کد خبر : ۶۰۶۷۳۳
۱۳:۴۰

۱۴۰۴/۰۹/۱۵
جانباز ۲۵ درصد

کانال آب، با خون جوانان شهید قرمز شده بود

جانباز سرافراز «حبیب مقدم» با افتخار بیان می‌کند: «اگر مملکت در این امنیت و آزادی هست به دلیل فداکاری جوانانیست که در جلوی چشم من پرپر شدند. مثلا کانالی که آب جریان داشت، با خون جوانانی که شهید شدند قرمز شده بود. جوانان و همه باید قدردان این فداکاری‌ها باشند و از وطن پاسداری کنند.»


جانباز سرافراز حبیب مقدم در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و پدرش کشاورز بود. در سال 1360 برای خدمت مقدس سربازی عازم جبهه شد. در نهایت در منطقه دهلاویه با اصابت تیر مستقیم از ناحیه دست، پا و پهلو مورد اصابت قرار گرفت و  به درجه رفیع جانبازی نائل گردید. ایشان جانباز  25 درصد می‌باشد. در ادامه گفتگوی این جانباز با نوید شاهد آذربایجان غربی را می‌خوانید:

در کانالی که آب جریان داشت با خون جوانانی که شهید شدند قرمز شده بود

معرفی

بنده حبیب مقدم و متولد سال 1341 هستم. در خانواده متدین بزرگ شدم و دارای دو خواهر و 5 برادر هستم. همه برادرانم در دفاع مقدس شرکت داشتیم و یکی دیگر از برادرانم جانباز می باشد. 

انقلاب

در آن روزها مردم دو دسته بودند، دسته‌ای از مردم طرفدار شاه بودند و دسته‌ای دیگر طرفدار انقلاب بودند. مردم در خیابان شعار می‌دادند. حکومت طاغوت از مردم حمایت نمی کرد و آنان را سرکوب می‌کرد و حق آزادی را از آنها گرفته بود اما در نهایت فریب خوردگان طاغوت هم پی به اشتباه خود برده و از فرمان امام حمایت و به مردم پیوستند.

 جبهه

در 15 اردیبهشت سال 1360 به جبهه اعزام شدم، بعد از دو ماه آموزشی در پادگان عجب شیر به تیپ هوابرد شیراز اعزام شدم و بعد از طی کردن آموزش تخصصی به اهواز و منطقه سوسنگرد اعزام شدم. آن زمان سوسنگرد آزاد شده بود اما بخشی از منطقه هنوز در اختیار عراق بود. در یکی از روستاها مستقر شدیم. نزدیک عملیات بعد از خوردن شام راه افتادیم و در ساعت 3 نیمه شب به نزدیک نیروهای عراقی رسیدیم. همزمان با شروع شلیک توپخانه با عراقی ها درگیر شدیم. عراقی ها بعد از مدتی شروع به فرار و عقب نشینی کردند.

جانبازی

در منطقه دهلاویه با شروع عملیات، نیروهای عراقی مقاومت می کردند اما با رشادت رزمندگان و دیدن شجاعت نیروهای ایرانی عقب نشینی کردند .من کمک آرپیجی زن بودم ، عراقی ها در حال عقب بردن تانک ها بودند که فرمانده دستور داد تانک ها را بزنید تا نتوانند آن ها را ببرند. موفق شدم چند تانک را بزنم ، با روشن شدن هوا در منطقه گرد و خاک بسیاری در هوا بود. ده نفر آرپیجی زن و کمک بودیم که بدلیل اینکه خیلی جلو رفته بودیم در زمان برگشت مسیر را گم کردیم و به سمت نیروهای عراقی رفتیم. ناگهان عراقی ها ما را به گلوله بستند که همرزم من که از نیروهای شهید چمران بودند شهید شد و من تیر خوردم و جانباز شدم. به دست، پا و پهلویم 5 تیر مستقیم خورد. از دوستانم خواستم بروند تا آنها هم آسیب نبینند ،سپس بر روی زخمم خاک پاشیدم و به زحمت خودم را داخل کانال آب انداختم و سینه خیز به سمت نیروهای ایرانی رفتم.بیش از دو ساعت تا رسیدن به نیروهای ایرانی زمان برد. هوا به شدت گرم بود . در نزدیک نیروهای ایرانی با بالا بردن دستانم، دوستانم من را دیدند و مرا با آمبولانس به سوسنگرد  و سپس به اهواز رساندند. بعد از عمل به شیراز اعزام شدم.

خانواده

 در بیمارستان شیراز که رسیدم با توجه به بد بودن حالم، به خانواده اطلاع دادند. برادرم به دیدنم آمد و بعد از بهبود نسبی یکماه جهت استراحت به خانه رفتم. بعد از استراحت دوباره برای ادامه خدمت به منطقه رفتم. بیش ار 30 ماه در منطقه عملیاتی خدمت کردم.

توصیه

اگر مملکت در این امنیت و آزادی هست بدلیل فداکاری جوانانی هست که در جلوی چشم من پرپر شدند. مثلا کانالی که آب در آن جریان داشت با خون جوانانی که شهید شدند قرمز شده بود. جوانان و همه باید قدردان این فداکاری ها باشند و از وطن پاسداری کنند.

 

گفتگو از هادی وطن خواه


گزارش خطا

برچسب ها:
ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه