کد خبر : ۶۰۶۹۰۲
۱۰:۱۲

۱۴۰۴/۰۹/۱۷
خاطرات خودنوشت شهید «حجت الله براتی»

وحدت بین نیرو‌های بسیج و ژاندامری مهمترین نکته در پایگاه بود

شهید حجت الله براتی در مدت ۹ ماه حضور در بوکان و قبل از شهادت خاطرات خود را به نگارش درآورده است.


به گزارش نوید شاهد همدان، شهید حجت الله براتی سی مرداد ۱۳۳۹ در شهرستان نهاوند متولد شد. پدرش روح الله و مادرش پروین نام داشت. تا پایان دوره متوسطه دررشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان ستوان سوم ژاندارمری در جبهه حضور یافت و چهاردهم آذرماه ۱۳۶۱ در بوکان هنگام درگیری با نیرو‌های ضدانقلاب به شهادت رسید.

در این خاطرات می‌خوانیم:

بسمه تعالی

روز ۷ فروردین ۶۱ وارد شهر سنندج شدم و، چون در موعد مقرر رسیدیم مورد تشویق فرمانده ناحیه کردستان سرهنگ بهرامپور قرار گرفتیم. مدتی در شهر سنندج قدم زدیم، از اینکه تازه وارد یک شهر جنگی شده بودیم یک حالت تازه‌ای به ما دست داده بود. از ۷ الی ۱۱ فروردین در سنندج بودیم، در روز ۱۱ فروردین تقسیم بندی نمودند و ما داوطلبانه سقز را انتخاب نمودیم، بعد ساعت ۱۰ صبح ۱۱ فروردین به ما مرخصی دادند و ۱۴ فروردین به سنندج برگشتیم و ۱۵ فروردین عازم سقز شدیم البته با ستون تعداد افسرانی که به سقز امدیم حدود ۱۲ نفر بودیم که در روز ۱۶ فروردین من خودم پایگاه عملیاتی را تحویل گرفتم.

در اولین روز تحویل بود که یک ساختمانی که به پنج طبقه معروف بود و سرباز و بسیجی در ان مستقر بودند مورد اصابت گلوله‌های ۱۰۶ ضد انقلابیون قرار گرفت. برای افسر جدید پایگاه عملیاتی چیز مهم و باارزشی بود.

برقرار بودن برنامه‌های مبتذل در پایگاه مثل پاسور بازی، موسیقی و شطرنج ما را بر آن داشت که پایه پایگاه‌ها را به هم ریخته و پایه اش را براساس پایگاه حضرت مهدی (عج) و اسلام پی ریزی کنیم. چند روز گذشت و به علت یکنواختی پایگاه برای یک افسر جوان و پر شور خسته کننده.

حدود یک ماه از ورود من به پایگاه اول به نام تپه شهری گذشته بود که یک روز ساعت ۹ بود که چندبار قاطر قاچاق وارد می‌شد که ما ان‌ها را دستگیر کرده که ۲۵۲ کیلو چای قاچاق بود که ان‌ها را تحویل گمرک دادم و بخاطر مسائلی که بود بعد از چند روز با فرمانده هنگ درگیر شدم که ۱۵ روز بازداشت شدم که این خود نقطه عطفی در زندگی من بود که مقابل زورگویی مقابله کنم حتی اگر به قیمت رفتن درجه یا زندان باشد.

شب چهاردهم خرداد ماه ۶۱ چهار شب بود که بازداشت بودم که شنیدم یک پایگاهی بنام قوچاق در محور بوکان سقز به دست ضد انقلابیون سقوط کرده و ۱۲ افسر، یک ستوان دوم و یک ستوان سوم از همرزم‌های خودم به همراه چند درجه دار و سرباز بسیجی شهید شده و عده‌ای به اسارت در آمدند. روز اخری که زندان را ترک کردم فوراً نامه مرا نوشتند و به همان پایگاه قوچاق که به تبعیدگاه کردستان معروف بود فرستادند. 

روز ۱۳/۳/۶۱ چند روز بود که به پایگاه دوم امده بودم به عنوان معاون فرماندهی پایگاه، که ما اصلاً شب‌ها خواب نداشتیم، یعنی ما خواب را بر خودمان حرام می‌کردیم که یک شب درگیری مختصری روی داد که آن شب به علت وجود فرماندهی صحیح، هماهنگی و هوشیاری حمله دفع و آسیبی به نیرو‌های خودی وارد نشد؛ البته این را بگویم که علت خلع سلاح شدن پایگاه قوچاق چند عامل بود:

۱) کمبود نگهبان 

۲) سرکشی نکردن پاس بخش‌ها به نگهبان‌ها که آیا نگهبانان خواب و یا بیدار است

۳) نزدیک بودن سنگر نگهبانی به سنگر خواب 

۴) نبودن فرماندهی درست

۵) نبودن هماهنگی درست بین افسر و درجه دار، بخصوص لجبازی و نافرمانی درجه دار از افسر 

۶) گیر کردن اسلحه‌ها در موقع آتش سوزی دشمن به علت نظافت نکردن درست 

وقتی به پایگاه آمدم به پایگاه جیره خشک می‌دادند و آب کم به ما می‌رسید. ابتدا کاری که به کمک فرمانده پایگاه و یکی از افسران به نام ستوان اعظمی شروع به بازسازی سنگر‌ها نمودیم، ابتدا سنگر‌ها را سنگر خواب به فاصله ۳۰ الی ۷۰ متر دور کردیم، سنگر‌ها را با گونی بالا آورده شب‌ها که می‌شد دشمن برای اینکه بداند اول نگهبان خواب است یا بیدار و دوم اینکه نگهبان را بترساند این را بگویم که در جنگ‌های پارتیزانی (چریکی) پارتیزان از هیچ چیز نمی‌ترسد (در شب) به جز از سکوت نیرو‌های خودی (ما) و تیراندازی‌های بی مورد.

در پایگاه‌ها سه عیب وجود دارد: 

۱) کشف موضع توسط دشمن 

۲) نشان دهنده ترس نگهبان

۳) مصرف بیهوده مهمات 

 چیزی که در پایگاه برایم مهم بود، ایجاد وحدت بود بین ژاندارمری و برادران بسیج که از شهر‌های مختلف ایران اعزام شده بودند.

ادامه دارد...

وحدت بین نیرو‌های بسیج و ژاندامری مهمترین نکته در پایگاه بود

وحدت بین نیرو‌های بسیج و ژاندامری مهمترین نکته در پایگاه بود

وحدت بین نیرو‌های بسیج و ژاندامری مهمترین نکته در پایگاه بود

وحدت بین نیرو‌های بسیج و ژاندامری مهمترین نکته در پایگاه بود


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه