خودش را بسيجي معرفي مي كرد
شنبه, ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۵۳
حسينعلي بابانژاد، دوست و همرزم شهيد حاج حسين بصير:
مي گويد: سال 62 كه در پادگان شهيد بهشتي مستقر بوديم، شهيد بصير در يكي از صبحگاه ها، با اينكه سپاهي بود، لباس بسيجي به تن داشت. آن روز، با احترام، لباس سپاه را آوردند تا حاج بصير آن را بپوشد. بعد از آن، آن لباس را به تن كرد ولي با اين همه، خودش را بسيجي معرفي مي كرد نه فرمانده!
از چه زماني با شهيد بصير آشنا شديد؟
سال 62 در پايگاه شهيد بهشتي با حاجي آشنا شدم. او نسبت به مسائل مذهبي خيلي مقيد بود.
حاجي فرمانده ما بود و به همه رزمنده هايش توصيه مي كرد كه به مسائل مذهبي اهميت بدهند. حاج حسين فردي دلسوز بود و نسبت به مسائل و مشكلات رزمنده ها، احساس مسئوليت مي كرد.
شهيد بصير در زمان جنگ، چگونه زندگي مي كرد؟
مردم فريدونكنار به خاطر بزرگواري و جايگاه بلندي كه داشت، مي شناختنش و با او ارتباط داشتند. حاج بصير، زندگي ساده اي داشت و از راه جوشكاري، امرار معاش مي كرد. او بعد از انقلاب مي توانست وام بگيرد و كارش را توسعه دهد اما وارد سپاه شد و از اين طريق به جبهه رفت. وي حتي خانواده اش را هم به همراه خود به پشت جبهه برده بود.
شما به او نزديك بوديد. فكر مي كنيد مهمترين آرزوي حاج بصير چه بود؟
آرزويش اين بود كه انقلاب به پيروزي و به دست صاحب اصلي آن سپرده شود. خودش در راهي قدم برداشت كه به قول ما، نان و حلوا تقسيم نمي كردند. او دوست داشت كه همانند سالار شهيدان حسين بن علي (ع) به شهادت برسد. اين يكي از آرزوهايش بود.
درباره ديدگاه حاجي نسبت به دفاع مقدس بگوييد؟
حاجي كه در بسياري از عمليات ها، به عنوان خط شكن و فرمانده حضور داشت، مي گفت
كه ما جنگ را شروع نكرديم و فقط در مقابل دشمن ايستادگي كرديم و دفاع در مقابل متجاوز براي هر انساني واجب است. براي همين بر خود، واجب مي دانست كه در مقابل دشمن ايستادگي كند.
اگر خاطره اي از شهيد در جبهه داريد، بيان كنيد؟
سال 62 كه در پادگان شهيد بهشتي مستقر بوديم، شهيد بصير در يكي از صبحگاه ها، با اينكه سپاهي بود، لباس بسيجي به تن داشت. آن روز، با احترام، لباس سپاه را آوردند تا حاج بصير آن را بپوشد. بعد از آن، حاجي آن لباس را به تن كرد ولي با اين همه، خودش را بسيجي معرفي مي كرد نه فرمانده!
حاجي در مواقع بحراني جنگ، چه مي كرد؟
تا آنجا كه توانايي داشت، به پيروزي مان در عمليات كمك مي كرد. سال 64 ، قبل از عمليات والفجر 8، بيماري ذات الريه اش شيوع پيدا كرده بود. به همين دليل، قبل از اين كه غواصان وارد اروند كنار شوند، به آنها چند قاشق عسل مي داد تا گرمي اش مانع بيماري شود. در آنجا، خود حاج بصير با اينكه فرمانده بود، با قاشق به بچه ها عسل مي داد و در آموزش و حين عمليات، همراه آنها بود. در عمليات صاحب الزمان(عج) حاجي زخمي شد اما عمليات را ترك نكرد و به كارش ادامه داد. تا آنجايي كه در توان داشت، مي خواست انجام وظيفه كند.
توانايي و روحيه فرماندهي و تصميم گيري حاجي در جبهه چگونه بود؟
يكي از خصوصيات بارز وي اين بود كه هميشه در صحنه درگيري ها، در خط مقدم بودند. معمولاً فرماندهان سعي مي كردند مقداري عقب تر از نيروها باشند اما حاجي اين گونه نبود. وي در عمليات ها با آن قاطعيت كه داشتند، هدايت نيرو ها را طوري به عهده داشت كه به پيروزي برسند.
اگر در پايان حرفي داريد، بگوييد؟
بعد از شهادتش هميشه سعي كردم كه به توصيه هايش عمل كنم. زندگي حاج بصير در جبهه و پشت جبهه نهايت تحمل سختي ها و ايثار بود و به ما درس از خودگذشتگي و ايثار داد. اميدوارم با اعمال نيكمان، ادامه دهنده راهشان باشيم.
نظر شما