روایت پاسداری که قلم و اسلحه را در یک مسیر به خدمت گرفت

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «علی ذاکری گهکانی» چهاردهم فروردین ۱۳۳۱، در شهرستان آبادان دیده به جهان گشود. پدرش قاسمعلی و مادرش تیهو نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هشتم آذر ماه ۱۳۶۰، در بستان بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش را در گلزار شهدای شهرستان حاجیآباد به خاک سپردند.
بسم ربّ الشهداء و الصدیقین
«اِنَّ اللهَ اشْتَرىٰ مِنَ المُؤمِنینَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّة، یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ وَیُقتَلون…»
به راستی که خداوند جانها و مالهای اهل ایمان را به بهای بهشت خریده است؛ آنان در راه خدا جهاد میکنند، دشمنان دین را میکشند یا خود به شهادت میرسند.
(توبه، 111)
ای پاکان! ای قدسیان! ای شاهدان حقانیت ما! ای نظارهگران قله توحید! ای برخاستگاه نور! راه شما همان راه حسینبنعلی(ع) است؛ شما که گوش به فرمان امام خمینی بودید، بگویید چه عشقی، چه اخلاصی و چه وعدهای شما را به اطاعت از امام و شتافتن به لقاءالله فراخواند؟ آری، شما با فریادهایتان با خمینی بیعت کردید.
شهیدان، این فنا شدگان در راه خدا، این وارستگان و پاکباختگان، با خون خویش درخت انسانیت را آبیاری کردند؛ زیرا اسلام خون میخواهد، انسانیت به شهید نیاز دارد و شهید به درجات عالی و این پاکان با نثار خون خود پاسخگوی همه این نیازها بودهاند.
اینک به ویژگیهای یکی دیگر از پویندگان قله توحید میپردازیم؛
شهید علی ذاکری گهکانی، سال ۱۳۳۱ در آبادان متولد شد. او پس از مدتی همراه خانواده به حاجیآباد مهاجرت کرد و برای ادامه تحصیل به بندرعباس آمد. دوران تحصیل او همزمان شد با امواج خروشان انقلاب اسلامی که یکی پس از دیگری پدیدار میشد و سراسر ایران را فرا میگرفت؛ کوچهها و خیابانها با خون شهیدان آبیاری میشد تا اینکه به لطف خداوند، انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، این امام همیشه بیدار، پیروز شد و چشم مستضعفان جهان را به خود روشن ساخت.
پس از پیروزی انقلاب، شهید ذاکری که تشنه خدمت در راه خدا بود، به صف پاسداران انقلاب اسلامی بندرعباس پیوست و از نخستین افرادی بود که در شکلگیری این نهاد نقشآفرینی کرد. او همزمان با فعالیت در سپاه، ادامه تحصیل در دبیرستان شبانه را نیز فراموش نکرد.
ابتدا در واحد عملیات سپاه مشغول خدمت شد، اما پس از مدتی که مبارزه با تبلیغات دشمنان اسلام و گروهکهای سیاسی را ضروریتر دید، سنگر ایدئولوژیک را برگزید و به واحد روابط عمومی سپاه پیوست. او از نخستین کسانی بود که در ساماندهی و تشکیل این واحد نقشی مؤثر داشت و با پذیرش مسئولیت بخش انتشارات و چاپ، فعالیتهای تبلیغی سپاه و کارهای چاپی ارگانها، نهادها و انجمنهای اسلامی استان را سامان داد. او بهعنوان عضوی فعال، پرتلاش و خستگیناپذیر در روابط عمومی شناخته میشد.
شهید ذاکری با وجود مسئولیتهای فراوان، از انجام هیچ کار و مأموریتی شانه خالی نمیکرد. شبها او را میدیدند که با وسایل خطاطی و قوطیهای رنگ، دیوارهای شهر را از شعارهای منحرف پاکسازی میکرد؛ بدون آنکه کسی او را مأمور کرده باشد. در مواقع ضروری نیز در عملیاتها شرکت میکرد.
او در رفتار نمونه بود؛ صبور، خوش اخلاق و مهربان. با وجود اینکه خانوادهاش در حاجیآباد بودند، در سال شاید بیشتر از دو یا سه روز مرخصی نمیگرفت و تا توان داشت کار میکرد؛ چه شبهایی که تا ساعت پنج بامداد مشغول فعالیت بود بیآنکه به کسی بگوید. بیریا، ساده زیست و با صفا بود.
با آغاز جنگ تحمیلی بارها تلاش کرد همراه دیگر رزمندگان به جبهه اعزام شود، اما به دلیل نقش مهمی که در اداره واحد روابط عمومی داشت، با اعزام او موافقت نمیشد. تا اینکه همزمان با عملیات طریقالقدس توفیق حضور در جبهه را یافت.
در شب حمله، پس از شنیدن رمز یا حسین(ع) چنان پیشروی کرد و چنان جنگید که از دیگر همرزمان خود جلو افتاد. او تنها، با یک قبضه آرپیجی۷ به قلب دشمن زد و چندین تانک و نفربر مزدوران بعثی را منهدم ساخت. وقتی مهماتش تمام شد، با یک اسلحه کلاشینکف همچنان پیشروی میکرد و دشمن را درو مینمود.
سرانجام پس از ساعتها نبرد و پیشروی در عمق دشمن، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. دشمنان بعثی که از رشادتش به وحشت افتاده بودند، او را به شهادت رساندند. پیکر این برادر شهید چندین روز در بیابان باقی ماند و همچون حسین(ع) در دشت کربلای ایران، غریبانه زیر آفتاب سوزان خوزستان مانده بود. سرانجام با حمله رزمندگان به منطقه شمالی بستان، پیکر پاکش پیدا شد و طی مراسمی باشکوه به حاجیآباد منتقل و به خاک سپرده شد.
اکنون، گرچه دیگر چهره مهربانش در میان برادران روابط عمومی سپاه دیده نمیشود، اما یاد و خاطرهاش در دلها زنده است و راهش ادامه خواهد داشت.
انتهای متن/