سالگرد شهادت شهید علی رحیمی
پدر و مادر عزیز هرگاه به یاد فرزند خود می افتی به یاد فرزندانی باش که حتی بدن پاره پاره آنها به دست مادرشان نرسیده است. مادر منتظر من نباش چون به جبهه نرفتم که زنده برگردم، رفتم تا مبارزه کنم و تا می توانم از این کافران بکشم و اگر نتوانستم، کشته شوم ...
شهیدی که به مادر می گوید چشم به راهش نباش مانند مادران شهید مفقودالاثر

نوید شاهد البرز:

"شهید علی رحیمی" در هشتم اردیبهشت 1341 در خانواد ه ای متوسط و از طبقه کارگر در خیابان هاشمی تهران دیده به جهان گشود و دوران کودکی را با شور و نشاط خاص آن دوره به پایان رسانید و در سن هفت سالگی وارد کانون علم و دانش گردید و شروع به تحصیل کرد.

دوره های تحصیل را یکی پس از دیگری به پایان رسانید تا اینکه موفق به اخذ دیپلم در رشته تجربی گردید.

در قیامهای مردمی علیه رژیم سفاک پهلوی فعالیت چشمگیر داشت و بعد از انقلاب هم که به فرمان امام وارد بسیج شد و به طور مستمر به دفاع از مملکت و دفاع از آرمانهای مقدس اسلامی مشغول روزها به همین منوال می گذشت که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران توسط صدام عفلقی شروع شد.

شهید علی رحیمی در پشت جبهه خدمت می کرد تا اینکه برای رفتن به خدمت سربازی داوطلب شد و پس از طی یک دوره آموزشی در ارتش به لشکر 81 زرهی پیوست و به سوی میدانهای نبرد شتافت و به مقابله با صدام و صدامیان پرداخت تا اینکه سرانجام در تاریخ دهم خرداد 1362 در منطقه عملیاتی میمک بر اثر اصابت ترکش بعد از مدتها ایثار و شهامت به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهرش در امام زاده محمد کرج به خاک سپرده شد.

"سیری در وصیت نامه شهید علی رحیمی"

قسم به عصر که انسان در زیانکاری و خسران است نگر کسانی که ایمان آوردند به الله و عمل صالح و شایسته انجام دادند و توصیه به حق و توصیه به صبر کردند.

باسلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و نور چشم مستضعفان جهان و سلام به رزمندگان و سلام بر شهدا شکر می کنم، خدا را که توفیق به من داد تا بتوانم وظیفه شرعی خود را در حد تواناییم نسبن به قرآن و اسلام انجام دهم و در مدت هیجده سال عمرم این زمان که عازم جبهه های جنگ می باشم، بهترین زمان عمرم را می بینم و از خداوند بزرگ تقاضا دارم که مرا در بستر نمیراند و مرا در راه اسلام و بدست شقی ترین بندگان بمیراند، این بود آرزویم و از خدا می خواهم که به من ایمان عطا کند که راه حسین (ع) را دنبال کنم .

هدف من از رفتن به جبهه مبارزه با کفر و ظلم و ستم است که بر مردم مسلمان این مرز و بوم وارد می شود، مکتبی را که من پذیرفته ام، درآن مسئولیت به دوشم احساس می کنم و باید دین خود را تا آنجا که در توان دارم به اسلام و مردم ادا نمایم، بالاخره پس از هیجده سال زندگی به یاری حق به هدف خود رسیده ام و هیچ چیز در زندگی جز شهادت آرزوی من نیست و هیچ چیز نمی تواند، گلوی تشنه مرا سیراب کند جز شهادت.

پدر و مادر عزیز هرگاه به یاد فرزند خود می افتی به یاد فرزندانی باش که حتی بدن پاره پاره آنها به دست مادرشان نرسیده.

مادر منتظر من نباش چون به جبهه نرفتم که زنده برگردم، رفتم تا مبارزه کنم و تا می توانم از این کافران بکشم و اگر نتوانستم کشته شوم .

و تو ای پدر و مادر ناراحت نباش چون مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است .

پدرم خدا را شکر کن که فرزند تو راه شهادت را انتخاب کرد .

در پایان می خواهم امام خمینی عزیز را تنها نگذارید و در موقع نمازهای پنج گانه امام و رزمندگان اسلام را دعا کنید

آنکس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهان را بخشی

دیوانه تو هردو جهان را چه کند

خداحافظ خدانگهدار تان باد

فرزند شما علی رحیمی


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده