شهید صدرالله دشتی، الگوی مسئولیتپذیری در اسارت
به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید صدرالله دشتی، در ۲۶ شهریور ماه سال ۱۳۴۶ در استان مازندران شهرستان محمودآباد به دنیا آمد. وظیفهشناسی بینظیر، صبر در سختیها، ایمان و وطن پرستی و تعهد تا پای جان از خصوصیات اخلاقی این شهید والامقام می باشد.

شهید صدرالله دشتی در سال ۱۳۶۵ به جبهه اعزام شد. او از همان ابتدا در کنار دیگر رزمندگان در مناطق عملیاتی جنوب کشور در لشگر ۷۷ ثامنالائمه خراسان حضور داشت و با روحیهای سرشار از تعهد و مسئولیتپذیری، تا زمان اسارت و شهادتش در سال ۱۳۶۷، در خط مقدم باقی ماند. روحیه مقاومت و وظیفه شناسی او در سختترین لحظات بسیار ستودنی است. در سختترین شرایط، در گرمای خوزستان، در شبهای تاریک خط مقدم، با تمام وجود ایستاد. او سرانجام بر اثر تشنگی و گرمازدگی شدید در مسیر اسارت جان باخت و به فیض شهادت نائل شد.
در ادامه ایوب برمر، از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس، اهل تهران در روایت از اسارت و شهادت صدرالله دشتی به عنوان یکی از شهدای غریب اسارت گفت: در سال ۱۳۶۵ وارد نظام سربازی شدم و یک دوره سه ماهه را در پادگان ۰۶ لشکرک تهران گذراندم و شهید دشتی نیز با بنده در یک گروهان در دوران آموزشی بود.
وی با اعلام اینکه پس از اتمام دوره آموزشی به منطقه و لشکر ۷۷ خراسان اعزام شدیم، افزود: یک دوره ۴۵ روزه درجهداری را پشت سر گذاشتیم، زیرا بنده و شهید دشتی دارای مدرک تحصیلی دیپلم بودیم. پس از اتمام آن دوره به مرخصی رفتیم و مجدداً به منطقه اعزام شدیم.
برمر با عنوان اینکه بنده و شهید دشتی به تیپ ۱۳ و سپس به گردان ۱۴۸ منتقل شدیم، خاطرنشان کرد: ابتدا ۷ الی ۸ ماه در جنگ چذابه بودیم و پس از گذراندن یک دوره کوتاه مرخصی، به خط شمال فکه اعزام شدیم.
فکه، سرزمین خون و آتش
او خط شمال فکه را بسیار خطرناک برشمرد و اظهار کرد: این منطقه فاصله کمی با عراقیها داشت و یک جاده آسفالت از خود شهر دزفول به صورت مستقیم به شهر العماره عراق میرسید که یک طرف آن نیروهای ما بودند و طرف دیگر آن عراقیها خاکریز ساختند.
این آزاده سرافراز با اظهار اینکه بنده و شهید دشتی در یک دسته قرار داشتیم، ادامه داد: زمانی که شهید دشتی به مرخصی میرفت، بنده در منطقه بودم و زمانی که بنده به مرخصی میرفتم، ایشان در منطقه میماند.
شهید دشتی، الگوی مسئولیت پذیری
ایوب برمر شهید دشتی را فردی بسیار مسئولیتپذیر برشمرد و گفت: تمامی کارهایی که به ایشان محول میشد را به نحو احسن انجام میداد. شبانه در دو نوبت نگهبانی میداد و به سربازان سر میزد.
برمر با اذعان به اینکه به همراه شهید دشتی داوطلب میشدیم که خطها را شناسایی کنیم، افزود: برای اینکه نیروهای ما سالم بمانند، همه باید مسئولیتهای خود را به درستی انجام میدادند و شهید دشتی در این امر پیش قدم بود.
قطعهای از بهشت با گرمایی سوزان
وی با اعلام اینکه در روزهای آخر خردادماه سال ۱۳۶۷، بیماری گرمازدگی بر اثر گرمای زیاد در منطقه باعث شهید شدن نیروهای ما شد، اعلام کرد: گرمازدگی یک بیماری بسیار خطرناک بود که باعث تب شدید و مرگ میشد.
برمر با بیان اینکه در همان روزها به مرخصی رفتم و پس از ۱۸ روز بازگشتم، ذکر کرد: پس از آخرین مرخصی، تمامی مرخصیها لغو شد و هر روز آماده باش بودیم و دستورالعملهای جدیدی را صادر میکردند، زیرا روزانه به نیروهای عراق اضافه میشد و نیروهای نظامی ما بسیار کم بودند.
او با اشاره به اینکه پس از بازگشت به همراه خود چند سِرُم خوراکی به دلیل بیماری گرمازدگی خود به منطقه آوردم، بیان کرد: سنگر شهید دشتی با سنگر ما کمی فاصله داشت و یکی از نیروها خبر گرمازدگی ایشان را به من رساند.
وی افزود: با یخ و آب پاشویه انجام دادیم تا کمی حال شهید دشتی بهتر شد. تمامی سرمهای خوراکی را به ایشان دادم، زیرا مرخصی لغو بود و نمیتوانست برای درمان به مرخصی برود.
جنایت بعثیها در شمال فکه
این آزاده سرافراز با اعلام اینکه در ۲۱ تیرماه سال ۱۳۶۷، عراق حمله شدیدی به خط لشکر ۲۱ کرد، یادآور شد: خط ۲۱ که در کنار ما بود، شکافت و تمامی ارتباطات با سیم و بیسیم ما با نیروهای کناری قطع شد. سنگرها غرق در آتش بود و ما هر لحظه آمادگی حمله به سنگر خودمان را نیز داشتیم.
ایوب برمر با اظهار اینکه در ساعت ۵ عصر رژیم عراق به گردان ۱۱۰ که در همان جاده آسفالت قرار داشت، حمله کرد، گفت: پس از حمله، آتش به سمت ما نیز آمد و بنده کلاه آهنی به سر داشتم که دو جعبه خالی نیز به سر گذاشتم، زیرا همانند تگرگ تیر میزدند و وجب به وجب را میکوبیدند و جایی را باقی نمیگذاشتند.
وی تصریح کرد: تمامی ارتباطات ما قطع بود و تنها در ارتباطی که با بیسیمچی داشتم، اطلاع از درگیری نیروهای عراق با گردان ۱۱۰، جنگ تن به تن و شیمیایی به بنده داد.
برمر افزود: در این هنگام در سنگرها بودیم، نیروهای ما از صبح غذایی نخورده بودند و آب و یخ نداشتیم. برخی از همرزمان چندین ساعت از ماسک شیمیایی استفاده کردند و به دلیل گرمای زیاد بسیار آسیب دیدند.
اعلام عقب نشینی به سه راه فکه
این آزاده سرافراز با ذکر اینکه حوالی ساعت ۵ صبح عراق آتش را از روی سنگرهای ما برداشت، گفت: در همان زمان بیسیمچی گروهان با ما ارتباط گرفت و اطلاع داد که سرهنگ محمودی اعلام عقب نشینی به سهراه فکه را کرده است.
ایوب برمر با بیان اینکه در آن زمان ارشدترین فرد گروهان بودم، خاطرنشان کرد: با دستوری که صادر شد، همه چیز را جمع کردیم و دو دوربین دید در روز و شب داشتیم که دوربین دید در روز را تحویل بنده داده بودند و دوربین دید در شب نزد سردار دشتی بود.
وی ادامه داد: در آن زمان دوربین دید در شب بسیار با ارزش بود و معتقد بودند که به اندازه ۷ سرباز میارزد.
برمر گفت: یک سنگر بسیار خطرناکی در نزدیکی عراقیها داشتیم که این دوربین دید در شب همیشه در آنجا بود که شبها عراقیها را با آن رصد کنیم، پس از اعلام عقب نشینی، شهید دشتی به نیروها گفت که بروند و این دوربین را از آن سنگر خطرناک بردارند.
وی ادامه داد: پس از ۳۰ دقیقه انتظار، نیروها دوربین را برگرداندند، اما یک دوربین دید در روز را جا گذاشتند. اگر آن دوربین دید در روز را میآوردند شاید افراد کمتری شهید و اسیر میشدند.
این آزاده سرافراز افزود: پس از عقب نشینی در منطقهای خطرناک قرار گرفتیم، به محض رسیدن، صدای تیراندازی نیروهای عراقی به سمت ما بلند شد و همزمان یک هواپیما به بالای سرمان آمد و شروع به تیراندازی کرد.
برمر ادامه داد: برخی از نیروهای ما در آنجا شهید شدند و شهید دشتی و برخی دیگر از ما جدا شدند و هر کدام به یک طرفی رفتیم. از آن نقطه ۱۰ کیلومتر عقب نشینی کردم و خود را به سهراه فکه رساندم.
ایوب برمر با بیان اینکه دوربین دید در روز برای رصد نیروها وجود نداشت، یادآور شد: در بین راه به نیروهایی که در سهراه فکه بودند مشکوک شدم، زیرا عراقیها از بالا و از پشت ما تیراندازی میکردند و قطعاً آن نیروها نمیتوانستند از ما دفاع کنند.
وی گفت: مسیر را به سمت موسیان تغییر دادم و به یک دشت بزرگی رسیدم که بنده را ناامید کرد، زیرا در این منطقه پستی و بلندی وجود نداشت.
در اسارت عراقیها!
این آزاده سرافراز بیان کرد: با هر قدمی که جلوتر میرفتیم نیروهای ما شهید میشدند، بنده به همراه ۴ نیروی دیگر باقی ماندیم و تلاش کردیم این مسیر را با سختی پشت سر بگذاریم و به تپههای چنانه برسیم. به محض رسیدن به تپههای چنانه، گروه عظیم نظامی جدیدی جلوی ما شروع به تیراندازی کردند و از هر طرف محاصره شدیم و ما را در همان منطقه دستگیر و اسیر کردند.
در مسیر دیدم که نیروهای باقیمانده نیز اسیر شدند، ما را به شهر العماره بردند و پس از یک شب ماندن در آن شهر، به بغداد و سپس به رمادی ۱ منتقل شدیم. در آن اردوگاه قهرمان آقازاده از ارومیه که همسنگر شهید دشتی بود را دیدم. او از شهادت شهید دشتی به بنده خبر داد.
پیکر شهیدی که هرگز برنگشت
برمر تصریح کرد: به گفته قهرمان آقازاده، شهید صدرالله دشتی پس از اسیر شدن، به علت گرمای زیاد مجدداً تب کرد و در خودروی عراقیها شهید شد و در منطقهای پس از پاسگاه مرزی ایران و عراق، توسط نیروهای عراقی به بیرون انداخته شد.
وی اعلام کرد: پس از آزادی از شرمندگی زیاد نمیتوانستم با خانواده این شهید بزرگوار دیدار کنم، اما خانواده شهید دشتی برای پیدا شدن پیکر فرزندشان به سراغ بنده آمدند و اطلاعاتی که داشتم را به آنها دادم.
این آزاده سرافراز با بیان اینکه هنوز پیکر شهید دشتی پیدا نشده است، خاطرنشان کرد: یادبودی از این شهید در محمودآباد درست کردند و چندین بار به آنجا رفتم.
انتهای پیام/