واسطه امر خيرخواهانه
شنبه, ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۳۴
در عمليات كربلاي 5 از ناحيه سر مجروح شدم و مقداري از كاسه سرم برداشته شد. به پشت جبهه رفتم و بعد از درمانم، راهي خانه شدم. در آن مدت، دلم طاقت ماندن نداشت. مادرم كه متوجه شده بود، وقتي كه حاج بصير به منزلمان آمد، شكايت مرا پيش او كرد. با اين حال بعد از مدتي، دوباره به جبهه رفتم. حاجي وقتي مرا ديد، ناراحت شد و مرا به فريدونكنار برگرداند.
اما من دوباره به جبهه برگشتم.يكي از روزهايي كه در آنجا بودم، به من گفت: دلم مي خواهد برايت زن بگيرم. بعد رو به سردار نانواكناري كرد و گفت: مقدمات مالي ازدواج شعبان را فراهم كنيد. سردار نانوا به همراه سردار شهيد ابراهيم زماني و شهيد محمد علي پور جانباز شهيد حاجي مجيدي و برخي از رزمندگان اين دستور حاجي را اجابت كردند.
همچنين حاجي به برادرش هادي اختيار داد كه براي من به خواستگاري برود؛ چون مي دانست كه پدر ندارم. سرانجام آنها قراري با يكي از خانواده هاي شهداي فريدونكنار گذاشتند و به كمكشان، مراسم ازدواج فراهم شد. متأسفانه توفيق حضور حاجي در روز عروسي، نصيبم نشد اما پس از مدتي او به منزلم آمد و سرافرازم كرد.
راوي: شعبان احسانپور، همرزم شهيد
نظر شما