کد خبر : ۶۰۸۲۴۷
۲۲:۵۲

۱۴۰۴/۱۰/۰۵
روایت ابراهیم ایجادی نصرآبادی از شهید غریب در اسارت «جواد تمنایی»

شهادت جواد مظلومیتی عجیبی داشت

شهید غریب در اسارت جواد تمنایی از رزمندگان مؤمن و آرام جبهه‌های حق علیه باطل بود که در جریان عملیات و پس از اسارت، با مظلومیتی جان‌سوز در آمبولانس دشمن به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بیابان‌های عراق رها شد؛ روایتی که از زبان همرزم ایشان، ابراهیم ایجادی نصرآبادی، سندی بر غربت و عظمت ایثارگری این شهید غریب اسارت است.


شهید

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران؛ شهید غریب در اسارت «جواد تمنایی» دوازدهم شهریورماه سال ۱۳۴۴ در شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش ماشاءالله، کارمند سازمان ثبت اسناد بود و مادرش عصمت نام داشت. دانش‌آموز دوم متوسطه در رشته تجربی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.

او از رزمندگان مؤمن، آرام و متین جبهه‌های دفاع مقدس بود که با روحیه‌ای سرشار از ایمان و ادب در میان همرزمان خود شناخته می‌شد. ایشان دارای مو‌های بور و چشمان زاغ بودند که سیمای متفاوتشان همواره در یاد دوستان باقی مانده است. شهید والامقام جواد تمنایی پس از اسارت در جریان عملیات، در مسیر انتقال مجروحان داخل آمبولانس دشمن به علت شدت جراحات در تاریخ بیست و دوم فرودین سال ۱۳۶۲ به شهادت رسید. پیکر مطهر او مظلومانه در بیابان‌های عراق رها شد و در شمار شهدای غریب اسارت قرار گرفت.

«اینجانب ابراهیم ایجادی نصرآبادی، از همرزمان شهید والامقام جواد تمنایی هستم. جواد در دسته ما حضور داشت و از همان روز‌های نخست، به خاطر اخلاق آرام، ادب و متانتش میان بچه‌ها جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده بود. او هیچ‌گاه صدایش را بلند نمی‌کرد و همیشه با احترام و محبت با دیگران برخورد داشت. در جمع دوستان، حضورش مایه آرامش بود و همه او را به عنوان جوانی مؤدب، متین و اهل ایمان می‌شناختند.

یکی از ویژگی‌های برجسته جواد، صمیمیت و رابطه برادرانه‌اش با فرمانده دسته، شهید حبیب ستوده بود. بار‌ها دیده بودم که با شوخی و محبت سر بر سینه حبیب می‌گذاشت و با لبخند می‌گفت: «ان‌شاءالله شهید بشی». این جمله ساده، نشان‌دهنده روحیه معنوی و باور قلبی او به مقام شهادت بود. جواد با این رفتارها، هم صمیمیت خود را نشان می‌داد و هم ایمانش را به آرمان‌های جبهه و شهادت آشکار می‌کرد.

آشنایی من با جواد در همان دسته رزمی شکل گرفت. روز‌های آماده‌سازی عملیات، او با اخلاق خوش و آرامش خود فضای دسته را دوستانه و معنوی می‌کرد. در لحظات سخت، لبخندش به همه امید می‌داد و در لحظات دعا و مناجات، حضورش حال و هوای خاصی ایجاد می‌کرد. ویژگی‌های ظاهری‌اش ــ مو‌های بور و چشمان زاغ ــ باعث می‌شد در میان جمع به‌خوبی شناخته شود و همین نشانه‌ها همواره در ذهن همرزمان باقی مانده است.»

پیکر رها شده در بیابان‌های عراق؛ حکایت شهادت جواد تمنایی

ایجادی ادامه می‌دهد: «در جریان عملیات وقتی نیرو‌ها جلو رفتند، دیگر جواد را ندیدم و اطلاعی از وضعیتش نداشتم تا اینکه بعد‌ها در اردوگاه اسرا، همشهری‌مان حسین قدکار برایم تعریف کرد. او گفت: در مسیر انتقال مجروحان با آمبولانس، اسیری روی پتو قرار داشت که حالش بسیار وخیم بود. پس از حدود یک ساعت حرکت، نگهبان عراقی همراه آمبولانس نگاه کرد و گفت: «ماته» یعنی فوت کرده است. همان‌جا آمبولانس توقف کرد، پیکر مطهر آن اسیر را چند متر پایین‌تر از جاده رها کردند و سپس به مسیر خود ادامه دادند. وقتی حسین نشانه‌های ظاهری آن اسیر را گفت ــ مو‌های بور و چشمان زاغ ــ یقین پیدا کردم که او همان جواد تمنایی است. بعد‌ها این موضوع در نامه‌ای که حسین برای خانواده شهید نوشت نیز تأیید شد و خانواده مطمئن شدند که فرزندشان پس از اسارت به شهادت رسیده و پیکر مطهرش در بیابان‌های عراق رها شده است.

شهید جواد تمنایی از جمله شهدای مظلوم و غریب اسارت بود؛ جوانی آرام، مؤدب و صمیمی که با ایمان و اخلاص در جبهه حضور داشت. سرانجام در غربت و مظلومیت، پس از تحمل سختی‌های اسارت، به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بیابان‌های عراق رها شد. یاد و نام او همواره در دل همرزمان و خانواده‌اش زنده خواهد ماند و روایت این مظلومیت سندی است بر عظمت ایثارگری شهیدان راه حق.»

گفت‌وگو از سعیده نجاتی

تنظیم از آرش سلیمی‌فر


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه