ناگفته هايي از كهف الشهداي ولنجك
يکشنبه, ۱۲ دی ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد/ وقتي مي خواستيم براي نخستين سالگرد تدفين شهدا مراسم بگيريم، به دنبال جمله اي براي سردر غار مي گشتيم. يكي از دوستان جمله اي كه شهيد آويني انگار براي همين زمان گفته بود را پيشنهاد كرد؛ «تقدير حقيقي جهان در كف مرداني است كه پرواي نام ندارند. آنان از گمنامي خويش كهفي ساخته اند و در آن آرميده اند. كهفي كه آنان را از تطاول دهر مصون داشته است.»



به گزارش نويد شاهد به نقل از برنا، «واذا اعتزلتموهم و ما يعبدون الا الله فاوا الي الكهف ينشرلكم ربكم من رحمته و يهي لكم من امركم مرفقا.» و به آنها گفتيم هنگامي كه از ايشان و آنچه جز خداي يكتا مي پرستيدند دوري جستيد، بايد در غار پنهان شويد تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما ارزاني دارد و اسباب كار شما را مهيا سازد. (سوره كهف آيه 16)
اين آيه براي اصحاب كهف نازل شده است. آنها كه از ظلم و ستم زمانه خود به تنگ آمده بودند و خداوند آنها را به سوي غار هدايت كرد. ماجراي اصحاب كهف يكي از شگفت انگيزترين داستان هاي قرآن است.
در همين نزديكي و در تهران عده اي از بي مهري مردمان شهر به غار پناه بردند. در تيرماه سال 86 پنج شهيد گمنام از شر بخل و كينه عده اي كه اجازه دفن آنها در محدوده در نظر گرفته شده را ندادند به غار پناه بردند و دوباره ماجراي اصحاب غار تكرار شد.
شروع ماجرا
در سال 86 عده اي از جوانان مومن خيابان ولنجك با هماهنگي بنياد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس تصميم مي گيرند در مكاني كه قبلا در نظر گرفته اند، 5 شهيد گمنام را دفن كنند. براي اينكه زمين را از آلودگي ها پاكسازي كنند، برنامه چله خواني زيارت عاشورا را برپا مي كنند. برخي از اهالي محل از كار تعجب مي كنند و پيگير موضوع مي شوند.
برخي وقتي متوجه ماجرا مي شوند به خاكسپاري شهدا اعتراض مي كنند، ولي جوانان بر كار خود اصرار مي كنند. اين كشمكش ها به حدي مي رسد كه سردار باقرزاده (رييس بنياد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس) نيز وارد ماجرا مي شود.
با هماهنگي سردار باقرزاده اهالي معترض به تدفين شهدا و جوانان در حسينيه محل جلسه اي را برگزار مي كنند. گفت و شنودهاي نتيجه اي به دست نمي دهد. در نهايت سردار باقرزاده به قرآن متوسل مي شود و آيه 16 سوره كهف در مقابل چشمانش پديدار مي شود.
با پرس وجو به غاري مخروبه مي رسند كه مربوط به موسسه زلزله نگاري بوده و در بالاي خيابان البرز 2 قرار داشته است. انگار همه چيز جور شده بود. غار و اصحاب غار آماده بودند تا در آنجا آرام بگيرند.
و اما كهف ...
در انتهاي بلوار دانشجو خيابان ولنجك، به راحتي مي توان نام بزرگ كهف الشهدا را كه بر روي كانكس نصب شده، ديد. جاده منتهي به كهف الشهدا خاكي است و براي زائرين مشكل آفرين.
در مسير دو زوج جوان در حال پايين آمدن هستند. انگار اين غار زائرين ثابتي نيز دارد. قسمت ورودي مزار سنگ فرش شده و دو تابلوي زيارت شهدا و زيارت وارث در ورودي قرار دارد.
در محوطه غار تصويري از زمان زيارت شهدا، توسط حضرت رهبر فرزانه انقلاب نصب شده؛ در سردر مزار شهدا آيه 16 سوره كهف به چشم مي آيد و ياد بودي نيز كنار در ورودي از طرف بنياد حفظ و نشر آثار به جاي مانده است.
فضاي داخل غار محرمي است. پرچم ها و سربندهاي يا حسين (ع) داخل فضاي كوچك آن نصب شده، فضايي به طول 7 و عرض 2 متر. چند دختر جوان مشغول انجام كارهاي داخل غار هستند. شهداي كهف از شلمچه، شرهاني، سومار، ميمك و جزيره مجنون تفحص شده اند و سن شان از 22 تا 25 سال است.
فضا آنقدر معنوي است كه هر كس وارد آن مي شود دوست دارد سكوت كند. در گوشه غار چند مفاتيح و قرآن براي استفاده زائران قرار داده شده؛ دفترچه خاطراتي در كنار مزار شهدا خودنمايي مي كند، تا زائران حرف هاي ناگفتني خود را روي آن بنويسند. خواندن اين جملات انسان را به فكر فرو مي برد.
- در راه كه مي آيم با خود مي گفتم چرا اينجا؟ چرا اينقدر دور؟ وقتي رسيدم، فهميدم چرا خاك هم مي تواند بلند باشد. چقدر حقيرم در برابر شما. چقدر...
- اي شهداي گمنام از امام زمان بخواهيد كه ما را هم گمنام كند تا جسمي كه ارزشي ندارد براي كسي نماند و اين روح است كه متعلق است به او.
- دوست ندارم تا مرا آدم نكرديد از دنيا بروم. آرزو دارم در كنار شما، در بهشت پيش امام خويش روزي بگيرم. سعي مي كنم راه شما را ادامه دهم. خواهش مي كنم، جان مادرتون خانم حضرت زهرا سلام ا... عليها به من كمك كنيد تا از گناهان در پيش روي خود كه امكان انجام آن را دارم جلوگيري كنم دوست دارم جلوي خودم را براي اين گناهان بگيرم ولي نمي توانم، مي دانم.
- سلام عرض مي كنم خدمت شهدا. خيلي دوست داشتم بيشتر پيشتون مي موندم ولي حيف كه نمي شه. فقط ازتون مي خوام شفاعت ما رو بكنيد و از خدا بخواهيد حاجت دل تمامي بندگان را بدهد.
فرصت نمي شود تمام دست نوشته ها را بخوانم. از همان خواهران جوان مي خواهم تا به سوالاتم پاسخ دهند. براي حفظ گمنامي، خود را معرفي نمي كنند از سال 86 و زمان تدفين شهداي كهف با آنان مانوس هستند. يكي از آنها كمي در مورد نحوه خدمت به شهدا توضيح مي دهد: «از ابتداي تدفين شهدا، قرار شد امور اينجا را انجام دهيم. زمان خاصي هم ندارد. هر زمان كه بتوانيم به اينجا مي آييم.»
اين خادمه شهدا در مورد چگونگي تدفين شهدا حرف هاي نگفته زيادي دارد.» وقتي اهل محل فهميدند قرار است شهدا در محوطه پايين كه الان پمپ بنزين شده، خاكسپاري شوند، شروع به مخالفت كردند. عده اي فكر مي كردند كه به دليل تدفين شهدا در مقابل منزلشان، قيمت خانه آنها پايين مي آيد. يادم مي آيد در جلسه اي كه سردار باقرزاده براي حل موضوع تشكيل داده بود، بچه هاي مذهبي يك طرف بودند و عده اي از اهالي در طرف ديگر. اين ننگ به پيشاني ولنجك مي ماند كه 10 متر از زمين خود را به شهدا نداد.»
او خاطره جالبي نيز نقل مي كند. « بعد از مراسم خاكسپاري شهدا اتفاق جالبي افتاد. فرزند يكي از اهالي كه از مخالفان تدفين شهدا بود به بيماري لاعلاجي مبتلا مي شود. همسر او به شهداي كهف متوسل مي شود و فرزندش شفا مي گيرد. تا جايي كه مي دانم آن خانم هر هفته براي زيارت شهدا مي آيد.»
از او مي پرسم چرا به خود سختي مي دهد و به اينجا مي آيد؟ در جواب مي گويد: «حقي كه شهدا به گردن ما دارند، باعث مي شود به اينجا بياييم. آنها بهترين چيزشان را براي ما فدا كردند. مي توانستند مثل خيلي هاي ديگر به جبهه نروند.»
همراهش مي گويد: «براي بر طرف كردن شرمندگي خود به اينجا مي آييم. به خدا وقتي ياد آن بي حرمتي ها به شهدا مي افتم، مو به تنم راست مي شود. سر بسته مي گويم؛ خيلي ما را اذيت مي كنند، خيلي. به خدا نمي توانم بگويم چه كارهايي در حق ما كرده اند. ولي ما هيچ گاه از خدمت به شهدا، دست نمي كشيم.»
ديگر گريه امانش نمي دهد و سكوت مي كند. ديگري ادامه مي دهد:» عده اي از بچه هاي محل هاي ديگر و حتي مناطق ديگر تهران، براي خدمت به شهدا مي آيند و تقريبا تعداد ما به 7 يا 8 نفر مي رسد. مراسم هاي مختلف در كهف الشهدا برگزار مي شود. تا قبل از سرد شدن هوا، هر صبح جمعه دعاي ندبه در محل كهف برگزار مي شد و امسال برنامه شب هاي قدر در كنار شهدا برقرار بود.»
همراهش دوباره از غريبي شهدا مي گويد: «ديديد كه راه بالا آمدن بسيار مشكل است. عده اي از اهالي اجازه نمي دهند همين راه خاكي را آسفالت كنيم. حتي راه مناسب تري نيز براي رسيدن به كهف وجود دارد، ولي جلوي راه را مسدود كرده اند. روزهاي اول به چند نفر از زائرين متعرض شدند. اين حرف ها را نمي شود جايي گفت.»
وقتي از اين دو خادمه مي پرسم، آيا در طول اين مدت نشانه اي از شهدا ديده ايد، هر دو سكوت مي كنند و انگار دوست ندارند از رازهاي بودنشان با شهدا در اين سه سال چيزي بگويند. «غار شهدا رازهاي زيادي دارد. چيزهايي كه جايي براي گفتن آنها نيست. شهداي گمنام اين غار خيلي مظلوم هستند و هيچ نام و نشاني از آنها ثبت نشده است. البته ما سايت اينترنتي www.kahf.ir را راه اندازي كرده ايم، ولي خيلي از حرف ها را در آنجا نيز نمي توان گفت.
وقتي مي خواستيم براي اولين سالگرد تدفين شهدا مراسم بگيريم، به دنبال جمله اي براي سردر غار مي گشتيم. يكي از دوستان جمله اي كه شهيد آويني انگار براي همين زمان گفته بود را پيشنهاد كرد: «تقدير حقيقي جهان در كف مرداني است كه پرواي نام ندارند. آنان از گمنامي خويش كهفي ساخته اند و در آن آرميده اند. كهفي كه آنان را از تطاول دهر مصون داشته است.»
كهف الشهدا رازهاي مگوي زيادي دارد. از ديدار سرزده رهبر فرزانه انقلاب تا ماجراي شفا گرفتن فرزند يكي از اهالي محل. از آن دو خانم خادم تشكر مي كنم و آدرس محلي كه قرار بود مدفن شهدا باشد را مي گيرم.
خود را به محلي كه قرار بود شهدا در آن دفن شوند مي رسانم. تپه اي در خيابان گلستان كه الان به پمپ بنزين تبديل شده و پاركي در كنار آن قرار دارد.
در زمان بازگشت از كهف دلم گرفته بود. از غربت شهدا، از مظلوميت آن دو خادمه كه حرف ها شنيده اند از اهالي محل.
نظر شما