سه‌شنبه, ۰۷ اسفند ۱۳۸۶ ساعت ۰۵:۰۰
موضوع نظام اقتصادي و علم اقتصاد, رفتارهاي اقتصادي انسان است. نظام اقتصادي, رفتارها را آن گونه كه بايد باشد, سامان مي دهد, و علم اقتصاد, آن ها را چنان كه هست, بررسي مي كند; از اين رو بحث انسان شناسي در اقتصاد, اهميت ويژه اي دارد. بخش نخست اين مقاله, به انسان شناسي از ديدگاه امام خميني(ره) پرداخته, و در بخش دوم, نتايج چنين نگرشي به انسان در حوزه اقتصاد بيان شده است. انسان از ديدگاه امام با گزاره هاي زير معرفي مي شود: 1. انسان از روح و بدن تركيب شده, و داراي بعد جسماني و معنوي است و در هر بعد, مراتب بي شماري دارد.

چكيده
موضوع نظام اقتصادي و علم اقتصاد, رفتارهاي اقتصادي انسان است. نظام اقتصادي, رفتارها را آن گونه كه بايد باشد, سامان مي دهد, و علم اقتصاد, آن ها را چنان كه هست, بررسي مي كند; از اين رو بحث انسان شناسي در اقتصاد, اهميت ويژه اي دارد.
بخش نخست اين مقاله, به انسان شناسي از ديدگاه امام خميني(ره) پرداخته, و در بخش دوم, نتايج چنين نگرشي به انسان در حوزه اقتصاد بيان شده است.
انسان از ديدگاه امام با گزاره هاي زير معرفي مي شود:
1. انسان از روح و بدن تركيب شده, و داراي بعد جسماني و معنوي است و در هر بعد, مراتب بي شماري دارد.
2. انسان, موجودي نامحدود و ابدي است.
3. انسان, موجودي مختار است.
4. انسان در اعمالي كه انجام مي دهد, در برابر خداوند مسووليت دارد.
5. سعادت انسان در نزديكي به خدا و راه يابي به كمال, جمال و جلال مطلق است.
6. حس, عقل و وحي, سه معيار شناخت براي انسان به شمار مي رود.
نتايج اين نگرش به انسان در حوزه اقتصاد عبارتند از:
الف. اقتصاد هدف نيست; بلكه وسيله دستيابي به اهداف بالاتر است.
ب. اقتصاد اسلامي, اقتصاد معنوي است.
ج. نظام اقتصادي اسلام, نظامي دستوري به شمار مي رود.
د. رفتار عقلايي از اين ديدگاه, رفتار مطابق با شريعت اسلام است.

موضوع نظام و علم اقتصاد, رفتارهاي اقتصادي انسان است. نظام اقتصادي, رفتارها را آن گونه كه بايد باشد, سامان مي دهد و علم اقتصاد, آن ها را چنان كه هست, بررسي مي كند; از اين رو, بحث انسان شناسي در اقتصاد, اهميت ويژه اي دارد.
انسان در جهان بيني ليبراليستي كه زيربناي فلسفي نظام سرمايه داري است, موجودي مادي به شمار مي رود كه مالك علي الاطلاق وجود و اموال خويش است, و اميالش, اهداف و ارزش هاي او را برمي گزيند, و عقلش, راه دستيابي به آن اهداف را نشان مي دهد; موجودي كه در شناخت حقيقت فقط به تجربه تكيه مي كند. به پذيرش فرمان هاي اخلاقي دين, جامعه و دولت ملزم نيست و فقط از اميال خويش فرمان مي پذيرد.(1) از اين ديدگاه, عقلانيت به مفهوم بيشينه كردن نفع شخصي است و رفتاري عقلايي به شمار مي رود تا با توجه به محدوديت ها, نفع شخصي را بيشينه كند.(2)
در پرتو اين تفسير از انسان و رفتار عقلايي, مفهوم سعادت انسان تبيين, و اهداف اقتصادي و اولويت ها و اصولي چون آزادي, عدم دخالت دولت, رقابت و حاكميت مصرف كننده برگزيده مي شود و قواعد الگوسازي در مصرف, سرمايه گذاري, پس انداز, توليد و ديگر رفتارهاي اقتصادي با عنوان قواعد بيشينه سازي نفع شخصي معرفي مي گردد.
از آن جا كه انسان در جهان بيني اسلام موجودي كاملا متفاوت است, در اين قسمت, ابعاد وجودي او از ديدگاه امام خميني(ره) را مي شناسانيم.

1. انسان, موجودي داراي ابعاد و مراتب گوناگون
از ديدگاه حضرت امام, انسان موجودي مركب از روح و جسم است و اين دو باهم وحدت دارند. روح, باطن جسم, و جسم, ظاهر روح است,(3) و انسانيت انسان به روح او است. (4) انسان دو جنبه ظاهري و معنوي نيز دارد. جنبه ظاهري, همين دنيا و ماديات است كه مشاهده مي شود و جنبه معنوي, جنبه ديگر ماوراي اين عالم است. خداي تبارك و تعالي نيز پيامبراني را فرستاده تا هم جهت معنويت را كه مهم تر است پرورش دهد و هم جهات مادي افسار گسيخته را مهار كند.(5)
از ديدگاه امام, انسان, اين عصاره آفرينش, موجودي با ابعاد و مراتب گوناگون است. يك بعد انسان, بعد رشد جسماني او است كه از اين بعد با گياهان اشتراك دارد. بعد دوم, بعد حيواني است كه همچون حيوانات مي خورد. ميآشامد و حركت مي كند. بعد مثالي (تجرد ناقصه) كه در برخي حيوانات نيز به صورت ضعيف وجود دارد, بعد سوم او به شمار مي رود و در نهايت نيز بعد تجرد نفساني و تعقل او است كه به انسان اختصاص دارد و حيوانات از آن بي بهره اند. هر يك از اين ابعاد نيز در درون خود داراي مراتب است. وقتي قوه نباتي و حيواني در انسان بالفعل, و از رحم مادر بي نياز مي شود, تولد مي يابد; در حالي كه ابعاد ديگر او هنوز بالقوه است و بالفعل گشتن اين ابعاد به تربيت نياز دارد. اگر انسان درست تربيت شود, بعد عقلاني او به حدي رشد مي كند كه قابل تصور نيست و به مقامي بالاتر از ملائكه مي رسد كه از آن به الوهيت تعبير مي شود. در حقيقت, دو بعد اول, جنبه ظاهري و ابعاد ديگر, جنبه معنوي انسان را تشكيل مي دهند. انسان به تناسب ابعاد وجودي, نيازهايي دارد كه اگر تإمين نشود, آن بعد رشد نمي كند;(6) چنان كه اگر هدف انسان, پرورش قواي مادي و حيواني باشد و شهوت و غضب و آمال خود را كنترل نكند, حيوان نامحدودي مي شود. حيوانات در شهوت, غضب و آمالشان محدودند; ولي انسان اگر بخواهد در حيوانيت پيش رود, حدي ندارد. در بعد معنويت نيز چنين است. اگر انسان تربيت شود و قواي حيواني خود را كنترل كند, رشد معنوياش حد ندارد و مي تواند به مقامي بالاتر از ملائكه و مقامي فوق حد تصور دست يابد.(7)

2. انسان, موجودي ابدي
زندگي انسان به اين دنيا منحصر نمي شود. مرگ, نوعي انتقال به حياتي بالاتر است و انسان, پس از مرگ در برزخ, و پس از آن در عالم آخرت تا ابد زنده مي ماند و وضعيت او در برزخ و آخرت به چگونگي زندگي اودر اين دنيا بستگي دارد. اگر در اين دنيا, راه انسانيت و عبوديت را بپيمايد, در آن دنيا متنعم است و گرنه در عذاب خواهد بود.(8)

3. انسان, داراي اختيار
انسان بر سر دوراهي قرار دارد: راه اول, راه حيوانيت, پيروي از شهوات و شقاوت, و راه ديگر, راه انسانيت و صراط مستقيم و سعادت است. صراط مستقيم از طبيعت آغاز مي شود و به الوهيت پايان مي پذيرد و انسان اختيار دارد كه راه شقاوت يا سعادت را برگزيند.(9)

4. انسان, داراي مسووليت
حضرت امام خميني(ره) مي فرمايد:
همه كارهاي شما در محضر خدا است و مسووليد و از شما سوال مي شود. از الفاظتان سوال مي شود. از آن چيزهايي كه عمل مي كنيد, سوال مي شود. همه اش سوال شدني است;(10)
از اين رو, بارها به محاسبه سفارش كرده است:(11)
اگر در اين جا خود را محاسبه نكني و حساب خودت را درست نكني, در آن جا كه به حسابت رسيدگي مي شود و ميزان اعمال برپا مي شود, مبتلا به مصيبت هاي بزرگ مي شوي. (12)

5. سعادت انسان, در نزديكي به خداوند
از ديدگاه حضرت امام(ره) سعادت انسان, امري مربوط به روح و قلب او است. اگر انسان با روحي سرشار از ايمان و تواصي به صبر و حق رشد كند, سعادتمند مي شود. (13) سعادت, راه يابي به كمال مطلق و جلال و جمال بي نهايت است;(14) از اين رو در تفسير معناي ((حسنه)) در آيه شريفه ((ربنا آتنا في الدنيا حسنه وفي الا خره حسنه وقنا عذاب النار))(15) مي فرمايد:
يك حسنه است كه اين حسنه در دنيا هست و حسنه واحد است بر آخرت, و همه عبارت از اين است كه ما به مقام قرب خدا برسيم. ما بفهميم كه چه بكنيم. اگر مقامي ما را توجه به دنيا داد, به عالم ماده داد, اين حسنه نيست, اگر نماز بخوانيم براي رسيدن به يك مآربي=[ نيازهايي] ـ ولو در آخرت ـ اين هم حسنه نيست. حسنه عبارت از اين است كه ما را برساند به آن جايي كه عقل ما نمي رسد.(16)

6. عدم كفايت عقل به تنهايي براي شناخت راه سعادت
انسان مي تواند ويژگي هاي عالم طبيعت را درك, و روابطي را كه بين اشيا و اجزاي طبيعت وجود دارد, كشف كند. اسباب و مسببات را بيابد و از اين طريق, نيازهاي مادي خود را برآورد; اما با عقل خود به تنهايي نمي تواند عالم ماوراي طبيعت و قوانين حاكم بر آن و رابطه بين عالم طبيعت و عالم ماوراي طبيعت را كشف كند; از اين رو نمي تواند بفهمد كه در اين دنيا چگونه زندگي كند تا به سعادت دنيا و آخرت برسد. انسان براي رسيدن به مقام قرب الاهي به وحي نياز دارد; از اين رو مقصد اصلي انبيا, تربيت انسان ها و نشان دادن راه سعادت به آن ها است.(17) حضرت امام مي فرمايد:
خداوند متعال براي آن كه انسان ها بتوانند از حضيض جهل و نقص و زشتي و شقاوت, به اوج علم و معرفت و كمال و جمال و سعادت پرواز نمايند و خود را از تنگناي ضيق طبيعت به فضاي وسيع ملكوت اعلا رسانند, دو مربي براي او قرارداد: اين دو, يكي مربي باطني كه قوه عقل و تمييز است و ديگر مربي خارجي كه انبيا و راهنمايان طرق سعادت و شقاوت مي باشند و اين دو, هيچ كدام بي ديگري انجام اين مقصد ندهند; چه كه عقل بشر, خود نتواند كشف طرق سعادت و شقاوت كند و راهي به عالم غيب و نشئه آخرت پيدا كند, و هدايت و راهنمايي پيمبران بدون قوه تميز و ادارك عقلي موثر نيفتد. (18)
از ديدگاه امام(ره) حس و عقل و وحي, سه منبع شناخت انسان است. وي در نامه تاريخي خود به گورباچف مي نويسد:
ماديون, معيار شناخت در جهان بيني خويش را ((حس)) دانسته و چيزي را كه محسوس نباشد, از قلمرو علم بيرون مي دانند, و هستي را همتاي ماده دانسته و چيزي را كه ماده ندارد, موجود نمي دانند. قهرا جهان غيب مانند وجود خداوند تعالي و وحي و نبوت و قيامت را يك سره افسانه مي دانند; در حالي كه معيار شناخت در جهان بيني الاهي اعم از ((حس و عقل)) مي باشد, و چيزي كه معقول باشد, در قلمرو علم مي باشد; گرچه محسوس نباشد; لذا هستي, اعم از غيب و شهادت است و چيزي كه ماده ندارد مي تواند موجود باشد و همان طور كه موجود مادي به ((مجرد)) استناد دارد, شناخت حسي نيز به شناخت عقل متكي است.(19)
با توجه به اين سخن و كلام پيشين مي توان نتيجه گرفت كه از ديدگاه امام, حس, عقل و وحي سه معيار شناخت حقايقند.

نتايج
ديدگاه هاي امام درباره انسان, بيانگر انسان در جهان بيني اسلامي است; بدين سبب ديدگاه هاي حضرتش را به آيات و روايات متعددي مي توان مستند كرد. انسان در بينش وي, داراي نتايجي در حوزه اقتصاد است كه به اختصار به آن مي پردازيم.

الف. اقتصاد هدف نيست; بلكه وسيله است.
انسان موجودي إبدي, و سعادت او در نزديكي به خدا و راه يابي به كمال و جمال و جلال مطلق است; بنابراين, تنظيم امور مربوط به معاش فقط براي آن است كه زمينه اين عروج آماده شود; از اين رو مي فرمايد:
زيربنا اقتصاد نيست; براي اين كه غايت انسان اقتصاد نيست. انسان زحمتش براي اين نيست كه فقط شكمش را سير كند يا جوان هايش را بدهد شكمش سير شود. ... اين انسان مردني نيست. انسان تا آخر هست و برنامه اسلام اين است كه اين انسان را جوري كند كه هم اين جا صحيح باشد و هم آن جا.(20)

ب. اقتصاد اسلامي, اقتصاد معنوي است.
اقتصاد اسلامي كه به تنظيم رفتارهاي اقتصادي انسان مي پردازد, مانند اقتصادهاي بشري, اقتصادي صرفا مادي نيست; بلكه با توجه به اهداف و مقاصد مادي و معنوي, رفتارهاي اقتصادي را تنظيم مي كند; از اين رو حضرت امام(ره) مي فرمايد:
مكتب اسلام, يك مكتب مادي نيست. يك مكتب مادي ـ معنوي است.(21) اسلام ديني است كه با تنظيم فعاليت هاي مادي, راه را به اعتلاي معنوي انسان مي گشايد. ترقي واقعي همين است كه رشد خود انسان هدف فعاليت هاي مادي مي گردد و اسلام, دين اين ترقي است. (22)

ج. نظام اقتصادي اسلام, نظامي دستوري است.
نظام اقتصادي اسلام, نظامي دستوري و مطلوب است كه بايد به سوي آن حركت كرد و نظام موجود را به آن شكل درآورد. در بينش امام, انسان موجودي است كه اگر تحت تربيت اسلام قرار نگيرد, همچون حيواني محاسبه گر رفتار مي كند و فقط امور مادي را مي بيند و مي فهمد و دست او از معنويات كوتاه است; زيرا عقل انسان نمي تواند عالم ماوراي طبيعت و قوانين حاكم بر آن و ربط آن با عالم طبيعت را درك كند; از اين رو خداوند متعالي اين كمبود را از طريق وحي جبران, و انسان را در اين دنيا به گونه اي هدايت كرده كه به سعادت دنيا و آخرت با هم دست يابد. بر اين اساس, اسلام در حوزه اقتصاد نيز نظامي را به ما مي شناساند كه اگر به آن عمل شود, زمينه هاي لازم براي خروج ملكوتي انسان ها فراهم ميآيد. امام خميني(ره) مي فرمايد:
مجموعه قواعد اسلامي در مسائل اقتصادي, هنگامي كه در كل پيكره اسلام به صورت يك مكتب منسجم ملاحظه شود و همه جانبه پياده شود, بهترين شكل ممكن خواهد بود. هم مشكل فقر را از بين مي برد و هم از فاسد شدن يك عده به وسيله تصاحب ثروت جلوگيري مي كند و در نتيجه, كل جامعه را از فساد حفظ مي كند و هم مانع رشد استعدادها و شكوفايي قدرت ابتكار و خلاقيت انسان ها نمي شود.(23)
د. در بينش اسلام, رفتار عقلايي, رفتار مطابق با شريعت است.
بر اساس نگرش مكتب سرمايه داري به انسان اقتصادي, رفتار عقلايي مشتمل بر گزينش هاي سازگار و منطقي با در نظرگرفتن محدوديت ها براي بيشنيه كردن نفع مادي شخصي است.(24) سازگاري نيز با سه اصل قابل مقايسه بودن رحجان ها, انتقال پذيري, و عدم اشباع تعريف مي شود.(25) با توجه به اختلاف نگرش اسلام به انسان با نگرش مكتب سرمايه داري, انديشمندان اسلامي كوشيده اند تا رفتار عقلايي را بر اساس جهان بيني و آموزه هاي اسلام دوباره تعريف كنند.(26) همه نظريات غربي و اسلامي, اين تعريف عام را مي پذيرند كه ((رفتار عقلايي, رفتاري سازگار در جهت بيشينه كردن هدف است)); ولي در تعريف سازگاري و تعيين انگيزه رفتارها اختلاف وجود دارد. با توجه به مطالبي كه درباره انسان شناسي ازديدگاه امام گذشت, اين پرسش طرح مي شود كه رفتار عقلايي از اين ديدگاه چه رفتاري است. براي پاسخ بايد انگيزه رفتارهاي انسان و مفهوم سازگاري از ديدگاه امام تبيين شود. با توجه به مطالب پيشين مي توان چنين نتيجه گرفت:
1. رفتارهاي انسان اسلامي به انگيزه دستيابي به سعادت دنيا و آخرت انجام مي شود.
2. سازگاري, به مفهوم تطبيق با شريعت اسلام است; زيرا فقط در اين صورت است كه مي تواند به بهترين وجه به هدف خود دست يابد.
حضرت امام در اين باره مي فرمايد:
اسلام و حكومت اسلامي, پديده الاهي است كه با به كاربستن آن, سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تإمين مي كند ... و مكتبي است كه برخلاف مكتب هاي غيرتوحيدي در تمام شوون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته ـ ولو بسيار ناچيز ـ كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد, فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سرراه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آن ها كوشيده است.(27)
با توجه به ناكافي بودن عقل در تشخيص راه سعادت, بدون ترديد تطبيق رفتارها با شريعت اسلام كاري عقلايي و منطقي (سازگار) براي بيشينه كردن هدف است; بنابراين, رفتار عقلايي از ديدگاه امام با رفتار عقلايي در مكتب سرمايه داري, هم در انگيزه رفتار و هم در قواعد رفتار (سازگاري) متفاوت است. تفاوت در انگيزه, نيازمند توضيح نيست; اما تفاوت در مفهوم سازگاري به توضيح بيش تري نياز دارد; زيرا ممكن است گفته شود: سازگاري كه با سه اصل قابل مقايسه بودن رحجان ها, انتقال پذيري, و عدم اشباع تعريف مي شود, با سازگاري به مفهوم تطبيق رفتارها با شريعت منافاتي ندارد; زيرا اين اصول سه گانه, اصول عقلي اند و فرض بر اين است كه شريعت اسلام را نيز خداوند حكيمي كه عقل را آفريده, تشريع كرده است; بنابراين بايد اين اصول سه گانه در احكام شريعت نيز جاري باشد. براي آن كه صحت يا بطلان اين حرف روشن شود, ناچاريم ابتدا هريك از اصول سه گانه سازگاري را با مفهوم آن ها در مكتب سرمايه داري به اختصار شرح دهيم; سپس آن ها را با اصل تطبيق رفتارها با شريعت اسلام محك بزنيم.
الف. اصل قابل مقايسه بودن(28) يا كامل بودن رحجان ها(29)
بر اساس اين اصل, انسان عقلايي مي تواند بين هر دو گزينهA وB مقايسه, و ترجيحات خود را به صورت يكي از گزاره هاي ذيل بيان كند:
A .1 برB ترجيح دارد.
B .2 برA ترجيح دارد.
A .3 وB مساوياند.
وقتي از ديدگاه امام به انسان بنگريم, اين اصل پذيرفته نيست. بر اساس اصل تطابق با شريعت, انسان مسلمان همواره رجحان هاي خود را با آموزه ها و احكام شريعت تطبيق مي كند; زيرا بدون آگاهي از آثار آخرتي رفتارها به وسيله وحي, نمي تواند بين دو گزينه مقايسه كرده, ترجيحات خود را به صورتي كه در جهت هدفش (سعادت دنيا و آخرت) حركت كند, روشن و بدون ابهام بگويد. به عبارت ديگر, ترديدي نيست كه هر فعلي از افعال انسان, موضوع حكمي از احكام پنج گانه شرع (واجب, مستحب, حرام, مكروه و مباح) است. واجب, فعلي است كه انجام آن از نظر شارع اسلام به مصلحت انسان است و براي دستيابي به سعادت دنيا و آخرت بايد انجام شود. حرام در نقطه مقابل واجب, فعلي است كه بايد ترك شود. فعل مستحب, بر ترك آن رجحان دارد; يعني فعل آن, انسان را در حركت به سمت هدف كمك مي كند; گرچه ترك آن نيز بي مفسده و جايز است. مكروه در نقطه مقابل مستحب قرار دارد, و مباح فعلي است كه انجام و ترك آن مساوي است.
انساني كه مي خواهد به سعادت دنيا و آخرت دست يابد بايد ترجيحات نفساني خود را كنار گذاشته, رفتارهاي خود را با شريعت منطبق سازد; يعني فعل واجب را بر مستحب, و مستحب و مباح را بر مكروه و حرام ترجيح دهد. واجبات در شريعت اسلام مراتبي دارند كه برخي, از برخي ديگر مهم تر است. انسان عقلايي از ديدگاه امام, انساني است كه واجب مهم تر را بر واجب مهم ترجيح دهد; زيرا او را به هدف نزديك تر مي كند. اين مراتب گوناگون درميان مستحبات و مكروهات و محرمات نيز وجود دارد و در همه اين موارد, انسان عقلايي بايد از ترجيحات شرع پيروي كند و گرنه رفتاري عقلايي براي حركت در جهت هدف (سعادت دنيا و آخرت) انجام نداده است. فقط در مواردي كه شرع مقدس اسلام به تساوي حكم كرده يا به رحجان يكي بر ديگري حكمي نكرده است, انسان مي تواند به ترجيحات نفساني خود رجوع كند. در اين صورت, اصل قابل مقايسه بودن ترجيحات به همان مفهوم پيشين پذيرفتني است. بر اين اساس, اصل قابل مقايسه بودن ترجيحات اگر در ترجيحات شريعت جاري شود, صحيح است بدين معنا كه هر دو گزينهA وB را اگر به شريعت اسلام عرضه كنيم, يكي از احكام ذيل را صادر مي كند.
A .1 برB ترجيح دارد.
B .2 برA ترجيح دارد.
A .3 وB مساوياند.
در مواردي كه شريعت اسلام به تساوي حكم مي كند, اصل قابل مقايسه بودن ترجيحات, در ترجيحات انساني جاري است.
ب. اصل انتقال پذيري رحجان ها(30)
بر اساس اين اصل, اگر گزينهA حداقل به خوبي گزينهB باشد, و گزينهB هم حداقل به خوبي گزينهC باشد, آن گاه گزينهA حداقل به خوبي گزينهC است. اين اصل درباره رحجان هاي شريعت نيز صادق است; يعني اگردر شريعتA حداقل به خوبيB و B نيز حداقل به خوبيC باشد مي توان نتيجه گرفت كه در شريعت,A حداقل به خوبي گزينهC است; زيرا اين اصل, بيان ديگري از عدم تناقض در رحجان ها است و با فرض صدور شريعت از خداوند حكيم, فرض وجود تناقض در احكام شريعت, خود نوعي تناقض به شمار مي رود. همچنين در دايره اي كه شريعت اسلام به تساوي حكم مي كند يا حكمي به رحجان ندارد, اصل مزبور در ترجيحات انسان نيز جاري است.
ج. اصل برتري داشتن يا عدم اشباع
بر اساس اين فرض, مقدار بيش تر از يك چيز خوب, بر مقدار كم تر آن ترجيح دارد. درباره رفتار مصرف كننده با فرض اين كه ((كالاها خوبند)),(31) اين فرض چنين بيان مي شود:
اگر x1 و x2 دو نوع كالا باشند و X1 و X2, دو سبد مشتمل بر x1 و x2 باشند, به صورتي كه سبد X1 شامل x11 و x12 و سبد X2 شامل x21 و x22 باشد,(32) يعني
(x12 و x11) = X1
(x22 و x21) = X2
آن گاه X1 بر X2 ترجيح دارد. اگر:
ياx21 > x11 و x22 > / x12
و ياx >22 x12 و x21 > / x11
اين اصل در ترجيحات شريعت نيز به صورت مطلق صادق نيست; به ويژه اين اصل را در كالاهاي مصرفي نمي توان پذيرفت. اگر در شريعت اسلام, كالايي خوب تلقي شود, اين گونه نيست كه همواره بيش تر آن بر كم ترش ترجيح داشته باشد. در مواردي, مصرف كم تر ترجيح دارد; براي مثال اگر مصرف را به سه حد كفاف, رفاه, و اسراف تقسيم كنيم, مصرف در حد اسراف مطلوب نيست, و مصرف در حد كفاف و رفاه بر مصرف در حد اسراف ترجيح دارد; بنابراين ممكن است x21 > x11 و x >22 / x12 باشد; ولي در عين حال, در شريعت اسلام X2 بر X1 ترجيح داده شود و اين زماني است كه x11 يا x12 در حد اسراف قرار گيرند; حتي پيش از حد اسراف نيز ممكن است اصل عدم اشباع صادق نباشد; زيرا طبق دستور شريعت, تصميم تخصيص درآمد به مصرف, با تصميم تخصيص آن به سرمايه گذاري و انفاق, به يك ديگر وابسته اند;(33) البته مي توان اصل عدم اشباع را تا پيش از رسيدن به حد اسراف در حوزه مصرف پذيرفت.
چنان چه ملاحظه شد, دو اصل قابل مقايسه بودن و انتقال پذيري و رحجان ها, در ترجيحات شريعت صادق است. همچنين اصل عدم اشباع تا پيش از حد اسراف را مي پذيرد و فقط در صورتي كه شريعت, ترجيحي نداشته باشد, اين اصول در ترجيحات انسان عقلايي از ديدگاه امام(ره) صدق مي كند. مفهوم آن اين است كه هدف انسان عقلايي اسلامي, بيشينه كردن سعادت دنيا و آخرت است; بنابراين اگر انسان, رفتار خود را با شريعت تطبيق كند, سازگار و منطقي عمل كرده است. در اين جمله, سازگاري مي تواند به همان معنايي باشد كه در مكتب سرمايه داري وجود دارد;(34) زيرا اصل قابل مقايسه بودن ترجيحات و انتقال پذيري, در ترجيحات شريعت صادق است; بنابراين بر ترجيحات انساني كه ترجيحاتش را بر اساس احكام شريعت تنظيم مي كند نيز صادق خواهد بود. اصل عدم اشباع نيز تا پيش از حد اسراف همچون دو اصل ديگر است; از اين رو, انساني كه براي دستيابي به هدف سعادت دنيا و آخرت ترجيحات خود را با شريعت اسلام تطبيق مي دهد ـ حتي به مفهومي كه سازگاري در مكتب سرمايه داري دارد ـ سازگار عمل كرده است. اصل تطابق با شريعت, اصل مهمي است كه مي توان با كمك آن, رفتار انسان عقلايي اسلامي را در سه حوزه توليد, توزيع و مصرف, تئوريزه كرد و به كمك احكام شرع, الگوي رفتار چنين انساني را در حوزه هاي مزبور به دست آورد.
در خاتمه, رفع شبهه اي ضرورت دارد. ممكن است گفته شود انساني كه همه رفتارهاي خود را با شريعت اسلام تطبيق مي دهد, انسان عقلايي آرماني است, نه انسان عقلايي نوعي و آن چه در نظريات اقتصادي اهميت دارد, تحليل رفتار انسان عقلايي نوعي است. در پاسخ مي گوييم: تحليل رفتار انسان عقلايي آرماني از آن جهت كه رفتار مطلوبي را بيان مي كند كه آرمان هر انسان مسلمان است, اهميت دارد. افزون بر اين, اصل تطابق با شريعت قابل رتبه بندي است; براي مثال مي توان گفت: انسان عقلايي نوعي در جامعه اسلامي مرتكب محرمات كبيره نمي شود; ولي ممكن است واجبي را ترك يا حرام صغيري را مرتكب شود. در درجه بعد, انساني قرار دارد كه هيچ حرامي را مرتكب نمي شود; گرچه ممكن است واجبي را ترك كند. در رتبه بالاتر, انساني است كه افزون بر ترك محرمات, واجبات را نيز انجام مي دهد; ولي به مستحبات و مكروهات اعتنايي ندارد. در همه اين مراتب, انسان به مقداري كه رفتارش را با شريعت تطبيق مي دهد, عقلايي عمل مي كند و از اين لحاظ مي توان او را انسان عقلايي اسلامي ناميد.
نظريه پرداز اسلامي مي تواند با توجه به وضعيت جامعه اسلامي, خودش انسان عقلايي نوعي را از اين مراتب برگزيند و با كمك احكام شرعي مربوط به آن انسان نوعي, رفتار را در حوزه هاي سه گانه اقتصاد تحليل كند.

پي نوشت ها
1. ر.ك: سيدحسين ميرمعزي: نظام اقتصادي اسلام, مباني فلسفي, نشر كانون انديشه جوان, 1378, ص 43 ـ 49.
2. ر.ك: آمار تياسن: اخلاق و اقتصاد, ترجمه حسن فشاركي, نشر شيرازه, 1377, ص 12 ـ 14.
3. روح الله موسوي خميني,[ امام] صحيفه نور, چ 1, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني, پاييز 1378, ج 6, ص 344.
4. همان, ص 246.
5. همان, ج 8, ص 254 و 255.
6. ر.ك: همان, ج 3, ص 218 و ج 4, ص 8 و 184 و ج 8, ص 411 و ج 11, ص 219 و ج 12, ص 503 و ج 10, ص ;446 همو: چهل حديث, چ 14, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني, 1376, ص 168 ـ 170.
7. ر.ك: روح الله موسوي خميني[ امام:] صحيفه نور, ج 8, ص 255 و 515 و ج 10, ص 446 و ج 16, ص 20.
8. ر.ك: همو: چهل حديث, 1376, ص 358 ـ 361. و ;175 همو: صحيفه نور, ج 3, ص 235 و ج 9, ص 458.
9. ر.ك: همو: صحيفه نور, ج 8, ص 326 و 327. حضرت امام در كتاب چهل حديث, مسإله جبر و تفويض را ابطال كرده و مبناي شيعه را كه ((لاجبر و لاتفويض)) توضيح داده است. (ر.ك: ص 552 ـ 548 و 644 ـ 647)
10. همان, ج 13, ص 501.
11. همو: چهل حديث, ص 9.
12. همان, ص 441.
13. ر.ك: همو: صحيفه نور, ج 7, ص 302.
14. ر.ك: همان, ج 21, ص 449.
15. ر.ك: همان, ج 20, ص 395.
16. ر.ك: همان, ج 4, ص 187.
17. ر.ك: همان, ص 186 ـ 189 و ج 7, ص 532 و ج 9, ص 11.
18. همو: چهل حديث, ص 237.
19. همو: صحيفه نور, ج 21, ص 222.
20. همان, ج 9, ص 458. همچنين ر.ك: همان, ج 8, ص 85.
21. همان, ج 7, ص 531.
22. همان, ج 4, ص 360.
23. همان, ج 5, ص 382 و 383.
24. ر.ك: اخلاق و اقتصاد, ص 12 ـ 14.
25. ر.ك: پي آرجي. ليارد و ا.ا. والترز: تئوري اقتصاد خرد, ترجمه عباس شاكري, نشر ني, 1377, ص 146 ـ ;150 يوسف فرجي: تئوري اقتصاد خرد, شركت چاپ و نشر بازرگاني, 1378, ص 89.
26. ر.ك: سيزده انديشمند و اقتصاددان مسلمان: اقتصاد خرد, نگرش اسلامي, ترجمه حسين صادقي, موسسه تحقيقات اقتصادي دانشگاه تربيت مدرس, ص 82 ـ 88.
27. روح الله موسوي خميني[ امام:] ج 21, وصيت نامه الاهي, سياسي, ص 402.
28. Comparability.
29. Completeness of perferences.
30. Transitivity of pereferences.
31. Goods is good
32. انديس پايين, بيانگر نوع كالا و انديس بالا, بيانگر مقدار آن است.
33. توضيح اين مطلب نيازمند شرح گستره اي است كه ما را از مقصود بازمي دارد.
34. با تعديلي كه در اصل عدم اشباع انجام گرفت.

مجله اقتصاد اسلامي شماره 5 ـ بهار 1381

نويسنده: سيدحسين ميرمعزي
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده