وقتی زمین شهادت داد؛ روایتی از والفجر ۴ در کنار شیلر
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، آفتابِ سردِ مریوان آرام روی خاک نشسته بود. نسیمی از سمت رودخانه شیلر میآمد و بوی آب و خاک و وضو را با هم میآمیخت. والفجر ۴ در راه بود و ما، پیش از آنکه آتش آغاز شود، در سکوتی عجیب ایستاده بودیم؛ سکوتی که بیشتر به دعا شبیه بود تا انتظار.
ایستاده از راست، زندهیاد مرحوم قاسم اوجاری، بیسیمچی و مرد ارتباط؛ کسی که صداها را از دل آتش عبور میداد. کنارش زندهیاد مرحوم حاجآقا ایرانی، فرماندهای که آرامش در نگاهش موج میزد؛ مردی که فرماندهیاش بیشتر شبیه پدری بود تا دستور. و کنار او، شهید احد علیپور؛ باصفا، باوفا و محبوب دلها، مسئول تدارکات گردان؛ کسی که همیشه قبل از همه میرسید و آخر از همه میرفت.
نشستهها، نزدیکتر به خاک بودند؛ همان خاکی که فردا نامها را در خود جا میداد. من، مجتبی مختاری، مسئول مخابرات گردان، کنار شهید عباسعلی ناطقی و بنیحیی (یحیایی)؛ بیسیمها خاموش، اما دلها روشن. هرکداممان میدانستیم که شاید این آخرین قاب باشد، اما هیچکس چیزی نمیگفت.
کمی آنسوتر، در پسزمینه، شهید احمد جعفری خم شده بود برای وضو. آبِ شیلر روی دستهایش میلغزید و زمین، آرام، اولین شهادتش را ثبت میکرد. هنوز تیرها شلیک نشده بودند، اما زمین فهمیده بود چه کسانی قرار است امانت سپرده شوند.
دوربین بالا رفت؛ نه برای خاطره، که برای شهادت. شاتر که خورد، زمان ایستاد. بعضیها ماندند تا روایت کنند و بعضیها پر کشیدند تا روایت شوند.
امروز، این عکس تنها یک تصویر نیست؛
این سندِ مردانی است که زمین به آنها گواهی داد،
و چه زمینی شایستهتر از کربلای گلگون جبهههای حق علیه باطل.
درود و رحمت خدا
بر شهدای مظلوم عملیات والفجر ۴
بهویژه شهدای عالیقدر گردان علیابنابیطالب علیهالسلام
و این چهار کبوتر خونینبال
که در این قاب، هنوز زندهاند.
راوی: مجتبی مختاری