کد خبر : ۶۰۶۱۸۳
۱۴:۰۱

۱۴۰۴/۰۹/۰۸
روایت شهادت شهید غریب «غلامحسین خیراندیش»؛

غلامحسین با بدن خونین به شهادت رسید

شهید غریب اسارت «غلامحسین خیراندیش» یک روز پس از اسارت بر اثر شدت خونریزی به شهادت رسید.


به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید غریب اسارت «غلامحسین خیراندیش» هفتم تیرماه ۱۳۳۱ در بوشهر متولد شد و در تاریخ پنجم دی ماه ۱۳۶۵ در بند اسارت عراقی‌ها به فیض شهادت نائل گردید.

غلامحسین با بدن خونین به شهادت رسید

سیدقاسم موسوی از آزادگان سرافراز شهرستان بوشهر در خصوص نحوه اسارت و شهادت این شهید عزیز که همشهری خودش می‌باشد اینگونه روایت می‌کند:

من به همراه غلامحسین در گردان حضرت ابوالفضل از ناوتیپ ۱۳ امیرالمومنین بوشهر خدمت می‌کردیم. روز چهارم دی ماه ۱۳۶۵ ما را برای انجام عملیات کربلای ۴ به منطقه برده بودند. بعد از مدت زمان زیادی که به نبرد با دشمن طی شد، غلامحسین مجروح شد. کنار من روی زمین افتاده بود. رگ دست من هم پاره شده بود ولی آسیب جدی دیگری ندیده بودم. زخم‌های غلامحسن خیلی عمقی بود و خون زیادی از او میرفت.

عراقی‌ها به منطقه نزدیک شده بودند و ما را محاصره کردند. در چشم بهم زدنی چند سرباز عراقی بالای سرما حاضر شدند و امکان هیچ حرکتی برای ما نبود.

به همراه تعدادی دیگر از نیرو‌ها که به اسارت درآمده بودند ما را به عقب بردند. کسانی که می‌توانستند با پای خود می‌رفتند و کسانی که مجروح بودند مثل غلامحسین را روی برانکارد می‌گذاشتد. ما را با ماشین هایفا به بصره داخل یک اردوگاه بردند.

من و تعدادی دیگر که به نسبت سالم‌تر بودیم را داخل یک سوله جا دادند و کسانی که مجروح بودند را داخل محوطه رها کردند.

یادم می‌آید که غلامحسین هم در حالت نیمه بیهوش بود، خون زیادی از او رفته بود. هرچه خواهش کردم که او را به بیمارستان ببرند، هیچکس حرفم را نمی‌شنید. دلم سوخت ولی دست و پایم بسته بود و حتی نمی‌توانستم بالای سرش بروم. آن شب را با ناراحتی گذراندم

روز بعد من و چند نفر دیگر را به بیمارستان زبیر در بصره بردند و زخم‌های ما را باندپیچی کردند. سپس ما را به بغداد و استخبارات بردند. هفت روز آنجا تحت بازجویی بودیم. سپس ما را به زندان الرشید بردند. بعد از مدتی تعدادی دیگر از نیرو‌هایی که با هم اسیر شده بودیم و هنگام رفتن ما به بغداد همچنان در بصره ماندند به زندان الرشید آمدند. از دیدنشان خیلی خوشحال شدم. بعد از احوالپرسی سریع سراغ غلامحسین خیراندیش را از آنها گرفتم. یکی از بچه‌ها گفت: غلامحسین آنقدر زخم‌هایش خونریزی کرد و عراقی‌ها به او رسیدگی نکردند که تمام خون بدنش رفت و به شهادت رسید.

چهره مظلوم غلامحسین تا پایان اسارت در ذهنم ماند که چگونه غریبانه به شهادت رسید.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه