سه‌شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۴۳

خاطره اي از شهيد سيد عليرضا ياسيني

راوي: سرهنگ خلبان مسعود اقدام

يك هفته از حملۀ عراق به ميهن اسلاميمان مي گذشت . در آن يك هفته ما با انجام چندين مأموريت موفقيت آميز ، آنچه در دوران آموزشي ياد گرفته بوديم به صورت عملي تجربه مي كرديم ، ولي خيلي چيزها كه زمان آموزشي آموخته بوديم ، در جنگ قابل پياده كردن نبود . برعكس در شرايط مختلف مواردي را تجربه كرده بوديم كه در آموزش به آن اشاره اي نشده بود . روز 6/7/1359 مأموريتي به ما محول شد . در اين مأموريت چهار هواپيماي « اف – 4 » براي بمباران پل « الكوت » در برنامه قرار گرفته بودند . اين بار نيز من كابين عقب هواپيماي جناب سروان ياسيني بودم و شش تن ديگر از خلبانان با ما هم پرواز بودند . طبق اطلاعات رسيده اين پل براي دشمن جنبۀ حياتي داشت و انهدام آن موجب قطع پشتيباني نيروهاي دشمن در منطقۀ جنوب مي شد . در حقيقت ، پل در شهر الكوت واقع شده بود كه جنوب عراق را با شمال آن مرتبط مي كرد . به هر حال بعد از انجام توجيه با هواپيماهايي كه به انواع بمب مجهز شده بودند به پرواز در آمديم . در حالي كه يكي يكي شهرهاي كوچك و بزرگ خود را پشت سر مي گذاشتيم از بالاي اروند رود هم گذشتيم و ارتفاع خود را كم كرديم تا از ديد رادارهاي دشمن پنهان باشيم . وقتي كه نزديك جزيره مجنون رسيديم ، آرايش خود را تغيير داده و به سوي هدف پيش رفتيم كه ناگهان تعداد سي ،چهل دستگاه لودر و بولدوزر را در حال ساختن خاكريز مشاهده كرديم . جناب ياسيني را صدا زدم و گفتم : آقا رضا ، اينها را مورد هدف قرار بدهيم ؟
نه آقا مسعود، البته اهميت انهدام اينها كمتر از پل نيست. ولي الان بايد سر وقت پل بريم .
در جوابش گفتم : براي فردا هم هدف جديدي پيدا كرديم !

چون بيشتر پروازهاي برون مرزي داوطلبانه انجام مي شد ، اگر هدف مهمي را در طول مسير مشاهده مي كرديم مي زديم . لذا نه تنها از مركز مورد بازخواست قرار نمي گرفتيم كه چرا طبق برنامه عمل نكرديم ، بلكه خوشحال هم مي شدند . ما با سرعت مافوق صوت در خاك عراق به سوي هدف به پيش مي تاختيم ، با نزديك شدن به شهر الكوت يك بار ديگر زمان پرواز و سرعت را محاسبه كردم و گفتم :آقا رضا ، دوثانيه ديگر بالاي هدف هستيم . الان اوج مي گيرم . هنوز ثانيه اي نگذشته بود كه پل الكوت نمايان شد و جناب ياسيني در حال افزايش ارتفاع بود كه بتواند با شيرجه اي مناسب بمبها را روي پل رها سازد كه يكباره صدا زد : مسعود ، تعدادي از مردم غير نظامي در حال عبور از روي پل هستند ، يك گردشي انجام مي دهيم تا روي پل خلوت شود . با اين حرف او بقيۀ هواپيماها هم گردشي بيضي شكل روي الكوت انجام دادند و دوباره روي پل قرار گرفتيم . هنوز روي پل مملو ازجمعيت بود كه رضا دوباره ادامه داد و گفت : معطل شدن در اينجا خطرناك است.بريم هدفي راكه در سر راه ديديم بزنيم . بقيۀ خلبانها هم موافقتشان را از پشت راديو اعلام كردند وهر چهار فروند بال در بال هم به سوي جزيرۀ مجنون تغيير مسير داديم . چند لحظه بعد همگي بالاي سر لودر و بلدوزرهايي كه براي توپخانه عراق خاكريز احداث مي كردند ، قرار گرفتيم. بمبهايمان را روي سرآنها رها كرده و به پايگاه برگشتيم ؛ در حالي كه همگي از ته دل خوشحال بوديم كه انسان بي گناهي را مورد هدف قرار نداده ايم.

منبع: كتاب انتخابي ديگر
تحقيق و تأليف : گروه پژوهش و نگارش انتشارات عقيدتي سياسي نيروي هوايي ارتش
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده