شهید غریب اسارت که به جرمنماز خواندن، توسط بعثیها اعدام شد
به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید حسینعلی قلیپور تیرتاشی در ۲۶ بهمن ۱۳۴۱ در شهرستان بهشهر مازندران در خانوادهای مذهبی متولد شد و تحصیلات خود را تا دیپلم خدمات بازرگانی ادامه داد.

او در انجام واجبات و ترک محرمات کوشا بود و تا جایی که امکان داشت در نماز جماعت شرکت میکرد و به بقیه نیز توصیه میکرد که در نماز جماعت شرکت کنند. قرآن را زیبا تلاوت میکرد و به حق الناس و بیت المال توجه ویژهای داشت.
با شنیدن زمزمههای انقلاب، وارد عرصه فعالیتهای سیاسی شد و در سرکوبی اقدامات منافقین نیز فعال بود. شهید قلیپور در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ به عضویت سپاه درآمد و با شروع جنگ تحمیلی، راهی بوکان شد. سرانجام در آخرین اعزامش به اسارت نیروهای کومله درآمد و پس از سه ماه تحمل شکنجه در ۳۰ اسفند ۱۳۶۲ با اعدام ضد انقلابیون به دلیل نمازخواندن به فیض والای شهادت نائل آمد. پیکرش ۱۳ روز بعد در بهشت فاطمه زادگاهش به خاک سپرده شد.
حسین امیرخلیلی، از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس، اهل تهران در روایت اسارت و شهادت حسینعلی قلیپور تیرتاشی به عنوان یکی از شهدای غریب اسارت گفت: قبل از اسارت، سرباز ژاندارمری بودم و مادر یکی از دوستانم وسیلهای به من داد که به دستش برسانم.
وی با اشاره به اینکه بنده در سردشت و دوستم در بوکان بود، افزود: امانتی را به دست او رساندم و در مسیر برگشت سوار یک خودروی شخصی شدم و ۴۰ دقیقه در انتظار اتمام تعمیرات جاده بودیم.
امیرخلیلی با عنوان اینکه پس از حرکت در بین راه در گردنه سراب مابین بوکان و سقز گروهی جاده را بسته بودند، خاطرنشان کرد: مارا از خودرو پیاده کردند و ۸ ماه به اسارت بردند.
نماز در اسارت
این آزاده سرافراز با اظهار اینکه پس از اسارت در زندان مرکزی در کوهستان زندانی شدم، ذکر کرد: بنده به دلیل نماز خواندن و روزه گرفتن در اتاق سیاسی به همراه دو دموکرات، دو اقلیت و یک تودهای زندانی شدم.
وی با اعلام اینکه باقی افراد که ۴۰ نفر بودند در سه اتاق در کنار اتاق ما زندانی بودند، تصریح کرد: ارتباط ما با همه گروهها و افرادی که زندانی شده بودند قطع بود.
حسین امیرخلیلی با اذعان به اینکه در یکی از روزها پشت پنجره بودم که شهید حسین قاسمی و حسینعلی قلیپور تیرتاشی را در کنار حوض در حال وضو گرفتن دیدم، بیان کرد: پس از گذشت دو ماه، یکی از افراد را به اتاق ما منتقل کردند و ما به باقی زندانیان ملحق شدیم.
امیرخلیلی با بیان اینکه پس از انتقال ما به اتاق زندانیان دیگر از نزدیک با شهید حسینعلی قلیپور تیرتاشی آشنا شدم، اظهار کرد: او با شنیدن زمزمههای انقلاب، وارد عرصه فعالیتهای سیاسی شد. هم در پخش اعلامیهها فعال بود و هم برای حضور در راهپیمائیها، به خارج از بهشهر میرفت.
وی با بیان اینکه حسینعلی در ۱۰ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ به عضویت سپاه درآمد، تصریح کرد: او در واحد اطلاعات - عملیات بهشهر مشغول خدمت شد.
اعزام به جبهه به عنوان تک تیرانداز
این آزاده سرافراز بیان کرد: او به عنوان تک تیرانداز گردان جندالله راهی بوکان و در درگیری عملیاتی اسیر شد. شهید قلیپور تیرتاشی در اسارت دائماً بچهها را میخنداند و نمیگذاشت بچهها گوشه گیر شوند.
اعدام به جرم نماز
او یادآور شد: بنده را به همراه شهید حسین قاسمی و حسینعلی قلیپور تیرتاشی به دلیل نماز خواندن و روزه گرفتن از باقی زندانیان جدا و حکم اعدام ما را صادر کردند، اما به ما گفتند که قصد مبادله شما را داریم و ما باور کردیم.
این آزاده سرافراز ادامه داد: با بیان اینکه ساعت ۸ صبح حرکت کردیم، هر یک ساعت راهی که پشت سر میگذاشتیم به مدت ۱۵ دقیقه استراحت میکردیم. ۳۰ دقیقه مانده بود به محل اعدام، دستان ما را از پشت بستند تا اعتراض کردیم، گفتند به دلیل نزدیک شدن به پایگاه باید دستان شما بسته باشد. ما را به کنار جاده مابین بانه و سردشت بردند و ساعت ۱۰ شب حکم اعدام را خواندند.
نام حسین (ع) بر لب شهید
وی با اشاره به اینکه در هنگام خواندن حکم اعدام، شهید قاسمی با شنیدن کلمه اعدام نام امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) را به زبان آورد، بیان کرد: بنده با شنیدن صدای شهید قاسمی خود را به زمین انداختم و رگبار به بنده اصابت نکرد. در حالت درازکش سر خود را بلند و اسلحه را در کنار گوش خود و بر روی گیجگاه احساس کردم، به محض تکان دادن سر خود، گلوله شلیک شد و از پشت گوش وارد و سوراخ بینی خارج شد.
آنها پس از تیراندازی رفتند، به دلیل هوشیاری کم، یک بوته پنج شاخه که روبروی بنده قرار داشت را به عنوان سایه آنها که در بالای سرم قرار دارند، تصور میکردم. چون گلوله از بینی خارج شده بود درد زیادی احساس نمیکردم، اما سنگ تیزی زیر پایم بود که فشار زیادی به آن وارد میکرد، بیحرکت ماندم، زیرا فکر میکردم اگر تکان بخورم تیر دوم را شلیک میکنند. پس از گذشت ۳۰ دقیقه با صدای نالههای شهید قلیپور تیرتاشی بلند شدم و شهید قاسمی در کنارم بود. دست بر روی قلب شهید قاسمی گذاشتم، اما دیدم تپشی ندارد.
تلاوت قرآن در هنگام شهادت
امیرخلیلی گفت: وصیتهای خود را به شهید قلیپور تیرتاشی گفتم، در همین هنگام حسینعلی شروع کرد به قرآن خواندن که پس از آن بیهوش شدم و پس از به هوش آمدن شهید قلیپور تیرتاشی را صدا زدم، جوابی نداد. کشان کشان خود را به او رساندم، اما او هم شهید شده بود.
رزمندهی اسیری که زنده ماند!
حسین امیرخلیلی تعریف کرد: مجدداً بیهوش شدم و صبح به هوش آمدم و خونریزی زیادم به دلیل بارانی که در شب باریده بود قطع شد. با تلوتلو خوردن مسیری را طی کردم و یک کامیون مرا سوار کرد و به اولین پایگاه سپاه رساند.
این آزاده سرافراز اظهار کرد: به بیمارستان سردشت منتقل شدم و یک شب تحت نظر بودم و روز بعد با هلیکوپتر به کرمانشاه و سپس با هواپیما به تهران برای جراحی رفتم.
او بیان کرد: شهادت نصیب بنده نشد و زنده ماندم، اما همیشه شهید حسین قاسمی و شهید حسینعلی قلیپور تیرتاشی را به یاد دارم.
انتهای پیام/