داستان پرواز محمد آقاخانی؛ از دانشآموز تهران تا پیک گردان شلمچه
به گزارش نوید شاهد البرز؛ در اولین روز بهار سال ۱۳۴۷، در خانهای کوچک در تهران، کودکی به دنیا آمد که نامش را محمد گذاشتند. خانه، پر از بوی عطر ایمان بود. پدرش عباسعلی و مادرش، او را در آغوشی از محبت و اعتقادات اسلامی پرورش دادند.
محمد، از همان کودکی، چشمان کنجکاوی داشت که گویی به دنبال رازهای جهان میگشت. وقتی هفت ساله شد، کیف مدرسهاش را برداشت و قدم به دنیای دانش گذاشت. دوره ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت، اما زندگی گاه چرخهای غریب میزند.
پس از سال اول راهنمایی، خانواده به کرج کوچ کردند و بنا به دلایلی، کتابهایش بر زمین ماند و او برای کمک به خانواده، به کار روی آورد. اما قلبش در گرو آرمانهایی بزرگتر میتپید.
روزهای انقلاب فرارسید. محمد جوان، دست در دست پدر و مادرش، در تظاهرات خیابانها حاضر شد. فریاد "اللهاکبر" او، بخشی از همآوایی ملتی شد که در پی آزادی بود. با پیروزی انقلاب، او که عشق خدمت در رگهایش جاری بود، به بسیج پیوست. همانجا بود که گویی نقش اصلی زندگیاش را یافت.
و سپس جنگ آغاز شد. بوی خاک سوخته و صدای انفجار، کشور را درنوردید. محمد، مانند هزاران جوان دیگر، کولهبارش را بست. روز ۲۷ خرداد ۱۳۶۵، مادرش او را در آغوش گرفت؛ آغوشی که میدانست شاید آخرین باشد. او به منطقهای اعزام شد به نام شلمچه.
در جبهه، به عنوان پیک گردان خدمت میکرد. نامهها و پیامها را بین خطوط جبهه جابهجا میکرد. در این میان، همیشه قرآن کوچکی همراه داشت و دیگران را به نماز جماعت دعوت میکرد. شبهای جمعه، صدای دلنشینش در دعای کمیل طنین میانداخت. حتی در آن شرایط سخت، مودب و باگذشت بود و خاطره لبخندهای صبورانهاش در خاطر همرزمانش مانده بود.
عملیات کربلای ۵ آغاز شد. روز ۱۲ بهمن ۱۳۶۵، آسمان شلمچه از نور و آتش پر شده بود. محمد در حال انجام مأموریت بود که ناگهان... صدای انفجار. ترکشی به سویش آمد. بر زمین افتاد، اما چهرهاش آرام بود. گویی بالاخره به مقصدی که همیشه در قلبش جستجو میکرد، رسیده بود: شهادت.
پیکر مطهرش را به زادگاهش بازگرداندند و در گلزار شهدای بیبی سکینه به خاک سپردند. خاکی که اکنون میزبان عطری بهشتی است.
از او وصیتنامهای به جا مانده، خطاب به همه ما:
«ای امت حزب الله... مبادا بیم به خود راه دهید... هدف اصلی را که اسلام است فراموش نکنید... دنیا مزرعه آخرت است.»
و اینگونه بود که محمد آقاخانی، دانشآموز سابق راهنمایی، با قلبی پر از ایمان، به پروانهای تبدیل شد که در آسمان شلمچه به ملکوت پر کشید.
انتهای پیام/