عکس یادگاری در دل مریوان؛ روایتی از سه کبوتر خونینبال والفجر ۴
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، باد سرد مریوان از لابهلای چادر میگذشت و پردهها را آرام تکان میداد. کتبیههای ماه محرم که روی دیواره آویخته بود، در نور کمرنگ چراغ فانوسی سایه میانداخت. هر بار که سربندهای سبز و سرخ در باد میجنبیدند، انگار نامهای مقدسشان آرام ذکر میشد؛ ذکرهایی که میان همهمه آمادهسازی عملیات، دلها را محکمتر نگه میداشت.
آن روز، درست کنار رودخانه شیلر، وقتی صدای آب مثل زمزمهای بیپایان از دور میآمد، ما چند نفر جمع شدیم تا عکسی به یادگار بگیریم. نه برای نمایش، نه برای نشستن در قاب—صرفاً برای اینکه لحظهای کنار هم باشیم پیش از آنکه دوباره هرکدام مسیر خودمان را در دل عملیات پیدا کنیم.
در ردیف عقب، محمدرضا زاهدی و محمود معینالاسلام نشسته بودند؛ آرام، بیادعا، با آن نگاههایی که انگار هزار حرف نگفته درشان بود.
جلوی آنها سعید فرداد، قربان احمدی—که بعدها سالهای سخت اسارت را تاب آورد—و باقر نحوی نشسته بودند. و من، مجتبی مختاری، گوشهای از قاب را گرفته بودم؛ بیآنکه بدانم سالها بعد همین عکس تبدیل میشود به سندی از یک عصر ساده و شجاعانه.
فرماندهمان، سردار شهید علیاصغر فتاحی، درست پیش از ثبت عکس وارد چادر شد و گفت: «این لحظهها را نگه دارید… فردا هرکس در راه خودش قدم میگذارد.» آن روز نمیفهمیدیم منظورش چیست، اما زمان، پاسخ را روشن کرد.
پس از سالها وقتی به این عکس نگاه میکنم، هر چهره یک قصه است؛ قصهای که ادامهاش را زمین گفت و آسمان نوشت. سه نفر از این جمع، پرواز کردند و آسمانی شدند؛ سه کبوتر خونینبال که هنوز گرمای حضورشان در این قاب حس میشود.
درود خدا بر تمام شهدای مظلوم والفجر ۴، خصوصاً شهدای گردان علیابنابیطالب علیهالسلام و این عزیزانی که با نگاههای جوان و بیآلایششان در دل تاریخ ماندگار شدند. تصویر سادهای بود، اما حالا برای من، بخشی از حافظه یک نسل است.
راوی: مجتبی مختاری