همسر شهيد و جانباز
چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۰۶:۳۵
متولد سال 1341 است از خانواد ه اي روحاني و اهل آبادان، همزمان با تولد حضر ت معصومه(س) به دنيا آمد. پدرش اما م جماعت مسجد محل بود و از مديران فعال كاروا نهاي حج و مادرش نيز علويه اي مهربان و متدين از خانواد ه اي پرجمعيت؛ هفت خواهر و شش برادر. 16 ساله بود كه يكي از متدينين مسجد از پدرش مdخواهد كه مصطفي را كه پسري متدين و كوشا بود را به عنوان همسر يكي از دخترانش بپذيرد. - روز موعود رسيد و سيدمصطفي كه متولد سال 1338 بود به خواستگاري آمد، 100 هزار تومان مهرية ما شد. عازم سفر حج عمره بودم، وكالت گرفتم و كنار خانة خدا خطبة عقد را جاري كردند، مصطفي تكنسين اتاق عمل در بيمارستان آبادان بود، بسيار مؤمن و مهربان. ثمرة دو سال زندگي با مصطفي دو فرزند بود به نا مهاي محمدرضا كه هنگام شهادت پدر يكساله بود و انسيه كه دو ماه بيشتر از عمرش نگذشته بود و نهايتاً در سال 59 به شهادت رسيد. من در كنار خانوادة شوهرم زندگي مي كردم و بچه ها هر روز به عمويشان عبدالرسول كه در جهادسازندگي مشغول خدمت بود، بيشتر علاقمند ميشدند. يك سال پس از شهادت مصطفي، عبدالرسول به من پيشنهاد ازدواج داد و من پذيرفتم. ايشان هم سال 1363 در جبهه هاي حق عليه ظلمت به شهادت رسيدند. از او هم خدا به من پسري داد كه اسمش را به ياد عموي شهيدش مصطفي گذاشتم. بعد از شهادت عبدالرسول به منطقة آبادان رفتم و با تعدادي از خواهران در ستاد پشتيباني جنگ خدمت ميكرديم. كار ما تهية پوشاك و شستشوي پتوها و بسته بندي كمكهاي مردمي به جبهه بود. با پايان جنگ به قم برگشتيم و در شهرك شهدا ساكن شديم. در همسايگي ما جانبازي زندگي مبكرد به نام آقاي محمد قاسمي كه يكي از آشنايان ما مستأجر آ نها بود. قبلاً ازدواج كرده بود و سه فرزند داشت، درست مثل من؛ دو پسر و يك دختر، به پيشنهاد ازدواج او جواب مثبت دادم و زندگي تاز ه اي را شروع كردم. همزمان تصميم به ادامة تحصيل گرفتم و اكنون در رشتة حقوق قضايي موفق به اخذ مدرك كارشناسي شدم و همسرم نيز در رشتة علوم قرآني تا مقطع دكترا ادامه تحصيل داد. سيدمحمدرضا فرزند شهيد سيدمصطفي پزشك است و انسيه سادات فوق ليسانس دارد و سيدمصطفي دانشجوي مديريت هنري است.
نظر شما