آدم ها را به هم متصل مي كرد...
سهشنبه, ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۴۲
«شهيد شاه آبادي و نيروهاي انقلاب» در گفت وشنود شاهد ياران با جواد منصوري
برشمردن وجوه شخصيتي و بارز شهيد شاه آبادي، ما را به يك غفلت تاريخي در خصوص آن بزرگوار و نقش مهم و منحصر به فردي كه اين عالم مجاهد در يك مقطع مهم از تاريخ جمهوري اسلامي ايفا كرده است رهنمون مي¬شود. جواد منصوري، در گفت وشنود پيش رو مي¬كوشد از اين رخداد تاريخي غبارزدايي كند و وجوه ديگري از شخصيت آن شهيد بزگوار را بازنمايد.
استاد منصوري از نخستين فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و شخصي كه مسؤوليت¬هايي چون معاونت وزارت امور خارجه و سفارت جمهوري اسلامي ايران در كشور چين را در كارنامه دارد، با سابقه روشنش در جريان مبارزات پيش از انقلاب، همواره تحليل¬هاي خوبي از اتفاقات قبل و بعد از روي كار آمدن نظام مقدس جمهوري اسلامي ارائه كرده است. از اين نظر، ايشان، همواره مرجع بيشتر روزنامه¬نگاران و محققان تاريخ معاصر بوده و نيز با روي گشاده آنان را پذيرفته است.
***
دوست داريم راجع به شهيد بزرگوار شاه آبادي و نكات و خاطراتي كه از ايشان در ذهن داريد، بفرماييد.
من از سال¬ها قبل از پيروزي انقلاب ايشان را مي¬شناختم، اما آشنايي جدي و همكاري ما، در نخستين روزهاي بعد از سقوط رژيم پهلوي شاه آبادي در كميته رخ داد.
كميته انقلاب اسلامي؟
بله، البته همواره اسم آقاي شاه آبادي و پدر بزرگوارشان را به نيكي شنيده بودم و حتي قبلاً جزو كساني كه زندان بودند، با ايشان نيز آشنايي داشتم، ولي ما با هم مستقيماً در يك زندان نبوديم. آيت الله شهيد شاه آبادي، چند ويژگي بارز داشتند و هر دو ويژگي مهم باعث شده بود كه ما خيلي با هم مأنوس و مرتبط باشيم و ايشان هم خيلي به من محبت داشتند. آشنايي اوليه ما برمي گردد به قبل از انقلاب و سال¬هاي 1349- 1348. به اين ترتيب كه در آن دوران، ما در جريان مبارزاتي كه داشتيم، با ايشان آشنا شديم. به ويژه اين كه شهيد شاه آبادي يك پسر خواهري داشتند كه جزو افراد نسبتاً سطح بالاي سازمان مجاهدين خلق بود و از اين نظر، به نوعي شهيد شاه آبادي، به طور تقريباً غيررسمي، رابط بين من و آقاي احمدي بود.
آقاي احمدي خواهرزاده شهيد بودند؟
بله، خواهرزاده شهيد بودند.
اسم كامل شان چه بود؟
مهندس محمود احمدي. ما چندين جلسه با هم رفت و آمد داشتيم و اتفاقاً يادم است كه در آن زمان، آقاي شاه آبادي از يكي از فرزندان¬شان به نام آقا سعيد صحبت مي كردند و مي گفتند كه اين پسر، استعداد خيلي زيادي دارد و بيشتر از بچه هاي معمول خودش، هم مطلب مي داند و هم رشد و استعداد دارد. البته من با فرزندان شهيد شاه آبادي، بعد از انقلاب هيچ گونه ارتباط و همكاري¬اي نداشتم. خاطرم است كه شهيد شاه آبادي نسبت به يكي از فرزندان شان كه الان به خاطر من هست ـ سعيد آقا ـ خيلي خوشحال بود؛ از اين كه چنين فرزندي دارد.
شما پيش از انقلاب در سازمان مجاهدين خلق بوديد؟
من عضو شوراي مركزي سازمان حزب الله بودم.
چه رابطه اي با مجاهدين خلق آن زمان داشتيد كه شهيد شاه آبادي رابط شما با سازمان محسوب مي شد؟
سازمان حزب الله با مجاهدين خلق از لحاظ هم فكري، همكاري، تبادل امكانات و اطلاعات ارتباطاتي داشت. در سال 1350 قرار شد اين دو سازمان يكي شوند، اما من مخالفت كردم، به آن¬ها گفتم كه سازمان مجاهدين خلق، يك سازمان كاملاً اسلامي نيست و من قبول شان ندارم.
من از سال 1350 اعتقادم اين بود كه سازمان، از نظر اعتقادي، ضعف هايي دارد و صلاح نيست كه ما با اين ها يكي شويم.
شايد بعضي ها تا بعد از انقلاب هم انحراف اين ها را متوجه نشدند، اما من در سال 1350 اين انحراف را متوجه شدم و لذا از مسير ادغام حزب الله و مجاهدين خلق كنار كشيدم و به اين سازمان نپيوستم. در عين حال هم با حزب الله هم با مجاهدين ارتباط داشتم، اما جزو عمليات و برنامه هاي شان نبودم.
رابطه خود حاج آقا شاه آبادي با حزب الله چه بود؟
حاج آقا به نوعي هم با حزب الله در ارتباط بودند و هم با مجاهدين خلق. رسماً جزو هيچ كدام نبودند و هر دو گروه، به نوعي از اطلاعات و راهنمايي ها و بعضاً از امكانات يا موقعيت ايشان استفاده مي كردند و آقاي شاه آبادي هم چون يك شخصيت خيلي محبوب و با نفوذي بود، از اين نظر هم حزب الله و هم مجاهدين خلق سعي مي كردند با معظم له مرتبط شوند و از موقعيت شان استفاده كنند.
آن دو خصوصيتي كه عرض كردم از همان ابتدايي كه با ايشان در سال 1349 آشنا شدم، من را تحت تأثير قرار داد، يكي اين كه هميشه خنده رو، مثبت، هميشه داراي حالتي دلگرم كننده و اميد دهنده و بسيار آدم با نشاطي بود و از اين نظر انصافاً كمتر افرادي را به ميزاني كه شهيد شاه آبادي اين جنم را داشت، من ديده¬ام.
بسيار بسيار مردم دوست و بسيار با مردم با محبت بود و بسياري از اين حرف هايي كه ما امروزه، 30 سال بعد از پيروزي انقلاب شاهديم كه افراد به عناوين مختلف از هم فاصله گرفته¬اند، ايشان عجيب در نقطه مقابلش بود. دائم سعي مي كرد افراد را با هم ديگر به نوعي نگه دارد. بعداً توضيح مي دهم كه ايشان چه كار بزرگي در جريان انقلاب انجام داد.
خصلت دوم ايشان كه بسيار جالب بود، اين تحرك، اين انرژي زياد، اين فعاليت زياد، اين شوق و اشتياقي كه براي مبارزه داشت، براي اسلام داشت، براي تبليغ داشت، براي فعاليت هاي انقلابي داشت، خيلي با تحرك بود، خيلي با انگيزه بود و گاهي در قريب به 8 تا 10 جا مي رفت و يك كاري، يك صحبتي، يك برنامه اي، يك جلسه اي، يك سخنراني را اداره مي كرد. در اين زمينه هم من خيلي خيلي كم ديده¬ام فردي را كه به اين اندازه فعال و متحرك و پويا باشد. معمولاً آقايان روحانيون يك تعدادي درفعاليت هاي¬شان آرام هستند و در برخوردشان با مردم هم يك حالت خيلي رسمي دارند و خيلي خويشتندار هستند، اما آيت الله شاه آبادي خيلي صميمانه و گرم برخورد مي كرد و خيلي تحرك داشت.
مي دانيم كه روحانيون خيلي كارهاي روتين و روزمره، را به خاطر شأني كه دارند، انجام نمي دهند و همواره سعي مي كنند به خاطر آن جنبه هاي ديني و تبليغي¬اي كه دارند، حريم و فاصله¬اي را حفظ كنند تا خداي ناكرده، شائبه اي در مورد آن ها به وجود نيايد. بد نيست كه در اين خصوص، مصداق هاي مربوط به شهيد شاه آبادي را بفرماييد.
اين¬كه اين ويژگي¬ها را چطور با هم جمع مي كردند كه به اصطلاح هم به آن طرف مي رسيدند و هم به اين طرف؟
در كل اخلاق شان اين طور بود كه مي ديديم كه اگر با يك فردي برخورد مي كردند كه آدم تند مزاج، عصبي و خشني بود، در برخوردهاي اجتماعي، سياسي خيلي با خوش اخلاقي و خنده- رويي و با تعبير "جانم" كه زياد به كار مي¬برد، باعث مي شد كه طرف يك مقدار تلطيف شود، يك مقدار آرام شود. از اين نمونه ها زياد ديديم، هم قبل از انقلاب، هم بعد از انقلاب كه ايشان يك چنين خصوصيتي را داشت و به اين دليل، سعي مي كرد كه فاصله هاي بين آدم ها را كم كند و آن ها را به هم متصل كند، چون معمولاً اين تندي هاست كه آدم ها را از هم جدا مي كند؛ اين عصبانيت ها، اين خشكي ها و خشن بودن ها.
از فعاليت¬هاي شهيد چه مواردي را در خاطر داريد؟
ايشان، هم با علماي قم و تهران در ارتباط بود، هم با دانشجويان و كاسبان، هم با اهالي محله رستم آباد، هم با مدارس طلبگي و حوزوي متعدد و هم با جامعه روحانيت. شهيد بزرگوار شاه آبادي، بعد از انقلاب، در كميته، سپاه و حزب جمهوري اسلامي فعال بود. به همه جا مي رفت و به همه روحيه مي داد، كمك مي كرد، صحبت مي كرد، آدم ها را به هم متصل مي كرد. همه مي دانستند كه ايشان در اين كه سازمان هاي مختلف را به هم مرتبط و نزديك و با يكديگر مأنوس كند، چقدر مؤثر است.
ما بعد از انقلاب با ايشان در ارتباط بوديم و همكاري مي كرديم و چندين بار مرا به كميته اي كه مسؤوليتش را بر عهده داشتند بردند.
در كجا؟
در رستم آباد شميران. البته منزل ايشان در خيابان پيروزي و حوالي ميدان شهدا بود.
فرموديد كه در سال¬هاي قبل از انقلاب، در زندان رژيم ستم¬شاهي، دورادور و به شكلي محدود با شهيد رابطه داشتيد. از آن دوران بگوييد.
در زندان گاه گاهي ايشان را مي ديديم. به اين ترتيب كه هر وقت مي آمدند كه به حمام زندان بروند، ما همديگر را مي ديديم.
حرفي، چيزي هم بين شما رد و بدل مي شد؟
نه، نمي شد.
فقط يك نگاه ساده؟
بله، آن ها با نظارت مأمورين مي آمدند و برمي گشتند. ما در دو بند متفاوت اسير بوديم كه يك حمام مشترك داشت. ايشان هفته اي يا پنج، شش روزي يك بار به اين حمام عمومي مي آمدند و مي رفتند.
در مورد همكاري¬تان با شهيد در كميته انقلاب اسلامي بگوييد.
ايشان يك كميته اي در همين منطقه رستم آباد شميران داشتند كه به كميته رستم آباد معروف بود و در واقع مسؤول آن كميته بودند؛ به علاوه اين¬كه كارهاي مربوط به مسجد رستم آباد و روحانيت شميران و جامعه روحانيت را هم بر عهده داشتند. اصولاً در همه تشكل هاي مذهبي و سياسي و انقلابي، آقاي شاه آبادي حضور داشتند و همه هم به ايشان علاقه¬مند بودند و با ايشان گرم مي گرفتند.
يك كار بسيار بسيار مهمي كه ايشان كرد و انصافاً براي انقلاب نتيجه بسيار مثبتي داشت، اين بود كه در جريان انتخابات اولين دوره رياست جمهوري، جامعه روحانيت، آقاي بني صدر را كانديدا كرد، اما حزب آقاي بني صدر را تحت اين عنوان نپذيرفت.
حزب جمهوري اسلامي؟
بله.
آيا شهيد شاه آبادي در حزب جمهوري اسلامي عضو بود؟
رسما ً در حزب نبود، ولي عملاً با تمام بدنه حزب ارتباط داشت.
يعني شخصيت ايشان طوري بود كه رسماً به عضويت هيچ جايي درنمي آمد؟
به يك معنايي اين طوري بود، يعني در جامعه روحانيت بود. در حزب هم بود. در كميته هم بود و به سپاه هم رفت و آمد مي كرد. در همه جا به عنوان يك دوست، يك همكار و يك علاقه مند مطرح بود.
ريشه اين ويژگي ايشان چه بود؟
چون مي خواست همه را به هم نزديك كند، همه را به دور هم جمع كند. مي خواست بگويد اين اسم ها و تشكيلات، نمي¬تواند آدم ها را از هم جدا كند. آن دو ويژگي ايشان، يعني تحرك و فعاليت و آن اخلاق صميمانه و عجيب در گرم كردن روابط آدم ها و سازمان ها با يكديگر، در چنين جاهايي بود كه كارگر مي¬افتاد. چون واقعاً همين اسم ها و سازمان هاست كه آدم ها را از يكديگر جدا مي كند و اين متأسفانه يكي از بلاهايي است كه باعث مي¬شود تا اشخاص، يواش يواش دشمن يكديگر بشوند. براي اين كه اين فرد به اين سازمان مي چسبد، آن فرد به سازمان ديگري مي چسبد.
انتخابات اولين دوره رياست جمهوري نتيجه تلخي داشت، يعني بعد از اين كه بني صدر انتخاب شد، جامعه روحانيت يك مرتبه متوجه شد كه چه اشتباه بزرگي كرده، براي اين كه بني صدر تازه ماهيت خودش را رو كرد و اين ها متوجه شدند كه چه فريب بزرگي خورده¬اند. چون بني صدر قبل از انتخابات به جامعه روحانيت رفته و كلي حرف هاي مورد پسند آن ها زده بود و آن ها هم صحبت¬هايش را باور كرده بودند. بعد از انتخابات رياست جمهوري، نوبت رسيد به انتخابات مجلس. در انتخابات مجلس هم جامعه روحانيت يك ليستي ارائه داد كه آن ليست با ليست كانديداهاي حزب فرق داشت و در نتيجه اگر قرار بود اين دو ليست در جامعه منتشر شود، احتمال اين كه يك عده آدم هاي غيرانقلابي يا ضد انقلابي يا آدم هاي نامطلوب انتخاب شوند زياد بود، چون آراء پراكنده مي شد. شهيد شاه آبادي، دو روز مانده به انتخابات، به دفتر شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي آمد و آن قدر نشست و آن قدر اصرار كرد و آن قدر دليل آورد تا حزب را متقاعد كرد كه با جامعه روحانيت يك ليست مشترك بدهند و از آن طرف هم رفت در جامعه روحانيت و همين كار را انجام داد. در نتيجه روز چهارشنبه صبح كه فقط 24 ساعت امكان تبليغات وجود داشت، روزنامه جمهوري اسلامي با تيتر بسيار بزرگ نوشت: "ائتلاف بزرگ".
انتخابات مجلس اول در اواخر سال 1358 برگزار شد ديگر؟
بله، اسفند ماه 1358. اگر شما به آرشيو روزنامه جمهوري اسلامي مراجعه و تاريخ دو روز قبل از انتخابات را نگاه كنيد، بزرگ ترين تيتر آن "ائتلاف بزرگ" است. اين ائتلاف بزرگ، ساعت 12 شب به چاپخانه رفت. چهارشنبه صبح، من، خودم جزو يكي از كانديدهاي حزب جمهوري بودم، اما وقتي ائتلاف كردند، از جمله كساني كه حذف شدند خود من بودم. قطعاً اين كار خير و مبارك بود.
يعني بعد از 30 سال، با اين¬كه آن حذف، نتيجه تلاش هاي شهيد شاه آبادي بوده، شما داريد به بزرگي از او ياد مي كنيد و از كارش نيز تمجيد مي كنيد؟
بله، براي اين كه شهيد شاه آبادي به خاطر خودش نيامد آن جا چانه بزند. ايشان گفتند ما در رياست جمهوري آن گونه ضربه خورديم، الآن هم اگر قرار باشد تركيب مجلس از آن تيپ افراد باشد، براي مملكت خيلي مشكل ساز مي شود. واقعاً اشهد بالله، آن ائتلاف بزرگ باعث شد كه يك عده اي از افراد مؤمن و واجد شرايط به مجلس اول بروند. همين مجلس اول بود كه در مقابل توطئه بني¬ صدر ايستاد و بايد اين حركت شاه آبادي در تاريخ انقلاب، خيلي پررنگ و خيلي دقيق ثبت شود. البته از حق نبايد گذشت كه حزب جمهوري هم خيلي خوب همكاري كرد، بعد هم جامعه روحانيت همكاري كرد، ولي اول حزب جمهوري انعطاف نشان داده بود. اين، حاصل پافشاري شهيد شاه آبادي بود. اگر پافشاري ايشان نبود، اين اتفاق نمي افتاد.
حاج آقا فرموديد كه بايد پررنگ بشود، ولي من حس مي كنم كه تا كنون در رسانه¬ها و حتي در تاريخ انقلاب اسلامي، زياد به اين نقش شهيد اهميت داده نشده، چرا تا حالا به اين قضيه پرداخته نشده است؟
نمي دانم دليلش هر چيزي مي توانسته باشد.
يكي از دلايل آن اين بود كه خود شهيد اهل توي بوق و كرنا كردن كارها و خدماتش نبود.
ابداً و اصلاً اهل اين كه اعلاميه بدهد و مصاحبه كند و به منبر برود و بگويد من اين كار را كرده¬ام، نبود. اتفاقاً يكي از خصوصيات شهيد شاه آبادي اين بود كه بسياري از كارهايش را نگفت و ننوشت. من مطمئنم كه ايشان خيلي خدمات كرده¬اند كه نه به كسي گفته¬اند و نه در جايي نوشته اند. با روحيه اي كه از ايشان سراغ دارم، نسبت به اين قضيه مطمئن هستم.
البته به فاصله سال 1360 تا زماني كه ايشان شهيد شدند ما با هم ارتباطي نداشتيم، چون من به وزارت امور خارجه رفتم و عملاً مسير كاري¬مان متفاوت شده بود از مسائل داخلي كشور.
چه كاره بوديد؟
من از فروردين ماه 1360 معاون فرهنگي، كنسولي وزارت امور خارجه بودم. بعد، شهيد رجايي مرا به وزارت كشور برد.
در دوره دكتر ولايتي چطور؟
باز هم همان را ادامه دادم. تا 9 سال من معاون بودم.
بعد از آن باز هم شهيد شاه آبادي را مي¬ديديد؟
خيلي كم. گاهي مثلاً عبوري بود يا در جلسات حزب يا در جلسات عمومي يا در محله همديگر را مي ديديم، ولي چندان فعاليت مشتركي با همديگر نداشتيم. شهادت آقاي شاه آبادي نيز بسيار براي ما ناگوار بود، ولي براي خود ايشان خيلي گوارا بود، براي اين كه آن مرد، با آن روحيه و اخلاص و فداكاري هايي كه كرده بود بايد شهيد مي شد؛ يعني شهادت حق او بود.
شما با شهيد، هم محلي بوديد؟
خير. ما تا يكي ـ دو سال بعد از انقلاب، منزل ما در خيابان 17 شهريور جنوب تهران بود. بعداً نيز به سمت خيابان دولت آمديم. بيشتر در رابطه با سپاه و كميته و جلسات حزب و امور جاري همديگر را مي ديديم.
موضع شهيد شاه آبادي در قبال انحراف رسمي و آشكار سازمان مجاهدين خلق در سال 1354 را بفرماييد و واكنش هاي بعدي ايشان را.
تا آن مقداري كه من مي دانم، ايشان قطعاً نسبت به انحراف مجاهدين خلق بسيار ناراحت بوده و در زندان هم خيلي با اعضاي سازمان بحث مي كرده ولي عملاً من و ايشان، در سال هاي بين 1357-،1354 در جايي كه مشتركاً يكديگر را ديده باشيم و بحث كرده باشيم، نبوده¬ايم. بعد از انقلاب هم كاملاً اطلاع دارم كه در مقابل مجاهدين خلق بوده است.
در چند سالي كه منافقين آن معركه ها را به وجود آوردند و شما هم شهيد شاه آبادي را مي-ديديد، هيچ بحثي راجع به انحراف و در نفي منافقين با هم نمي¬كرديد؟ اگر پاسخ آري است، نظرات ايشان، به عنوان نمونه چه بود؟
ايشان در كل در لحن كار و رفتارش نشان مي داد كه بسيار ناراحت است و خيلي شديد به همه هشدار مي داد كه مراقب و مواظب آن ها باشيد. به رغم اين كه پسر خواهرش جزو آن ها بود، باز هم هيچ انعطافي نسبت به آن ها نداشت.
نكته ديگري راجع به شهيد شاه آبادي نمانده است كه بخواهيد براي ما بگوييد؟
من به همين مقدار خيلي كم اين بزرگوار را مي شناسم. فقط مي خواهم يك خاطره جالب بگويم. آن شبي كه تا ساعت 24 جلسه¬اي در حزب تشكيل شده بود من نبودم. علت هم اين بوده كه آن جلسه اصلاً جلسة رسمي شوراي مركزي نبوده است.فردا صبح چهارشنبه كه از منزل آمدم بيرون و در خيابان با يك جواني برخورد كردم، با من سلام و عليك كرد و گفت مي دانيد كه شما ديگر كانديداي مجلس نيستيد. گفتم چطور؟ گفت مگر روزنامه جمهوري اسلامي را نديده¬ايد؟ خيلي تعجب كردم. حالا چطور يك جواني تصادفا روزنامه را مي بيند و بعد هم مرا مي بيند؛ بماند. البته من آن جوان را نمي شناختم، ولي او مرا مي شناخت. بعد روزنامه را گرفتم و آن جريان ائتلاف را ديدم.
و شما عملاً از كانديداتوري انصراف داديد؟
بله.
صبح شهيد شاه آبادي را نديديد؟ صحبتي نكرديد راجع به اين مسأله؟
بله. اتفاقاً خدا گواه است كه من از ايشان تشكر كردم، به خاطر اين¬كه كارش واقعاً كار بسيار ارزنده اي بود.
گذشته از آن ويژگي تاريخي شهيد شاه آبادي كه مغفول مانده در تاريخ انقلاب و بايد بيشتر به آن پرداخت؛ به نظرتان در شرايط امروز، خلأ شهيد شاه آبادي ها بيشتر در چه جاهايي احساس مي شود؟
شهيد شاه آبادي يك خصوصيتي داشت كه مثلاً براي خودش يك موقعيتي، اسم و رسمي كه بخواهد آن را حفظ كند قائل نبود، مثلا به اين معنا كه بخواهد يك موضعي داشته باشد كه دست كسي به آن نرسد يا خدشه اي به آن وارد نشود. لذا به محض اين كه احساس مي كرد كه دو تا آدم يا دو گروه و تشكيلات با همديگر مشكلي دارند، اختلافي دارند، دائم سعي مي كرد اين آدم ها و سازمان ها را به هم مربوط كند و حلقه وصل همه اين ها باشد و امروز متأسفانه در كشور، از اين نظر، كمتر كساني را داريم و همه براي خودشان ستون هايي شده¬اند كه حاضر نيستند اين ستون روي شان يك سقف هم قرار بگيرد، همه مي خواهند همچنان ستون باقي بمانند...
نظر شما