يكي از مكان هايي كه كمك ها و هداياي مردمي به رزمندگان در آنجا نگه داري مي شود، كارخانۀ لوله سازي سپنتا در اهواز است.
جواد بادي، براي مأموريتي به آنجا مي رود. سر سفرۀ صبحانه چند شيشه مربا مي آورند كه روي يكي از آنها نامه اي توجه جواد بادي را به خود جلب مي كند. نامه را باز مي كند و مي خواند. آن نامه متعلق به دختر و پسر ده دوازده ساله از روستاي جمكران است. اين كودكان پدر ندارند و مادرشان براي تهيه مخارج زندگي و كرايه خانه، نان مي پزد و به زائران جمكران مي فروشد. زبان ساده و كودكانۀ نامه جواد را بسيار تحت تأثير خود قرار مي دهد؛ چرا كه در ضمن نامه بچه ها از كسي كه از آن مربا مي خورد، مي خواهند، به نيابت از پدرشان يك ساعت بجنگد؛ چرا كه پدرشان هميشه آرزو داشت، به جبهه برود.
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده