آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۶۸۲۲
۱۲:۳۴

۱۴۰۴/۰۹/۱۶
گفت‌وگو با پدر شهید دانشجو:

دانشجوی الهیات دانشگاه تهران به خودش نمره اخلاق می‌داد

گاهی اوقات، سخت‌ترین درس، درس زندگیست. برای علی پیرونظر، دانشجوی جوان الهیات، این درس هر روز در دفترچه‌ای مخفی نوشته و ارزیابی می‌شد. جایی که نه استادی حضور داشت و نه نمره‌ای در کارنامه ثبت می‌گشت، اما او به تنهایی قاضیِ وجدان خود بود: «امروز زیاد خندیدم. نمره: ۱۰ از ۲۰» یا «نمازم را اول وقت خواندم. نمره: ۱۸ از ۲۰». پدرش، سال‌ها پس از شهادت او، به این اوراق شخصی دست یافت و کشف کرد که پسرش چگونه با خود صادق بود، چگونه لحظه به لحظه خود را می‌ساخت، تا آن روز که در ۲۸ دی‌ماه ۱۳۶۶، در خاک ماووت عراق، بالاترین نمره را از پروردگارش دریافت کرد: مقرّبی درگاه حق.


به گزارش نوید شاهد البرز؛    به مناسبت روز شهید دانشجو، به سراغ خاطرهٔ جوانانی می‌رویم که درس را با جهاد درآمیختند و قلم را با سلاح. آنان که از پشت نیمکت‌های دانشگاه، راهی خط مقدم شدند تا از خاک میهن و اعتقادات خویش دفاع کنند. این روایت، گفت‌وگویی صمیمانه با پدر یکی از این شهدای دانشجو است؛ شهید علی پیرونظر، دانشجوی رشته الهیات دانشگاه تهران و بسیجی عاشقی که در بیست‌وسه‌سالگی، در ۲۸ دی‌ماه ۱۳۶۶ در عملیات ماووت عراق به شهادت رسید.

علی به خودش نمره اخلاق می‌داد

پیشانی‌نوشت

هوا سرد است. بوی خاک و باروت هنوز در یادهاست. امروز، روز شهید دانشجو است؛ روزی که یادآور آن جوانان روشن‌ضمیری است که قلم را با سلاح عوض کردند و از مرزهای دانش تا خط مقدم جبهه‌های نبرد، حضوری آگاهانه و عاشقانه داشتند. یکی از این ستارگان درخشان، علی پیرونظر، دانشجوی رشته الهیات دانشگاه تهران، بسیجی و عارفی است که در ۲۸ دی‌ماه ۱۳۶۶ در منطقه «ماووت» عراق به شهادت رسید. اینک، پای صحبت پدرش، اسرافیل پیرونظر می‌نشینیم تا از ریشه‌ها، روزها و لحظه‌های زندگی آن شهید بزرگوار روایتی مستند و مفصل را مرور کنیم.

  ریشه‌ها؛ از تهران تا ساوه

اسرافیل پیرونظر در سال ۱۳۲۴ در تهران، محله میدان فوزیه (نجم‌آوری کنونی) و خیابان گرگان به دنیا آمد. پدرش کارمند اداره بهداشت بود و سواد خواندن و نوشتن داشت. مادر خانه‌دار بود. او که کوچکترین فرزند از میان چهار خواهر و برادر بود، از شانزده‌سالگی برای تأمین معاش، کار را در یک شرکت تولید دارو آغاز کرد. در سال ۱۳۴۲، همزمان با تبعید امام خمینی(ره) و اوج‌گیری نهضت اسلامی، در هجده‌سالگی با یکی از بستگان پدری خود ازدواج کرد. مراسم ساده‌ای در شهرستان گلپایگان برگزار شد و سپس زندگی مشترک را در خانه پدری در تهران آغاز کردند. اولین ثمره این ازدواج، پسری بود که در شهریور ۱۳۴۳ به دنیا آمد و پدر نام «علی» را برایش برگزید. بعدها دو پسر دیگر به نام‌های مجید و فرزند دیگر (که بعدها به رحمت خدا رفت) به خانواده اضافه شدند.

 در سال ۱۳۵۵، اسرافیل به پیشنهاد برادرش و برای کار در شرکت «آران پاس» ساوه، این شهر را برای زندگی انتخاب کرد. پس از دو ماه، خانواده را نیز به ساوه برد. علی که تا کلاس نهم در تهران درس خوانده بود، در ساوه سکنی گزید و دوره دبیرستان را در آنجا گذراند.

  تصویری از علی؛ از کودکی تا جوانی

علی از همان کودکی چهره‌ای نورانی و رفتاری محجوب داشت. پدر با غرور از او یاد می‌کند: «خیلی خوب. خیلی خوش‌قیافه بود... از بچگی خیلی مومن بود. نمازش را از بچگی شروع کرده بود.» او نه تنها به درسش که بسیار خوب بود اهمیت می‌داد، که رابطۀ عمیقی با مسجد و هیئت داشت. در تهران، عضو هیئت اراکی‌ها در مسجد محل بود و در ساوه، پیوندش با مسجد امام رضا(ع) و پایگاه بسیج آن، ناگسستنی شد.

او اهل تشریفات و مدگرایی نبود. لباس ساده می‌پوشید و به خانواده تأکید می‌کرد لباس‌های معمولی برایش بخرند. اما در عمل، سنگِ صبور خانواده بود. با مادرش چنان رابطه عمیقی داشت که به او می‌گفت: «چون تو دختر نداری، هر کاری که دختران انجام می‌دهند، من انجام می‌دهم.» در شستن ظروف و رخت‌ها پیش‌قدم بود. مأمور خرید خانه و یاور پدر در امور روزمره به شمار می‌رفت.

تابستان‌ها، برای کمک به خاله‌هایش به گلپایگان می‌رفت و در کارهای کشاورزی، از درو گندم تا کار با تراکتور، آنان را یاری می‌کرد. اهل ورزش، به‌ویژه فوتبال بود و در ساوه بازی می‌کرد. اما عمیق‌ترین وجه شخصیتش، انضباط معنوی و خودسازی او بود. پدر پس از شهادتش دفترچه‌ای از او یافت که گواه این امر بود: «در حدود ۵۰۰ برگ که روز به روز و ساعت به ساعت را می‌نوشت... نماز و چه ساعتی خواندم... به خودش نمره می‌داد. مثلاً موقعی که زیاد می‌خندید، می‌نوشت نباید زیاد بخندم، نمره ۱۰ می‌آید. موقعی که نماز سر وقت می‌خواندم نمره ۱۸ می‌آید».

 

 آگاهی و انتخاب؛ از انقلاب تا دانشگاه

علی در آستانه پیروزی انقلاب، نوجوانی چهارده‌ساله بود که همراه پدر در راهپیمایی‌ها و پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) در ساوه مشارکت فعال داشت. پس از تشکیل بسیج، عضوی فعال در پایگاه مسجد امام رضا(ع) ساوه شد.

پس از اخذ دیپلم، در کنکور شرکت کرد و بدون معطلی در رشدۀ الهیات دانشگاه تهران پذیرفته شد. انتخاب این رشته، نشان از گرایش درونی عمیق او به معارف دینی داشت؛ گرایشی که خانواده از عمق آن بی‌خبر بودند. او همزمان با تحصیل، به تدریس نیز اشتغال داشت.

در سال ۱۳۶۴، در ۲۱ سالگی، با دختری بسیجی که در فعالیت‌های مسجد با او آشنا شده بود، عقد کرد و پس از یک الی دو سال، در ۲۲ سالگی، زندگی مشترک رسمی خود را آغاز نمود. حاصل این ازدواج، دختری به نام «ریحانه» بود که نامش را خود علی انتخاب کرده بود. زمان شهادت پدر، ریحانه تنها چهل روز از عمرش می‌گذشت.

 

 عشق به جبهه و وصال

با آغاز جنگ تحمیلی، عشق به جبهه در دل علی شعله ور شد. او چهار بار به جبهه اعزام شد. سه بار از طریق بسیج و بار چهارم و آخر، به عنوان دانشجوی داوطلب از سوی دانشگاه تهران. در یکی از این اعزام‌ها بر اثر موج انفجار، دچار آسیبی در سر شد که پس از بهبودی، مجدداً عازم خط مقدم شد. پدر از اشتیاق او می‌گوید: «دیگر زندگی‌اش شده بود جبهه. جبهه نمی‌رفت ناراحت بود. می‌گفت بابا، آنجا یک زندگی دیگر است

آخرین بار، دانشگاه به دانشجویان این امکان را داده بود که دوره سه‌ماهه خدمت در جبهه را در ابتدا یا انتهای تحصیل بگذرانند. علی، سه ماهۀ اول را انتخاب کرد. همسر بسیجی‌اش نیز با این تصمیم موافق بود. تاریخ اعزام آخر او، ۲۸ دی‌ماه ۱۳۶۶ بود.

 

واقعه شهادت؛ ۲۸ دی‌ماه ۱۳۶۶

عملیات در منطقه «مائوت» در عراق جریان داشت. علی که مشغول پاتک و سینه‌خیز بود، ابتدا ترکشی به پایش اصابت کرد. در ادامه، تیر قناصه‌ای دشمن به پیشانی‌اش نشست و از پشت سر خارج شد. سه روز بعد، پیکر مطهرش به پشت جبهه انتقال یافت.

خبر شهادت را آقای قربانی، مسئول اطلاع‌رسانی شهدای ساوه، به خانواده داد. ابتدا به پدر گفتند علی زخمی شده و در بیمارستان بستری است. اما وقتی اسرافیل پیرونظر به بیمارستان مراجعه کرد، او را به سردخانه بردند. پیکر علی، آرام و بی‌آلایش، گویی به خوابی عمیق فرو رفته بود. اثر زخم را با پنبه پوشانده بودند. «عین اینکه خواب بود...»

 تشییع و تدفین؛ وداعی باشکوه

تشییع پیکر شهید علی پیرونظر در ساوه، صحنه‌ای به‌یادماندنی بود. پدر از آن روز یاد می‌کند: «آن روز، کلیۀ شرکت‌های شهر صنعتی ساوه به احترام شهید تعطیل شد و مردم و کارگران انبوه‌وار در مراسم حاضر شدند.» شهید در گلزار شهدای ساوه، در جوار مرقد امامزاده سید علی‌اصغر (نوه امام باقر علیه‌السلام) به خاک سپرده شد. این گلزار، آرامگاه بیش از ۶۰۰ شهید است. خانواده هر هفته، پنج‌شنبه‌ها به زیارت او می‌رفتند.

 یادگاران و سخن پایانی

شهید علی پیرونظر، دانشجوی رشته الهیات، معلم، بسیجی، همسری وفادار و پدری مهربان بود که برای دفاع از ارزش‌هایی که به آنها علم می‌آموخت و باور داشت، جان خود را نثار کرد. او امروز تنها یک شهید نیست؛ نماد آمیختن علم و عمل، عرفان و ایثار، و دانش‌آموزی با جهاد است.

یادگار او، دخترش ریحانه است و نام پدر را زنده نگاه داشته است. پدر، اسرافیل پیرونظر، با قلبی مالامال از عشق و افتخار، اما آکنده از فراق، خاطرات پسرش را همچون گوهری می‌پاید و می‌گوید: «بچه عاقلی بود. نیاز نبود ما نصیحتش کنیم

روحش شاد و یادش گرامی باد. امروز و هر روز، روز شهید دانشجو است.

 گفت‌‌وگو از اباذری


گزارش خطا

برچسب ها:
ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه