عکسی از شبهای ایمان؛ یادگاری از فرمانده و دلیرمردان گردان علیابنابیطالب(ع)
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شب، آرام و کشدار بر شانههای کوه نشسته بود. سکوت، نه از جنس خلأ، که از جنس انتظار. باد سردی میآمد و میرفت و دانههای شن را مثل ذکرهای کوتاه بر زمین میریخت. ما، کادر گردان علیابنابیطالب علیهالسلام، در دل یکی از همان شبهای کوهنوردی عملیاتی ایستاده بودیم؛ شبی که بعدها فهمیدیم حافظهاش از بسیاری روزها روشنتر است.
در ردیف عقب، نشسته از راست، چهرهها به هم تکیه داده بودند؛ برادر غلامعباس صالحی، برادر اصغر امانی، برادر رزمنده، ناشناس، و برادر سید محمود میر محمدی. نگاهها آرام بود، اما در عمقشان تصمیم موج میزد؛ همان تصمیمی که شب را به روشنترین ساعت ایمان بدل میکند.
ردیف وسط، قلب تصویر است؛ جایی که زمان مکث کرده. زندهیاد مرحوم صادق دوخائی و زندهیاد مرحوم حاج جلیل رضائی، کنار سردار شهید آقا کاوه نبیری (فرمانده رشید گردان) ایستادهاند؛ قامتش استوار، لبخندش کوتاه و فرماندهیاش بیهیاهو. کنارشان شهید احمد گلمحمدی، برادر رزمنده، ناشناس، 🌷شهید محسن صالحی و این حقیر، مجتبی مختاری. هر چهره، قصهای نانوشته؛ هر نگاه، عهدی بسته با فردا؛ و در ردیف جلو، نزدیکتر به خاک، برادر حشمت ملکی و شهید اصغر رجایی نشستهاند؛ آنقدر نزدیک به زمین که انگار با خاک نجوا میکنند. خاکی که شاهد است و رازدار؛ خاکی که فردا نامها را در آغوش خواهد گرفت و امشب لبخندها را.
آن لحظه، کسی گفت «یادگاری بگیریم». دوربین بالا رفت؛ نه برای ثبت صورتها، که برای ثبت همدلی. شاتر که خورد، شب فهمید باید بماند. کوه فهمید باید شاهد باشد؛ و ما فهمیدیم بعضی عکسها، آینده دارند.
امروز که به این تصویر نگاه میکنم، میدانم این قاب، قابِ مردانی است که رفتند تا بمانند؛ ۶ پرستوی مهاجرِ سیرالیالله که از میان ما بال گشودند و آسمان را خانه کردند. درود و رحمت خدا بر همهی شهدای گرانقدر، بهویژه شهدای عالیمقام گردان، و بر تمامی رزمندگان دلاورِ حاضر در این عکس ماندگار.
این عکس، تنها تصویر یک شب نیست؛ سند یک عهد است. عهدی که هنوز، هر بار نگاهش میکنم، تازه میشود.
راوی: مجتبی مختاری