در جنگ فلان... خون تا ركاب آمده.
يکشنبه, ۰۷ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۱۳
نوید شاهد: هنگام برگشت از داخل رودخانه كه آمديم، متوجه شديم خون و آب با هم قاطي است. در اين موقع ناگهان حاج نعمان در قسمتي از رودخانه كه عمق بيشتري داشت افتاد و تا سينه در آب و خون فرو رفت. شهيد علي خنديد و گفت: نعمان! قبلاً گذشتگان گفته اند كه در جنگ فلان... خون تا ركاب آمده. اكنون ما به عينه مي بينيم خون تا سينه آمده است!
در عمليات كربلاي يك، دشمن اقدام به تك و تصرف شهر مهران نمود. نيروهاي خودي هم خطوط پدافندي را در جاده ي كمربندي مهران ايجاد كردند. تعدادي از بچه ها در شهرك اسلامي ملكشاهي قرار داشتند.
نيروهاي عراقي نرسيده به باغ كشاورزي، شروع به ايجاد موانع ميدان مين نمودند. حاج خادمي جانشين لشكر به آقاي نعمان غلامي گفت: كاري كنيد كه نتوانند موانع ايجاد كنند. شهيد بسطامي، توليده، جم زاده و تعدادي ديگر از بچه ها حضور داشتند. حاج نعمان پرسيد: بچه ها، كدام تان آماده است برويم؟ شهيد علي، توليده با جم زاده و اين جانب اعلام آمادگي كرديم.
به طرف نيروهاي عراقي حركت كرديم. از داخل شياري كه در آن آب جاري بود به پيش رفتيم. نزديك نيروهاي عراقي به دو تيم تقسيم شديم. يك تيم در تأمين ماندند و حاج نعمان به همراه شهيد علي و حقير جلو رفتيم. سپس به سمت نيروهاي عراقي تيراندازي كرديم. آن ها هم به طرف ما شروع به تيراندازي با سلاح هاي سبك و خمپاره انداز و ... نمودند.
تعداد ديگري از بچه هاي ما در نزديكي پلي كه آب رودخانه ي مذكور از زير آن مي گذشت، حضور داشتند كه خمپاره اي در بين آن ها فرود مي آيد و شش نفر شهيد و مجروح و خون و آب با هم مخلوط شده بود. حاج خادمي دستور داد برگرديم. هنگام برگشت از داخل رودخانه كه آمديم، متوجه شديم خون و آب با هم قاطي است. در اين موقع ناگهان حاج نعمان در قسمتي از رودخانه كه عمق بيشتري داشت افتاد و تا سينه در آب و خون فرو رفت. شهيد علي خنديد و گفت: نعمان! قبلاً گذشتگان گفته اند كه در جنگ فلان... خون تا ركاب آمده. اكنون ما به عينه مي بينيم خون تا سينه آمده است!
نيروهاي عراقي نرسيده به باغ كشاورزي، شروع به ايجاد موانع ميدان مين نمودند. حاج خادمي جانشين لشكر به آقاي نعمان غلامي گفت: كاري كنيد كه نتوانند موانع ايجاد كنند. شهيد بسطامي، توليده، جم زاده و تعدادي ديگر از بچه ها حضور داشتند. حاج نعمان پرسيد: بچه ها، كدام تان آماده است برويم؟ شهيد علي، توليده با جم زاده و اين جانب اعلام آمادگي كرديم.
به طرف نيروهاي عراقي حركت كرديم. از داخل شياري كه در آن آب جاري بود به پيش رفتيم. نزديك نيروهاي عراقي به دو تيم تقسيم شديم. يك تيم در تأمين ماندند و حاج نعمان به همراه شهيد علي و حقير جلو رفتيم. سپس به سمت نيروهاي عراقي تيراندازي كرديم. آن ها هم به طرف ما شروع به تيراندازي با سلاح هاي سبك و خمپاره انداز و ... نمودند.
تعداد ديگري از بچه هاي ما در نزديكي پلي كه آب رودخانه ي مذكور از زير آن مي گذشت، حضور داشتند كه خمپاره اي در بين آن ها فرود مي آيد و شش نفر شهيد و مجروح و خون و آب با هم مخلوط شده بود. حاج خادمي دستور داد برگرديم. هنگام برگشت از داخل رودخانه كه آمديم، متوجه شديم خون و آب با هم قاطي است. در اين موقع ناگهان حاج نعمان در قسمتي از رودخانه كه عمق بيشتري داشت افتاد و تا سينه در آب و خون فرو رفت. شهيد علي خنديد و گفت: نعمان! قبلاً گذشتگان گفته اند كه در جنگ فلان... خون تا ركاب آمده. اكنون ما به عينه مي بينيم خون تا سينه آمده است!
نظر شما