آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۸۰۳۸
۰۸:۴۱

۱۴۰۴/۱۰/۰۲
زندگینامه شهید «حمیدرضا مازندرانی» به مناسبت سالروز شهادتش منتشر می‌شود

سرباز مطیع امام و مزین به زیور تقوا

وجودش یکسر تسلیم فرمان امام بود و جان و دل در گرو اطاعت محض داشت. تا آنگاه که فجر ظفر انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) دمید و مسرت و آسودگی را برای خیل عظیم مستضعفان و محرومان به ارمغان آورد. حمیدرضا، جوانی پاک‌سیرت و مؤمن، به زیور تقوا آراسته بود.


سرباز مطیع امام و مزین به زیور تقوا

به گزارش نوید شاهد گلستان، شهید «حمیدرضا مازندرانی» در یکم مهر ماه ۱۳۴۰، در یکی از روستا‌های استان گلستان به نام ولاغوز پسری چشم به جهان گشود که اولین فرزند پدر و مادری زحمتکش و کارگر بود و نام زیبای حمیدرضا را براو نهادند. با آمدنش چراغ زندگی دو نفره پدر و مادرش روشن‌تر شد. پدرش در آن زمان راننده تراکتور مردم بود. کار می‌کرد، زحمت می‌کشید تا از این طریق مخارج زندگی خود و خانواده‌اش را تامین کند. با بدنیا آمدن حمیدرضا زندگی آنها رنگ و بوی تازه‌ای گرفت. حمیدرضا پسری زیبا و خنده‌رو بود و بسیار آرام و مؤدب و مورد علاقه پدر و مادرش بود. چون فرزند ارشد خانواده بود مسئولیت مواظبت از خواهر و برادرهایش با او بود. به آنها غذا می‌داد، دست و صورتشان را می‌شست و سرگرمشان می‌کرد تا کمک حال پدر و مادر خسته از کار روزانه باشد. پدر و مادرش هردو عضو خانواده‌ای مؤمن و متدین بودند. حمیدرضا در کنار همچنین خانواده‌ای رشد و نمو کرد تا اینکه زمان آن رسید که پا به مدرسه بگذارد و وارد عرصه علم و دانش شود. در سن هفت سالگی در روستای ولاغوز شروع به تحصیل کرد. بسیار درس‌خوان بود. پس از پایان دوره ابتدایی برای گذراندن دوران راهنمایی به شهرستان کردکوی رفت و در مدرسه نظامی ثبت نام نمود.
پسر فوق العاده دل رحم و مهربانی بود و مورد احترام تمامی اطرافیان و دوستانش بود. در سال ۵۷، یعنی دوران نوجوانی حمیدرضا، که همه مردم به مقابله با رژیم ظالم پهلوی برخاسته بودند، حمیدرضا نیز پا به پای بقیه به میدان مبارزه با کفر پا نهاد و در تظاهرات‌ها شرکت داشت. حتی گاهی همراه با پدرش به ساری می‌رفت و بر علیه شاه خائن و حکومت باطلش تظاهرات می‌کردند. جزء افرادی بود که مجسمه‌های شاه را سرنگون می‌ساخت.
وجودش یکسر تسلیم فرمان امام بود و جان و دل در گرو اطاعت محض داشت. تا آنگاه که فجر ظفر انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) دمید و مسرت و آسودگی را برای خیل عظیم مستضعفان و محرومان به ارمغان آورد. حمیدرضا، جوانی پاک‌سیرت و مؤمن، به زیور تقوا آراسته بود و در طریق عبودیت، به اقامه نماز و روزه‌داری اهتمام می‌ورزید و الفتی دیرین با صحف نورانی قرآن کریم و ادعیه مقدس داشت و همین ایمان و استواری در تظاهرات علیه رژیم کمکش می‌کرد. بعد از انقلاب ادامه تحصیل داد و دیپلم گرفت. پس از پایان تحصیلاتش به خدمت سربازی رفت که خدمتش همزمان با حمله رژیم بعثی عراق به کشور عزیزمان بود.

خانواده شهید نیز همگی جزو افرادی بودند که به همراه بسیج خواهران تدارکات برای جبهه جمع آوری می‌کردند. دوخت و دوز لباس رزمندگان را انجام می‌دادند و مواد غذایی بسته بندی می‌کردند و برای رزمندگان می‌فرستادند. حمیدرضا هم دوشادوش رزمندگان اسلام می‌جنگید. دوران آموزشی را در رینه بود و از آنجا او را به باختران فرستادند و در آنجا بر روی ضد هوایی کار می‌کرد. حمیدرضا از گروه افرادی بود که در همان منطقه در نهضت سواد آموزی فعالیت می‌کرد و به افراد بی سواد درس می‌داد.
بعد از باختران در ارتفاعات ماهور رو در روی دهلران در بیست کیلومتری داخل خط مقدم بر روی ضد هوایی بود که خمپاره دشمن به ضد هواییش برخورد و به ناحیه سر و چشمش آسیب رساند. حمیدرضا همان جا چندین بار نام مادرش را صدا زد و در دوم دی ماه ۱۳۶۳، به آرزوی قلبی اش رسید بطوریکه از شهیدانی بود که پیکرش قابل شستشو نبود. حمیدرضا هفت ماه خدمت کرده بود و بعد از شش روز از شهادتش خبر شهادتش را به خانواده دادند.
انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه