دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۱۲

دوچرخه را داخل انباري مي برد و به مادرش مي گويد: ديگر به آن احتياجي ندارد. شناسنامه و عكس هايش را از داخل كمد برمي دارد؛ ولي براي رفتن به جبهه، رضايت نامه خانواده لازم است. با مدارك راهي نانوايي مي شود، از صاحب مغازه حلاليت مي گيرد. نانوا سر علي اكبر را مي بوسد و درحالي كه بغض گلويش را مي فشارد، باقي مانده مزدش را مي دهد.

حاج عبدالحسين راضي به رفتن علي اكبر نيست، چون دو پسر ديگرش نيز در جبهه هستند. پدر از علي اكبر مي خواهد تا بماند و بعد از بازگشت دوبرادر آن دو به اتفاق هم به جبهه بروند. اصرارهاي علي اكبر فايده اي ندارد.
اواخر پاييز علي اكبر به همراه خانواده به روستايشان به نام سفيد چال در كوهستان هاي شهر گلوگاه مازندران مي روند. نزديك غروب يك بسته شمع، قلم و كاغذي مي خرد و به مادرش مي گويد كه اگر دير كرد، به پدرش بگويد تا براي بردنش به غسالخانه بيايد. مادر به اضطراب مي افتد و برايش دعا مي كند. علي اكبر عهد مي كند تا پدر راضي نشود، از آنجا بيرون نمي آيد.

از پرچين هاي پر برف مي گذرد. زوزه شغال ها و بانگ گرگ ها هيبت قبرستان را دوچندان مي كند. وقتي ياد رفتن به جبهه مي افتد، پاهايش محكم مي شود. شمع ها را روي قبر شهدا روشن مي كند و وارد غسالخانه مي شود. از سوز سرما و ترس شروع به لرزيدن مي كند. تكه چوبي را داخل اجاقي كه با آن براي شستن مرده ها، آب گرم مي كنند، مي گذارد. روي تخته سنگ دراز مي كشد و خود را رها مي كند. همان طور كه با خداي خود نجوا مي كند، ناگهان صداي پدر را مي شنود كه او را صدا مي زند. پدر پشت پنجرۀ غسالخانه مي آيد. با ديدن علي اكبر در بين حالت خنده و گريه مردد است. او پتويي به همراه دارد و آن را روي شانه هاي علي اكبر مي اندازد. علي اكبر كه موفق مي شود، نترس بودنش را به پدر ثابت كند، رضايت نامه را درمي آورد و روي سنگ قبر يكي از شهدا مي گذارد. پدر كه سواد نوشتن ندارد، يك دايره زير برگه مي كشد و چند خط داخل آن ترسيم مي كند. علي اكبر كاغذ را كه به خاطر رطوبت سنگ نمناك مي شود، برمي دارد و با پدر به خانه باز مي گردند. بعد از چند روز علي اكبر راهي كردستان مي شود. هر ماه كه مي گذرد، او بزرگتر مي شود. روز اول كه به جبهه مي رود، هنوز پشت لبش سبز نشده است و حالا رزمندۀ تلكسي، تلفنگرامي و روي خط فيكس مي شود.
مراسم شهيد كاظم غلامي برگزار مي شود. علي اكبر در مجلس با همه وداع مي كند و راهي شلمچه مي گردد. او در عمليات كربلاي پنج بر اثر خمپارۀ شيميايي در دم شهيد مي شود.
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده