شهدای تفحص/ زندگی نامه شهید «سعید شاهدی»
جستجوگر مفقودان در فکه/ مردی که برای یافتن شهدا، خود شهید شد
شهید سعید شاهدی از بازماندگان جبهه و جنگ و از نیروهای تفحص شهدا بود. در سال 1347 در خانواده ای مذهبی و انقلابی در محله شهرک ولیعصر تهران دیده به جهان گشود. نوجوانی اش مصادف با جنگ تحمیلی بود و سعید در اکثر عملیات ها حضور یافت و پنج بار مجروح شد. این شهید والامقام پس از جنگ نیز عاشقانه راه همرزمان شهیدش را پیمود. تا اینکه در منطقه فکه حین تفحص پیکرهای شهدا بر اثر انفجار مین به شهادت رسید.

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، شهید «سعید شاهدی» از بازماندگان جبهه و جنگ و از نیروهای تفحص شهدا بود. در سال ۱۳۴۷ در خانوادهای مذهبی و انقلابی در محله شهرک ولیعصر تهران دیده به جهان گشود. پدرش تقی، کارمند صنایع دفاع ملی بود و مادرش،صدیقه نام داشت.
خردسال بود که به بیماری سختی دچار شد و امیدی به زنده ماندنش نبود مادرش به حضرت علی اصغر (ع) توسل جست و شفای فرزند را طلبید وسعید حیاتی دوباره یافت.
با گذر ایام، بازیهای کودکانه را به نیمکتهای کلاس اول سپرد. از همان دوران ابتدایی هیچ وقت خوراکی به مدرسه نمیبرد میگفت شاید یکی نداشته باشد و دلش بخواهد. سعید بچه آرام و شادابی بود، سال ۵۷ که انقلاب شد تمام فکرش این بود که مردم چه کار میکنند شاید او هم بتواند یک کاری برای معلمهایش انجام دهد.
او در مدرسه شهید دیالمه مشغول به تحصیلات دوران راهنمایی شد و معلمانش مشوق خوبی برای جهت دادن به فطرت پاک او بودند و علاقه خاصی میان آنها و سعید وجود داشت. سعید به شرکت در مجالس مذهبی علاقمند بود و در مسجد، مکبر ونوحه خوان بود. حضور در تشیع جنازه شهدا را برخود فرض میدانست و برایشان نوحه خوانی میکرد.

سعید در سال ۱۳۶۱ عضو پایگاه بسیج شهید مطهری شد وبا رها کردن سنگر علم، دانش آموز مدرسه عشق گشت. حدودا ۱۳- ۱۴ سالش بود که شناسنامه اش را دستکاری کرد و بدون اینکه به خانواده بگوید به جبهه رفت بعد دوستانش دوچرخه اش را آوردند در خانه تحویل دادند و گفتند سعید رفت منطقه.
او تا سال ۱۳۶۷ در تسلیحات گردان حمزه لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) مشغول بود و ۵ بار مجروح شد. او در جریان عملیات کربلای ۵ و مرصاد، از ناحیه بازو و شکم جراحات شدیدی برداشت. در تحمل درد خیلی صبور بود. او هر بار که از جبهه به مرخصی میآمد در فاصله کوتاهی مجددا به سوی دیار عاشقان باز میگشت.
در سال ۶۶ به عضویت سپاه درآمد و پس از جنگ در اطلاعات تیپ یکم لشکر فعالیت نمود. در سال ۶۹ آموزش دوره چتربازی اتوماتیک را دید. سعید همچنان دل در گرو لحظات جبهه داشت و در هر جا خدمتگذار.

سعید خیلی امر به معروف میکرد، پس از اتمام جنگ، جهاد اکبر را آغاز نمود او همیشه دغدغه داشت و خود را موظف میدانست که در هر شرایطی هر کار خیری از دستش بر میآمد انجام دهد. گاهی در قالب یک هیئت به عنوان یک پرچمدار بود و گاهی به مستمندان و ایتام کمک میکرد. سعید در کارها پشتکار و جدیت داشت. او ارادت خاص و عملی به ائمه اطهار (ع) داشت در شب ولادت مولای متقیان علی بن ابیطالب (ع) در سال ۱۳۶۹ هیئت عشاق الخمینی (ره) را تاسیس کرد و خود اداره آن را بر عهده گرفت و معتقد بود که باید در شادی اهل بیت شاد و در غم آنها ناراحت باشیم و خودش همیشه همینگونه بود.
مدتی بعد به خواستگاری همسر دوست شهیدش «رضا مومنی» رفت. در شهریورماه ۱۳۷۰ خطبة عقدشان توسط مقام عظمای ولایت جاری شد و برای فرزند شهید مومنی دوست و یار دیرینه اش (محمدرضا مومنی) پدری مهربان شد. سعید در سال ۷۴ وارد کمیته تفحص شد و به جستجوی پیکر پاک شهدا پرداخت.
سرانجام در روز دوم دی ماه سال ۱۳۷۴، در آخرین روز ماه رجب المرجب در ارتفاعات ۱۱۲ فکه، زمین و زمان کربلا شد و صدای انفجار، بال پرواز را گشود، با همسفرش شهید غلامی در مسیر نوربراثر انفجار مین، جام شهادت را نوشیدند و گرد یتیمی بر چهرۀ فرزندانش محمدرضا و محمد صادق نشست؛ و عاشق اهل بیت در روز تولد امام حسین (ع) در جمع شهدای بهشت زهرا قطعه ۲۹ ردیف ۱۴ شماره ۸ غزل رهایی را سرود.
