شلاق بدون حساب به كار مي رفت... آن قدر با شلاق سيمي پوشيده پلاستيك، بدن مرا مورد حمله قرار دادند كه تا يك ماه آثار آن در بدن يافت مي شد... بعد از شكنجه هاي زياد... ساعت 9 شب بود كه آقاي ازغندي وارد شد... آ ن قدر سيلي و شلاق زد كه حساب ندارد. بعد از آن (بي ادبي است) با زور شلوار مرا كند و به ديوار بخاري كنار اتاق كه سرخ بود، چسباند... در آن وقت بود كه آيه شريفه يا ناركوني بردا و سلاما بر زبانم جاري شد....
ناگهان ديدم يك فلك و 2 عدد چوب صخيم و طويل و شلاق سيمي را آوردند، در دفعه اول چنان مرا فلك كردند كه چوب ها خرد و ريز شدند و من بي حس شدم... به شما عرض مي كنم كه اينجانب هيچ جرمي مرتكب نشده و اين اتهامات واهي و بي اساس مي باشند. فقط به جرم دينداري بازداشت شده و اين همه زجر و شكنجه هاي غيرانساني را به من روا داشته اند و سرانجام به پاي ميز محاكمه كشيده شده ام و خود را به هيچ وجه مجرم نمي دانم.
والسلام علي من اتبع الهدي»
در اين دادگاه بود كه به سه سال حبس عادي محكوم شد. دو ماه بعد از اين محكوميت نامه اي 6 صفحه اي براي مرحوم حاج اكبر پوراستاد نوشت تا از طريق يكي از آشنايان به او برساند، ولي اين نامه توسط مامورين ساواك كشف گرديد كه در گزارش كشف آن، به علت اين ارتباط، محمد علي منتظري از اعضاي هيئت هاي مؤتلفه اسلامي معرفي شد.
دوران مبارزه و تلاش و مقاومت در زير شكنجه هاي طاقت فرسا از يك طرف و هم بند بودن با عالمان مبارزي همچون آيت الله طالقاني و آيت الله رباني شيرازي و پدرش از طرف ديگر، از وي، مبارزي آبديده و نام آشنا فراهم آورد كه از فرصت  هاي دوران زندان بهره گرفت و ضمن آشنايي بيشتر با مفاهيم اسلامي،  به تكميل زبان انگليسي نيز همت گماشت و ضمن برگزاري جلسات بحث و مجادله با زندانياني همچون بيژن جزئي، براي شروع مبارزاتي سازمان يافته، پس از آزادي از زندان، در خلوت خود به تفكر  پرداخت و از بين جواناني كه در زندان بودند، براي طي مسير، يار انتخاب كرد.
شهرت او دربين مبارزان به جايي رسيده بود كه امضاي او در ذيل هر اعلاميه اي توجه ساواك را برمي انگيخت. يك بار كه نام وي در ذيل آگهي تسليت به دكتر كاظم سامي به مناسبت درگذشت مهدي سامي كرماني، در روزنامه كيهان درج گرديده بود، درحالي كه او هنوز در زندان بود، اين خبر در سوابق وي، بايگاني شد. مدت محكوميت محمد علي منتظري در اواخر دي ماه 1347 به پايان رسيد و دادگاه تجديدنظر با آزادي مشروط وي موافقت كرد. پرويز ثابتي – مقام امنيتي ساواك- كه در اين زمان، رياست اداره يكم عمليات و بررسي اداره كل سوم ساواك را  عهده دار بود، ابتدا در خلاصه پيشينه او نوشت:
«محمدعلي منتظري يكي از طلاب ناراحت و اخلال گر مقيم شهرستان قم مي باشد كه در ذيل اكثر قريب به اتفاق اعلاميه هاي مضره روحانيون را امضا كرده.»
ثابتي در اين گزارش ضمن اشاره به سوابق دستگيري او در قبل از ماه مبارك رمضان 1343 كه 24 ساعت در شهرباني بازداشت شد و نيز دستگيري او در ارديبهشت ماه سال 1344كه 10 روز (21/2/44 تا 1/3/44) طول كشيد، درباره او و آزادي وي، چنين اظهارنظر كرد:
«با توجه به روحيه ماجراجويانه محمدعلي منتظري، به احتمال قريب به يقين پس از مراجعت به قم كماكان فعاليت هاي خرابكارانه خود را از سر خواهد گرفت، لذا اقامت مشاراليه در قم و همچنين نجف آباد (زادگاه وي) به مصلحت نمي باشد؛ عليهذا با عرض اينكه اقداماتي جهت اعزام نامبرده به خدمت وظيفه عمومي به عمل آمده، در صورت تصويب به ساواك قم اعلام شود به او اعلام نمايند حق اقامت در دو شهرستان مذكور را ندارد.»
محمد علي منتظري كه بر اساس همين تصميم، در قم و نجف آباد اقامت نكرده بود، همواره از طريق منابع ساواك تحت مراقبت قرار داشت و نقل قول هاي او كه به تهران آمده بود و در جلسات ادواري آقايان شيخ حسين لنكراني،  شيخ حسين كاشاني، آيت الله شهيد سعيدي و ... شركت مي كرد. در اختيار ساواك قرار مي گرفت.
در اين ايام تلاش و فعاليت وي به تهران و قم منحصر نبود، بلكه اين تلاش فراگير بود. نمونه اي از اين حركت، تماسي بودكه او جهت تهيه كتاب «موسيقي از نظر دين و دانش» براي انجمن اسلامي دانشگاه تبريز با موسسه مطبوعاتي اسلامي برقرار كرد كه ساواك از طريق استراق سمع، از آن مطلع گرديد.
 به رغم اينكه او تلاش مي كرد تا فعاليت هايش در كمال اختفاء صورت پذيرد، ولي برخي از اين تلاش ها، از چشم ماموران امنيتي رژيم پهلوي پنهان نمي ماند. بر اساس همين مراقبت ها بود كه اداره كل سوم به ساواك تهران نوشت: «دستور فرمائيد پيرامون چگونگي ارتباط عناصر متعصب مذهبي، به ويژه محمد علي منتظري و سيد علي غيوري با جمعيت نهضت آزادي، تحقيقات لازم معمول و نتيجه اعلام شود.» و فرداي آن روز اعلام گرديد كه محمد منتظري با نام رمز محمد تميمي، فعاليت هاي محرمانه را شروع كرده است و پس از آنكه ارتباط او با بعضي از افراد حزب ملل اسلامي از قبيل جواد منصوري كشف شد، دستورالعمل ذيل به ساواك تهران، ارسال شد:
«دستور فرماييد ضمن مراقبت كامل از وي، پيرامون چگونگي و هدف و انگيزه مشاراليه از ارتباط با افراد حزب ملل اسلامي و همچنين جمعيت نهضت آزادي تحقيقات غيرمحسوس و لازم معمول و نتيجه را ضمن تعيين آدرس محل سكونت او اعلام دارند.»
زماني كه ساواك از اظهارنظرهاي او در خصوص جريانات داخلي و روابط ايران و عراق در شرايط آن روز حاكم بر منطقه، مطلع شد، دستور داد براي روشن نمودن نحوه فعاليت هاي وي، مراقبت از او با تمام امكانات انجام شود. نمونه اي از اين اظهارنظرها چنين است: الف - «اين سينماها همه به يهوديان تعلق دارند و چون بيمه هستند، براي آنكه از شركت هاي بيمه ايران پول بگيرند، عمدا آنها را آتش زده اند و چون اين تهمت به روحانيون مي چسبد، مي گويند كه آنها دستور آتش زدن سينماها را داده اند.»
ب- اقدامات دولت ايران در مورد شط العرب خيلي بي موقع است و چون اينها (مقامات ايران) عموما صهيونيست  هستند، به منظور كمك به اسرائيل در قبال شكست هايي كه تازگي از اعراب خورده است، مي خواهند عراق را وادار سازند تا 20 هزار سرباز خود را از جبهه اسرائيل احضار نمايد.»
ج- «شاه موقعي كه به امريكا رفت، ارباب ها دستور دادند با عراق وارد جنگ شود تا اسرائيل از شر آنها راحت گردد.»
ساواك كه در جلسات هفتگي روحانيون نفوذ داشت و همواره در جريان اظهارنظرهاي او پيرامون مسائل مختلف قرار مي گرفت، تصميم به احضار مجدد وي گرفت. مكالمه زير كه بين او و شهيد ايت الله سعيدي صورت گرفته است، حاكي از اين مطلب مي باشد:
«منتظري: از طرف سازمان امنيت احضار شدم و از من تعهد گرفتند و از من پرسيدند در كجا سكونت داريد؟ من جواب دادم مدت ده روز است در منزل سعيدي هستم.
سعيدي: من ديروز در منزل طاهري بودم، امضا شما را گذاشتم و امضا هاشمي را هم گذاشتم.»
ساواك منظور شهيد آيت الله سعيدي، در اين مكالمه را،  امضاي آگهي تسليت درگذشت سيد ابراهيم مفيدي تشخيص داد.
مسافرت هاي مكرر و كوتاه مدت او به شهرهاي تهران، قم و اصفهان كه براي سازماندهي ياران مبارز خود صورت مي داد و سكونت هر روزه در منزل يكي از دوستان باعث مي شد تا حلقه مراقبتي او با مشكل مواجه گردد، از اين رو، پس از 5 ماه خانه  هايي كه در تهران به آنها تردد داشت، به شرح زير اعلام شد: «منزل آقاي سعيدي، منزل سيد علي غيوري، منزل مرتضي مطهري و منزل دكتر واعظي: و در اين بين، از سفارشي كه به يكي از دوستانش، پيرامون تحقيق در خصوص محدوديت هاي پدرش در قم كرد و گفت كه: «پدرم در قم كمي محدود مي باشد، تحقيق كن ببين چطور شده؟ من ديروز او را ديدم كه بدو بدو رفت سوار تاكسي شد و ديگر نشد كه با او حرف بزنم.»
چنين استنباط شد كه بين او پدرش، اختلافاتي موجود است و دستور به تحقيق پيرامون چگونگي آن داده شد. عملكرد شهيد محمدعلي منتظري به گونه اي بود كه ساواك به رغم به خدمت گرفتن تمامي امكانات، از كنترل او عاجز بود و بر همين اساس، اداره كل سوم، بار ديگر به ساواك تهران اعلام كرد كه او تحريكات مضره خود را آغاز نموده است و دستور داد تا اعمال و رفتار او، تحت مراقبت دقيق واقع گردد. در پي اين دستور، ساواك تهران نيز يك قطعه عكس او را به ساواك هاي نه گانه تابعه خود ارسال و دستور تحقيق پيرامون فعاليت هاي وي را صادر كرد و آنان نيز اين عكس را به منابع و همكاران خود دادند تا حلقه مراقبت از او را تنگ تر نمايند.
اين همه در حالي صورت مي گرفت كه كنسرسيوم سرمايه گذاري در ايران كه دو عضو آن،  راكفلر و ليليانتال بودند، براي غارت سرمايه هاي ايران، عازم ايران شدند و شهيد آيت الله سعيدي كه پرچمدار مبارزه با آنان بود، دستگير شد و در نهايت در زير شكنجه هاي دژخيمان به شهادت رسيد.
به رغم اينكه ارتباط شهيد محمد علي منتظري با آيت الله سعيدي و فعاليت هاي مبارزاتي او از قبل تحت كنترل ساواك قرار داشت و رژيم از كم و كيف آن آگاه بود، ولي زندگي مخفيانه وي، اين امكان را براي او فراهم آورده بود تا در جريان دستگيري ها، از كمند مامورين ساواك بگريزدو به فعاليت هاي خود ادامه دهد. در همين تعقيب و گريزها بود كه در آستانه پانزدهم خرداد سال 1350 ش، ساواك شهرستان قم به اداره كل سوم اعلام كرد: «در چند روز اخير دستور مراقبت از وي داده شد. شب گذشته به اتفاق يك نفر ديگر كه هنوز شناخته نشده، از مدرسه فيضيه خارج مي شوند. مامورين با طرح قبلي مبادرت به ربودن چمدان از دست منتظري مي نمايند. نامبرده به اتفاق همراهش اقدام به فرار مي نمايند و وقتي مواجه با تعقيب مامورين مي شوند، با اسلحه مامورين را تهديد مي كنند و متواري مي گردند.»
در اين مرحله، پدر و برادر وي دستگير شدند و در چمدان او، نمونه هايي از اعلاميه ها، تعدادي فتوكپي از اسناد سفارت ايران در بغداد به امضاي كاردار، مدارك ارتباط با سازمان الفتح و ...كشف شد.به علت فرار او، ساواك مركز، دستور داد:        
«1- رئيس امنيت داخلي تا زماني كه محمدعلي منتظري دستگير نگرديده در ساواك بازداشت باشد.
2- رئيس ساواك علت ضعف در انجام وظيفه را توضيح دهد.
3- شيخ حسينعلي منتظري به مركز اعزام، محل كار و منزل آنها بازرسي گردد.
4- ماموريني كه منتظري از دست آنها فرار كرده، معرفي شوند.»
و متعاقب آن، دستور دستگيري او و همراهش به ساواك تهران نيز ابلاغ گرديد، ولي ساواك تهران به علت عدم اطلاع از مخفيگاه او،  دستگيري وي را به فرصت مناسب احاله كرد كه بلافاصله طي تلفنگرامي، اعلام گرديد.
«امكان دارد در منزل مرتضي مطهري يا سيد علي غيوري يا مدرسه كاظميه مخفي شده باشد.»
بر همين اساس، ساواك تهران به ساواك هاي شميران، ري و جنوب شرق، ضمن ابلاغ دستور دستگيري ايشان، مي نويسد:
«طبق اطلاع نامبردگان بالا كه مسلح و تحت تعقيب مي باشند، اخيرا به تهران آمده و احتمال دارد در مكان هاي زير به طور مخفي به سر برند.
1-    قلهك منزل شيخ مرتضي مطهري
2-    شهر ري منزل سيد علي غيوري
3-    خيابان ري منزل فلسفي روبروي مسجد كاظميه»
 و به دنبال آن آدرس شيح اسماعيل مرادي، شوهر خاله وي نيز كه در شهر ري ساكن بود، جهت بازرسي به ساواك شهر ري اعلام گرديد. پس از بازرسي منازل آقايان: مطهري، غيوري، مرادي و مدرسه كاظميه، ساواك تهران ضمن اعلام اينكه اين جستجوها نتيجه اي نداشته، مي نويسد كه در موقع بازرسي منزل سيد علي غيوري، او گفته است: «مي دانم شما براي دستگيري شيخ محمد علي منتظري  آمده ايد، چون شيخ اسماعيل مرادي كه دو روز قبل از قم مراجعت نموده اظهار مي داشت سازمان امنيت براي دستگيري شيخ محمد علي منتظري فعاليت شديدي را آغاز كرده و همه جا به دنبال وي مي گردد.»
در گزارشي كه بخش 312 از اداره كل سوم، در خصوص چگونگي فرار محمدعلي منتظري تهيه كرده، آمده است: «نامبرده بالا در تاريخ 13/3/50 به اتفاق يكي از طلاب كه هويتش تا كنون روشن نشده با چمدان از مدرسه فيضيه خارج شده و به طرف منزل حسينعلي منتظري حركت كرده و همين كه قصد ورود به منزل را مي كنند، مامورين تعقيب و مراقبت ساواك قم با استفاده از وحشت دو نفر، نامبردگان را تهديد، مشاراليهم چمدان را به زمين گذاشته و داخل منزل منتظري كه قبلا دق الباب شده بود وارد مي گردند. مامورين مراقبت با اغتتام فرصت چمدان را حمل و تحويل ساواك مي نمايند و بلافاصله با تشريك مساعي شهرباني منزل مسكوني حسينعلي منتظري و اطاق فرزند وي كه به صورت آشفته اي جلوه مي كرد، بازرسي مي گردد.»
ضمن تفاوت هايي كه در اين گزارش- كه در تاريخ 20/2/50 تنظيم گرديد- با گزارش 14/3/50 وجود دارد، محتويات چمدان او نيز متفاوت از آن گزارش، و به شرح زير، ثبت شده است: «كتب و نشريات كمونيستي از جمله ماترياليسم تاريخي- مانيفست حزب كمونيست – پيام چه گوارا- نشريات جبهه ملي، حزب زحمتكشان، نهضت آزادي و ... ولايت فقيه خميني، غرب زدگي جلال آل احمد».
صرف نظر از تحليل علت غارت هايي كه در اين دو گزارش وجود دارد، محتويات چمدان محمدعلي منتظري، بيانگر اين واقعيت است كه او در سير مبارزاتي خويش، نسبت به ديگر گروه ها و افرادي كه داعيه مبارزه با رژيم پهلوي را داشتند، شناخت مناسب داشته است.
در همين اثنا بود كه در هيئت انصارالحسين(ع) گفته شد:
«براي دستگيري محمدعلي منتظري منزل خيلي از علما از جمله غيوري را بازرسي و در نيمه هاي شب منزل ايشان را زيرورو كرده اند، ولي او نبوده است. پس به قم رفته و منزل پدرش را گشته اند و او را نيافته اند. سپس پدرش را دستگير و بعد از دو شب بازداشت به نجف آباد تبعيد كرده اند.»
پس از اين گزارش به اداره كل سوم نوشته شد: « محمدعلي منتظري ممكن است در قم در گذر شادقلي معروف به شقالخون در منزل آقاي هادي هاشمي، شوهر خواهرش مخفي باشد يا در اصفهان در محله قحطعلي خان  [قهدريخان] كه از قراء نجف آباد بوده و هادي هاشمي در آنجا تملكي دارد، ساكن باشد.»
ولي پس از چند روز اعلام شد كه وي به تهران آمده و هر روز در خانه اي زندگي مي كند. نگراني هاي موجود پيرامون وضعيت وي كه در زندگي كاملا مخفيانه به سر مي برد، به گونه اي كه حتي نزديكان او نيز از وي بي اطلاع بودند،  باعث شد تا آقاي هاشمي رفسنجاني ضمن تماس با آقاي فلسفي از ايشان تقاضاي تحقيق نمايد:
متن گزارش اين گفتگو كه به تاريخ 4/5/50 انجام شده است، به شرح زير است: «هاشمي رفسنجاني: آقاي منتظري قاصدي نزد من فرستاد و گفته است چون از موقعي كه پسرش محمد متواري شده، از او خبر ندارد و از طرفي راديو عراق اخيرا مي گويد او را سازمان امنيت دستگير كرده و در اوين شكنجه مي دهند،  بدين جهت او ناراحت شده است. گرچه به گفتار راديو عراق اعتمادي نيست، مع الوصف آقاي منتظري تقاضا دارد كه شما تحقيق كنيد آيا موضوع دستگيري پسرش صحت دارد يا خير و اگر صحت دارد ترتيب ملاقات او را بدهيد.
فلسفي: در اين مورد اقدام مي كنم.»
چهار روز بعد از اين گفتگو، معلوم شد كه آقاي سيد علي غيوري، اين موضوع را از آقاي فلسفي پيگيري كرده و به او گفته شده كه محمدعلي منتظري دستگير نشده است. و وقتي علي اكبر پوراستاد از مرتضي تجريشي از وضعيت او سئوال كرد، در پاسخ شنيد: «پدرش براي من پيغام فرستاده كه به وسيله [آيت الله] حسن سعيدي از دستگاه سئوال كنم كه محمد علي در كجا به سر مي برد»
درحالي كه خانواده و دوستان و آشنايان او در نگراني به سر مي بردند و با توسل به اين و آن، در پي يافتن خبري از او بودند، ساواك هم براي دستگيري او، فعاليت هاي سردرگمي را دنبال و از منازل دوستان و آشناياني كه امكان تردد او به آنجا وجود داشت، به سختي مراقبت مي كرد و از طرفي هم خبر داشت كه او به تهران آمده و هر روز در منزل يكي از دوستانش به سر مي برد. وقتي پيگيري هاي كوركورانه اداره كل سوم ادامه داشت، ساواك شهرستان قم در نامه اي، ضمن اشاره به فعاليت هاي كنترلي از قبيل: شنود تلفن و مكاتبات و مراقبت از منزل پدر وي، نوشت:
«نامبرده از طلاب سرشناس حوزه علميه قم بوده و با توجه به درك موقعيت خود و تشخيص سطح ارتكاب جرم از جهت مدارك مكشوفه و هم چنين وجود محكومتيت  هاي قبلي، ترديد نيست سعي خوهد كرد در معرض خطر قرار نگيرد و روي اين زمينه و با امعان نظر به اين موقعيت، بعيد به نظر مي رسد كه حتي براي مدت بسيار كوتاهي هم در قم كه همه وي را مي شناسند، اقامت نمايد.»
و در پي آن، يكي از طلاب قم كه به نجف آباد اصفهان رفته بود، گفت:
«چندي قبل كه در تهران بودم به مدرسه مروي رفتم. دو طلبه ضمن صحبت هاي خود مي گفتند كه محمدعلي منتظري را در لبنان ديده اند.»
اين خبر باعث شد تا رئيس امنيت داخلي ساواك اصفهان به نجف آباد برود و ضمن ملاقات با شيخ حسينعلي منتظري، از كم و كيف موضوع نيز اطلاع يابد. در اين ديدار آقاي منتظري گفت:
«از فرزندش تاكنون هيچ اطلاعي به وي نرسيده، فقط چندي پيش شنيده است كه محمدعلي در لبنان به سر مي برد. اينكه اين خبر تا چه اندازه صحت داشته باشد، نمي داند، چون نه پيامي از او به وي رسيده است نه نامه اي.»
مشي و مرام و ايده شهيد محمدعلي منتظري در طريق مبارزه به گونه اي بود كه آقاي شيخ حسينعلي قادري- كه مورد شناسائي واقع نشد- در گفت وگويي درباره او گفت:
«فرزند منتظري منحرف شده و با چريك ها و عناصر تند تماس دارد. درس اقتصاد را در زندان از مهندس بازرگان و غيره آموخته و حتي پدرش با اينكه انقلابي است، با روش وي موافق نيست چون مي گويد: محمدعلي از مسير روحانيت خارج شده و راه ديگري را در پيش گرفته... شايع است كه پسر منتظري را دستگير كرده اند، ولي حقيقت ندارد چون ما چند نفر از رجال و بزرگان را واسطه قرار داديم تحقيق كردند معلوم شد هنوز دستگير نشده و در تهران به هر منزلي كه در آن تردد داشته رفتند و بازرسي كردند، ولي او را پيدا نكردند و ضمنا چند خانه هم در قم بوده كه احتمال مي دادند محمدعلي در آنجا باشد، بازديد كردند و چيزي به دست نياوردند...»
در گزارشي كه پيرامون اظهارات مختلف درباره وضعيت او تهيه شده بود، رهبر عمليات ساواك قم نوشت:
«روي قضيه محمد علي هر كسي به نحوي اظهارنظر مي كند، لكن همه بر اين عقيده اند كه از وي خبري نيست.»
ولي مسئول اداره مربوطه در اين خصوص، چنين اظهارنظر كرد:
«آنچه به نظر مي ر سد اينكه پدر محمدعلي در پاسخ هر سئوال كننده اي سياست عدم اطلاع را پيش كشيده كه ضمن جلب حس ترحم افراد، خود را هم بي اطلاع نشان داده باشد، تصور مي رود پدر از محل اختفاي پسر بااطلاع باشد...»
خبرهائي كه پيرامون خروج وي از كشور به ساواك مي رسيد، اداره كل سوم را بر آن داشت تا ضمن تكثير عكس او به تعداد 60 قطعه، آن را به سراسر كشور ارسال و تقاضاي دستگيري وي را بنمايد. در همين رابطه، ضمن ارسال نامه اي به ساواك اصفهان نوشت:
«دستگيري هرچه زودتر نامبرده حائز اهميت بوده و علاوه بر مشخص گرديدن فعاليت هاي مضره ياد شده، موجب افشا و كشف تلاش هاي مخفي گروه مربوط به وي و شناسايي همكارانش خواهد گرديد.
در اين حال عده اي مي گفتند او در شميرانات تهران در منزل علامه شهيد آيت الله مرتضي مطهري (ره) مخفي شده و عده اي ديگر مي گفتند او را در عراق ديده اند، ولي هرچه منابع ساواك بيشتر تلاش كردند،  كمتر اطلاعي از او به دست آوردند تا اينكه احتمال حضور او در عراق را جدي  تلقي كردند و در زماني كه رژيم عراق، ايرانيان مقيم آن كشور را اخراج مي كرد، نوشتند:
«چون احتمال دارد طلاب متواري از ايران، از جمله سيد محمود دعايي و سيد صادق زيارتي و احتمالا محمدعلي منتظري كه در خاك عراق اقامت دارند، همراه معاودين به كشور گسيل گردند، توجه آن اداره كل را به سوابق و اهميت دستگيري نامبردگان در بدو ورود و قبل از اعزام به نواحي ديگر جلب، مقرر فرمايند به مسئولين مرزي با در اختيار قرار دادن عكس آنها نسبت به دستگيري آنان اوامر لازم صادر فرمايند.»
در اين كنترل نيز موفقيتي حاصل نشد تا اينكه ركن دوم ژاندارمري كل كشور در نامه اي به ساواك، ضمن اشاره به گزارش روزنامه كيهان به تاريخ 18/2/51 درباره درگيري خياباني و كشته شدن فردي به نام علي  اصغر منتظري نوشت:
«در صورتي كه خرابكار كشته شده با شيخ محمدعلي منتظري يكي هستند، مراتب را آگهي تا به يگان ها دستور داده شود در اين مورد پيگيري ننمايند.»
بديهي است كه اين فرد، شهيد محمدعلي منتظري نبود، ولي از اين نامه روشن مي گردد كه نه تنها نيروهاي ساواك در سراسر كشور، بلكه همه افرادي كه در شهرباني و ژاندارمري نيز در امور اطلاعاتي فعال بودند، در پي دستگيري آن شهيد بزرگوار بودند.
در اين موقع آيت الله منتظري كه همواره در نقل قول ها از فرزند خويش اظهار بي اطلاعي مي كرد، در ديدار دو نفر از طلاب كه از وي درباره فرزندش سئوال كردند، گفت:
«نامه اي به من نرسيده، ولي محمدعلي در حال حاضر در عراق به سر مي برد و حالش خوب است.»
اين خبر باعث شد ساواك ضمن درخواست بررسي صحت و سقم خروج او از ايران، ممنوع الخروج بودن او را كه از سال 48 اعلام شده بود، مجددا مورد بررسي قرار دهد و پس از اينكه به نقل از پدرش، نقل شد كه: «محمدعلي منتظري در نجف است و مدتي در تهران با قيافه عجيبي بوده است.» و از دستگيري او عاجز شد، در دستوري كه با كلمات رمز براي ساواك هاي قم و اصفهان، ارسال كرد، نوشت:
«سريعا به فرد مورد نظر ابلاغ نماييد چنانچه فرزندش محمد علي را خود معرفي نمايد، دستگاه در مجازات وي تخفيف قابل ملاحظه اي قائل خواهد شد. در غير اين صورت هر لحظه امكان دارد در برخورد با مامورين كشته شود و مقصر اصلي خود وي خواهد بود.»
متعاقب اين تهديد بود كه مجددا خبري مبني بر حضور وي در عراق با گذرنامه پاكستاني به ساواك رسيد. در اين گزارش آمده بود كه چون امكان دارد او را به همراه پاكستاني هاي مقيم عراق از مرز ايران اخراج نمايند، قصد دارد با لباس هيپي ها وارد ايران شود. براساس اين خبر، اداره كل سوم به ساواك هاي كرمانشاه، آبادان و سنندج، اعلام كرد تا نسبت به دستگيري وي اقدام نمايند. ولي چند ماه بعد، ساواك اصفهان خبر داد كه:
« محمدعلي منتظري در نجف در مدرسه شيرازي اقامت دارد و هر روز صبح ها در درس خميني شركت مي كند.»
و ساواك قم در 5 ماه بعد، گزارشي ارسال كرد كه حاكي از سردرگمي ساواك در مشخص نبودن محل حضور او بود:
«سيد محمد باقر موسوي به وسيله نامه اخيرا از عراق اطلاع داده كه محمدعلي منتظري كه حدود يك سال بود جايش در نجف خالي بوده روز يكشنبه 16/10/52 به نجف وارد شده و همچنان به مطالعات و اشتغالات خود ادامه مي دهد.»
منبعي كه اين گزارش را به مامورين ساواك داده بود. عبارت «همچنان به مطالعات و اشتغالات خود ادامه مي دهد» را، فعاليت هاي وي عليه دولت ايران، تعبير كرد و در ساواك نيز غيبت يكساله او از نجف حائز اهميت تشخيص داده شد تا پيرامون اينكه اين مدت را كجا بوده و چه فعاليتي داشته، تحقيق صورت پذيرد.
فعاليت هاي شهيد محمد علي منتظري به گونه اي ساماندهي شده بود كه هرگز ساواك از كم و كيف آن اطلاع نيافت تا اينكه در آبان ماه 1353 گزارش گرديد:
«در تاريخ 16/7/53 در هيئت انصارالحسين[ع] در شب 21 مه رمضان در مسجد موسي ابن جعفر(ع) وقتي چراغ ها خاموش مي شود، شخصي ضمن خواندن اشعار انقلابي،  مي گويد سه روز قبل در خدمت آيت الله خميني اين اشعار را خوانده و آقا هم آن را تاييد كرده  اند و پس از آن گفته است: تا انتقام خون مرحوم سعيدي را نگيرم آرام نخواهم نشست و در تاريكي شب ناپديد شده است. منبع گزارش در ذيل آن نوشت: «آن طور كه مشاهده كنندگان مشخصات و نشان هايي از شخص شعاردهنده داده  اند، به طور حتم محمدعلي منتظري بوده است، زيرا من كاملا او را مي شناسم و با هم مدتي در زندان بوده  ايم.»
و رهبر عمليات ساواك، ضمن اشاره به احتمال شركت او در فعاليت هاي تخريبي، عنوان كرد:
«احتمال دارد محمدعلي منتظري ضمن عبور غيرمجاز از مرز عراق به خاك ايران وارد و داراي برنامه هاي تخريبي باشد... امكان دارد تخريب هايي كه اخيرا صورت گرفته با شركت او انجام شده باشد.»
و در نهايت اين خبر با پي نوشتي مبني بر اينكه: «مذاكره بفرمائيد، چه كساني در مورد مشخصات وي مطالبي اظهار داشته اند. محمدعلي منتظري از چشم ضعيف است و ديد واقعي را از دست داده است.» پايان داده شد.
در اين مقطع تاريخي كه حركت هاي مسلحانه فزوني يافته و سازمان هايي مانند فدائيان خلق و مجاهدين خلق، تلاش هايي را در اين زمينه صورت مي دادند، سازمان مجاهدين خلق، پرده از نفاق كنار زد و با برداشتن آيه  «فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما» از  آرم سازمان، راه خويش را از نيروهاي مذهبي جدا كرد. در اين زمان، نيروهاي متعدد مذهبي – چه آنهائي كه بنا بر وظيفه شرعي به صورت مادي و معنوي به آنهاكمك مي كردند و چه آنهايي كه به عنوان عضو يا هوادار با سازمان همكاري داشتند- از همراهي با آنان سرباز زدند، تا جايي كه اعضاي ماركسيست سازمان، كمر به قتل بعضي از ايشان بستند. سازمان اطلاعات و امنيت رژيم پهلوي كه به اين موضوع واقف شده بود، موقعيت را براي متلاشي كردن نيروهاي مذهبي، مناسب تشخيص داد و فعاليت هاي خود را مضاعف كرد.
يكي از كساني كه در اين بين، رهبري گروهي از نيروهاي مذهبي را به عهده داشت، شهيد محمدعلي منتظري بود. از اين رو، كميته مشترك به اصطلاح ضد خرابكاري كه براي تجميع فعاليت هاي سازمان هاي اطلاعاتي شاه، تشكيل يافته بود، در اولين اقدام براي دسترسي به وي، دستور داد تا هزار قطعه عكس او در اندازه 12×9 تكثير و در اختيار تمامي دستگاه هاي اطلاعاتي و انتظامي و نظامي قرار داده شود كه اين منظور عملي شد.
در همين شرايط بودكه ساواك اصفهان به اداره كل سوم نوشت:
« شيخ محمدعلي منتظري از افراد خرابكار متواري است كه به صورت غيرمجاز از كشور خارج شده و درعراق اقامت دارد. با توجه به اينكه روابط ايران و عراق اخيرا حسنه شده، چنانچه ترتيبي داده شود كه به نحو مقطعي عودت داده شود، موجب شناسايي افراد گروه خرابكار و همچنين عواملي كه تسهيلات لازم را براي خروج غيرمجاز اين گونه اشخاص ازكشور فراهم خواهد شد.»
ولي پرويز ثابتي به ساواك اصفهان، پاسخ داد:
«با وجود حسنه شدن رابطه ايران و عراق، هنوز امكاني براي عودت شيخ محمدعلي منتظري در شرايط فعلي وجود ندارد.»
تا اينكه دستگير شدگان، در بازجوئي هاي همراه با شكنجه، بخشي از فعاليت هاي او در نجف را به شرح زير نقل كردند:
«در نجف خودش را به نام مستعار سميعي معرفي كرده، حدود سه سال است كه به نجف آمده و به طوري كه معروف است و مي دانم از هواداران سرسخت خميني است و خود خميني هم به او علاقه خاصي دارد... در توزيع اعلاميه هاي مضره و چاپ كتب خميني فعاليت دارد. يك مرتبه بين كربلا و نجف، پليس او را گرفت و گذرنامه پاكستاني نشان داد و نزديك بود اخراج شود كه مصطفي خميني اقدام كرد و آزادش كردند.»
و پس از آن، نمايندگي ساواك در لبنان گزارشاتي به شرح زير، به تهران فرستاد:
الف: «مدتي بود كه شخصي به منزل احمد نفري رفت و آمد داشت و سعي مي نمود كه كسي از هويت او مطلع نشود و حتي چند بار خود را به اشخاص به نام مستعار محسني معرفي مي نمود... تا اينكه اخيرا معلوم شد كه نام واقعي او سميعي بوده و از عناصر به اصطلاح فعال و مبارز خارج از كشور مي باشد.
ب: «احمد نفري اظهار مي داشت سميعي يكي از افراد فعال و با ارزش و مبارز خارج از كشور است. نفري اضافه نموده، سميعي چند سال قبل به قم رفته بوده و در آنجا ساواك او را احضار مي كند و مطالبي مي گويد بنويسد سميعي هم با وجود اينكه بسيار فاضل و باسواد و دانشمند مي باشد يك مطلب با خط و انشاء بسيار بد مي نويسد و تحويل ساواك مي دهد و ساواك هم تصور مي نمايد اين شخص فردي است بي سواد و بي اطلاع، لذا او را به حال خود مي گذارد.»
ج: «مدتي است شيخ محمدعلي منتظري كه از عناصر فعال طرفدار خميني بوده و در عراق سكونت داشته وارد بيروت شده است... در مدت توقف چند بار با احمد نفري و ساير عناصر منحرف ديگر ملاقات داشته است. در حال حاضر به علت اينكه وضعش روشن نيست بين بيروت و شام در رفت و آمد مي باشد... حدود 7 سال در نجف ساكن بوده و به طور غيرمجاز از ايران خارج شده است.»
همزمان با اين گزارش ها، اخبار ديگري نيز از بيروت به تهران رسيد كه حكايت از فعاليت هاي گسترده و تماس هاي او در آن منطقه داشت.
چون كنترل ساواك در لبنان به علت ارتباط با منابع، از گستردگي بيشتري برخوردار بود، اخبار متفاوتي از قبيل نقش محمدعلي منتظري در تهيه توزيع نشريه پيام مجاهد، تردد به شيخ نشين هاي خليج فارس در ماه مبارك رمضان، همكاري و همفكري با شهيد دكتر مصطفي چمران، تعطيلي راديو روحانيون در عراق و انتقال آن به لبنان، اعزام افراد مبارز براي آموزش به فلسطين و غيره به اداره كل سوم ارسال مي گرديد، ولي در عين حال، همواره در ايران نيز، مناطق مختلف ساواك، نسبت به شناسايي و مراقبت از حضور او در ايران، مورد تذكر قرار داشتند.
در جريان فعاليت هايي كه نمايندگي ساواك در لبنان با نام رمز «سهراب» پيرامون وي و مرتبطين او صورت مي داد، مداركي از منزل احمد نفري به دست آنها رسيد كه چند نامه دستنويس نيز در بين آنها بود. اين مدارك از ورود مخفيانه اي كه به منزل او شد،  به دست آمد. نمايندگي ساواك در بيروت درباره اين مدارك نوشت:
«مدارك فوق نشان مي دهد كه تهيه كنندگان اخبار روزنامه پيام مجاهد و ساير روزنامه هاي ديگر كه مرتبط به گروه هاي خرابكار در خارج از كشور مي باشد، احتمالا احمد نفري، منتظري و يا محمود دعايي و عناصر مرتبط با آنان مي باشد.»
نامه هاي به دست آمده از اين دستبرد، با شماره هاي 1-2-3 براي خط شناسي به اداره كل پنجم ساواك ارسال شد كه مشخص گرديد، نويسنده نامه شماره 2 محمدعلي منتظري مي باشد. و كميته مشترك نيز مجددا 100 قطعه از عكس او را به شهرباني ارسال و دستور كنترل كليه مكاتبات منزل پدرش را صادر كرد.
پس از آن، اداره كل سوم ساواك، به نمايندگي ساواك در عراق، درباره فعاليت هاي او در مدرسه قديريان در نجف اشرف بنا بر نامه اي كه شيخ غلامرضا محمدي براي آيت الله سيد علي فاني، ارسال كرده بود، نوشت:
«مدرسه را چند نفر از خمينيست ها اشغال كرده اند و كسي را به آنجا راه نمي دهند.آنجا را مركز نطق و سخنراني و خطابه هاي آتشين عليه ايران قرار داده اند و پخش منشورات و مجلات نهضت آزادي و جبهه ملي نيز در همين مدرسه انجام مي گيرد و در حال حاضر رياست مدرسه را سه نفر به نام هاي انصاري نجف آبادي، طاووسي و محمدعلي منتظري پسر شيخ حسينعلي منتظري كه با نام مستعار حسن سميعي در نجف زندگي مي كند، عهده دار شده اند.»
تا اينكه احمد نفري كه از دوستان او بود و منزل مسكوني اش را در بيروت در اختيار شهيد منتظري قرار داده بود، با گذرنامه اي سوري، به ايران آمد و پس از شناسايي دستگير شد. ساواك كه از ارتباط او با محمدعلي منتظري گزارشات متعددي داشت، در بازجوئي هايي كه همراه با شكنجه فراوان بود، اعترافات زير را از او گرفت:
«او از طرفداران خميني است و با دعايي و اسلامي و محسني و الهي زياد فعاليت دارد و خيلي در كارهاي اعلاميه ها و روزنامه ها فعاليت دارد... او با جبهه ملي خوب دوست است و فعاليت زياد دارد مي گفت مي روم تلفن بكنم به فرانسه و قطب زاده را ببينم كه اينجا مي آيد يا من بايد به آنجا بروم فهميدم كه با جبهه ملي خيلي فعاليت دارد و با افراد ديگر جبهه ملي كه در عراق هستند مثل پناهيان و ماسالي و مرادي ارتباط هميشگي دارد و كار مي كند و اعلاميه ها را او از نجف عراق مي آورد و بيشتر در سوريه برده و پخش مي كند و راديو بغداد را مي گرداند.»
«منتظري را خوب مي شناسم در لبنان و عراق و سوريه از افراد اصلي است و دسته اي در نجف دارد به نام خرداد خون و مي گويند ما طرفدار 15 خرداد هستيم و خيلي داغ و گرم مشغول اعلاميه ها هستند. بيشتر اعلاميه ها را آقاي خميني درست مي كند و آنها را از او مي گيرند و ... زير نظر و فرمان او كار مي كنند... منتظري خيلي زياد فعاليت داشت. اولا آن همه مسافرت هايي كه مي رفت و ثانيا آن همه اين و آن را مي ديد و من مي ديدم چقدر از ايراني ها دوست و آشنا و رفيق دارد. معلوم است زياد با آنها كار دارد اما آنها را نمي شناسم.»
«منتظري از افراد اصلي طرفدار خميني است و خيلي از برنامه ها را او عمل مي كند و در تمام مسافرت هايي كه مي رود و مي آيد با خميني در ميان مي گذارد و در تمام كارها كه مي كند با عقيده و فرمان او است... منتظري از عراق به لبنان مي ايد و چمدان هايي را مي ارود و خانه ما مي گذارد و شب هم مي آيد و صبح مي برد سوريه و يا مي برد اروپا.»
گزارشي كه در فروردين ماه 1356 به اداره كل سوم رسيد، درباره ملاقات او به همراه جلال الدين فارسي در هتل اطلس دمشق با يكي از دوستان ايراني آنها بود كه در اين ملاقات محمدعلي منتظري جزوه اي دست نويس تحت عنوان «كمونيسم محلي و مبارزات ناسيوناليستي اعراب» را كه 344 صفحه بود،  به آن فرد داده تا در ايران به چاپ برسد. اين جزوه به دست ساواك افتاد كه پس از بررسي هاي متعدد اخذ مجوز چاپ آن به عهده وزارت فرهنگ و هنر گذاشته شد. در اين گزارش آمده است:
«منتظري و فارسي در دمشق سكونت دارند و گويا محل سكونت موقتي هم در بيروت دارند. گاهي در دمشق و گاهي در بيروت به سر مي برند.»
و متعاقب آن، نمايندگي ساواك در عراق گزارش هاي متعددي را به شرح زير، به اداره كل سوم ارسال كرد:
الف: در اين گزارش، ضمن آنكه گفته شد او با ماركسيست هاي اسلامي در ارتباط است و در لبنان به سر مي برد، نوشته شد كه او، اخيرا به نجف آمده و با سيد صادق زيارتي و سيد محمود دعائي ملاقات و مذاكره كرده است.
منبع اين گزارش، در ذيل آن نوشت:
«منتظري هنگامي كه به نجف مي آيد با لباس روحاني است و در ساير كشورها از لباس سويل استفاده مي كند.»
ب:  در اين گزارش ضمن اشاره به ارتباط او با گروه هاي مجاهدين خلق و سازمان الفتح، گفته شد كه يكي از رابطين اين دو گروه است.
رهبر عمليات ساواك، در ذيل اين گزارش نوشت:
«اغلب عناصر افراطي و خرابكاران ايراني كه به لبنان مي روند با اين شخص در تماس بوده و مشاراليه تسهيلات لازم را براي آنان فراهم مي كند. ضمنا ياد شده در نجف نيز با خميني ارتباط دارد و اخيرا نيز به نجف وارد و با خميني ملاقات كرده است.»
ج: در اين گزارش ضمن اشاره مجدد به ارتباط او با چريك هاي فلسطيني، نوشته شد:
«شيخي كه قبلا با نام مستعار حيدري مدتي در نجف بوده و به اتفاق منتظري اعتصاب كليساي سن [سنت] ماري پاريس را اداره مي كرد، از رهبران اصلي گروه به اصطلاح مجاهدين خلق (شاخه مذهبي) در خارج از كشور مي باشند.»
د: در اين گزارش، ضمن اشاره به اعتصاب در كليساي سنت ماري پاريس نوشته شد:
«از نظر مالي داراي امكانات بسيار زيادي است و پول هنگفتي در اختيار دارد كه در راه مبارزه عليه حكومت ايران از آن استفاده مي كند.»
پس از اين خبرها بود كه، گزارشي تحليلي پيرامون، انشعاب در سازمان مجاهدين خلق و علت رفتن اعضاي مذهبي آن سازمان به خارج از كشور، به شرح زير تهيه شد:
«پس از نخستين انشعاب گروه به اصطلاح مجاهدين خلق به دو شاخه مذهبي و ماركسيستي، عده زيادي از اعضاي اين گروه كه متعصب مذهبي بوده و رهبري درستي نداشتند، در بلاتكليفي و سرگرداني عجيبي گرفتار شده و چون حاضر به پذيرفتن خط مشي شاخه ماركسيستي نشده اند، لذا از كمك هاي مادي و معنوي آنان نيز محروم شده و در نتيجه از تنگذستي و نداشتن رهبري مشخص و درست و همچنين از بيم لو رفتن آنان توسط رقباي خود مجبور شده اند به خارج از كشور بگريزند و طبق اطلاع حدود 2500 نفر از اين افراد به خارج متواري شده اند. اين اشخاص پس از خروج از كشور بلافاصله با محمدعلي منتظري كه در سوريه و لبنان به سر مي برد تماس گرفته و مشاراليه به منظور پيشگيري از پراكندگي و قطع تماس آنان با گروه، كمك هاي زيادي به آنان نموده و دستور داده به كشورهاي ديگر از جمله كويت، پاكستان، افغانستان و اروپا عزيمت و رابطه خود را كماكان با او حفظ كنند تا در فرصت مناسب بار ديگر به ايران اعزام گردند.»
در ذيل اين گزارش نوشته شد:
«منتظري در گذشته و حال در گسترش فعاليت هاي چريكي در ايران و آموزش آنان در لبنان و ساير كشورها نقش اساسي و رهبري را داشته و چنانچه اين فرد از بين برده شود، قطعا در تضعيف گروه مزبور بي نهايت مؤثر خواهد بود.»
در اين زمان كه شعله هاي انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني (ره) در حال برافروختن بود و شهادت آيت الله سيد مصطفي خميني (ره)، گسترش و سرعت آن را دو چندان كرده بود،رژيم بعث عراق، بنا بر دستور اربابان خارجي خويش، تصميم به محدود كردن رهبر انقلاب اسلامي گرفت. اين محدوديت امام را بر آن داشت تا از نجف اشرف عزم رحيل  كرده و به كشور كويت وارد گردد. به  رغم اينكه ويزاي ورود به آن كشور به حضرت امام داده شده بود، ولي باز اربابان خارجي به امير كويت دستور دادند تا از ورود آن حضرت به كويت جلوگيري به عمل آورد. در نهايت حضرت امام خميني (ره) به پاريس رفتند و در محله نوفل لوشاتو، ساكن گرديدند تا خورشيد رهبري انقلاب اسلامي، از مغرب رخ نمايد. در اين اوضاع و احوال، شهيد محمدعلي منتظري كه از مريدان مخلص و جان فداي امام بود، لحظه اي آرام و قرار نداشت و همين امر باعث شد تا نمايندگي ساواك در عراق،  بنويسد:
«پس از بروز شكاف بين كادر رهبري شاخه مذهبي گروه مجاهدين خلق، اخيرا اطلاع حاصل شده محمدعلي منتظري كه يكي از رهبران فعال اين گروه بوده، ناپديد شده و تاكنون مشخص نشده كه آيا مشاراليه توسط مخالفينش كشته شده يا پس از بروز اختلافات مجبور شده، مدتي مخفي شود.»
و در ذيل اين گزارش نوشته شد:
«گزارش واصله حاكي است كه محمدعلي منتظري زنده است و قصد اقامت در كويت را دارد.»
ولي اقامت وي در كويت كه قرار بود همراه حضرت امام خميني (ره) صورت پذيرد، به دليل عدم موافقت كويتي ها با ورود امام، عملي نشد و پس از آنكه امام به پاريس رفت، گزارش شد كه او نيز با سيد علي اكبر محتشمي پس از دو روز به آن كشور عزيمت كرده اند.
شهيد محمدعلي منتظري كه در طول دوران مبارزه، در كشورهاي مختلفي چون: پاكستان، افغانستان، عراق، سوريه و لبنان با نام و گذرنامه جعلي اقامت و فعاليت كرده بود، پس از تصميم قاطع حضرت امام خميني (ره)  مبني بر بازگشت به ايران، قبل از تشريف فرمايي ايشان، از طريق سوريه و عراق به ايران برگشت و در اجتماعات مختلفي، در شهرهايي مانند تهران و اصفهان و نجف آباد، به سخنراني و افشاگري پرداخت.با نزديك شدن ورود امام به ايران، به تهران آمد و در كميته استقبالي كه در مدرسه رفاه تشكيل شد، به همكاري مشغول شد و در تحصن روحانيون و علما در مسجد دانشگاه، نقش اساسي داشت. در روز پيروزي انقلاب اسلامي – 22 بهمن 1357- كه بسياري از مراكز نظامي و انتظامي به تسخير مردم درآمد، او در ساماندهي و سازماندهي اسلحه هاي به دست آمده و تشكيل كميته انقلاب اسلامي فعال بود و به حراست و حفاظت از اموال عمومي مشغول شد. فعاليت و تلاش براي راه اندازي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، افشاگري در قالب انتشار روزنامه پيام شهيد و نوشتن نامه هاي سرگشاده، فعاليت در راستاي تقويت جنبش هاي آزادي بخش، از ديگر اموري بود كه وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به آن مشغول شد. او كه در اولين دوره مجلس شوراي اسلامي، به نمايندگي از طرف مردم نجف آباد به مجلس آمده بود، به عضويت كميسيون خارجي درآمد و با شروع جنگ به شركت در جلسات شوراي عالي دفاع راه يافت.
محمدعلي منتظري كه در سال هاي غربت، به علت فعاليت هاي مبارزاتي خويش از تشكيل خانواده باز مانده بود. و از اين اقدام، مورد شماتت هم قرار داشت، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از اين سنت الهي پيروي كرد كه حاصل ازدواج او دو فرزند به نام هاي وحيده و زهير مي باشد كه فرزند اول او- وحيده- در زمان شهادت پدر، يك ساله بود و فرزند دوم او – زهير- پس از شهادت مظلومانه وي، ديده به جهان گشود.
او كه به علت جوش و خروش انقلابي و شرايط حاكم بر كشور، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، برخي از ياران امام را مورد پرخاشگري قرار مي داد، پس از چندي به اشتباه خويش پي برد و به عذرخواهي پرداخت. او سرانجام در هفتم تير ماه سال 1360 به همراه سيدالشهداي انقلاب اسلامي (دكتر سيد محمد حسيني بهشتي) و ديگر ياران او، در دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي، در آتش كينه منافقين سوخت و درحالي كه تنها 37 بهار از زندگي خود را سپري كرده بود، پروانه روي شمع جانان شد و به ملكوت اعلي پيوست.
حضرت امام خميني (ره) در پيام شهادت او، خطاب به پدرش فرمود:
«بسم الله الرحيمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاي منتظري – دامت بركاته
گرچه تمام شهيدان انقلاب و شهيدان عزيز و معظم يكشنبه شب، از برادران ما و شما بودند و ملت قدرشناس براي آنان به سوگ نشستند و دشمنان اسلام در شهادت آنان شاد و اسلام عزيز سرافراز است، لكن از فرزند عزيز شما شناختي دارم كه بايد به شما براي تربيت چنين فرزندي تبريك بگويم. او از وقتي كه خود را شناخت و در جامعه وارد شد، ارزش هاي اسلامي را نيز شناخت و با تعهد و انگيزه حساب شده وارد ميدان مبارزه عليه ستمگران گرديد. او با ديد وسيعي كه داشت، سعي در گسترش مكتب و پرورش اشخاص فداكار مي نمود. محمد شما و ما، خود را وقف هدف كرد و براي پيشبرد آن سر از پا نمي شناخت. شما فرزندي فداكار و متعهد و متفكر و هدفدار تسليم جامعه و تقديم خداوند متعال كرديد. او فرزند اسلام و فرزند قرآن بود. او عمري را در زجرها و شكنجه ها و از آن بدتر، شكنجه هاي روحي از طرف بدخواهان به سر برد. او به جوار خداوند متعال شتافت و با دوستان و برادران خود راه حق را طي كرد. خدايش رحمت كند و با مواليانش محشور فرمايد. از خداوند متعال براي جنابعالي و بازماندگان اين فرزند برومند اسلام صبر و اجر خواهانم. والسلام عليكم و رحمةالله.
روح الله الموسوي الخميني»
حضرت امام خميني(ره) كه از نزديك در جريان فعاليت هاي اين مريد مخلص خودقرار داشت و در سال هاي سخت مبارزه، در مكاتبات مختلفي از او با نام مستعار «سميعي» ياد كرده بود، در پيامي كه به مناسبت سالگرد شهادت شهداي هفتم تير خطاب به ملت ايران، صادر كرد، ضمن تجليل از همگي شهدا و توصيه به استقامت، در انتهاي اين پيام، مجددا تاسف شديد خويش را از فقدان اين شهيد بزرگوار، به شرح زير، اعلام كرد:
«هرچند براي همه شهدا و به ويژه شهداي هفتم تير عظمت و بزرگواري قائلم، و لكن شناخت من از شهيد مظلوم بهشتي و ابعاد گوناگون او و شهيد محمد منتظري و مجاهدات ارزشمند او بيشتر است و نمي توان تاسف شديد خويش را در فقدان آن پنهان كرد.

منبع: ماهنامه شاهد یاران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده