کد خبر : ۶۰۴۶۰۷
۱۱:۴۵

۱۴۰۴/۰۸/۲۰
دست‌نوشته‌‌ به جا مانده از شهید «ناصر ارژه»

پدر و مادر، در این خوشی ماه رمضان من هم با شما شریکم

دست‌نوشته شهید گرانقدر «ناصر ارژه» برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود. وی در نامه‌ای به خانواده‌اش می‌نویسد: پدر و مادرم، در ساعت نگارش این نامه، روز چهاردهم اردیبهشت ۱۳۶۷ است، یعنی چهاردهمین روز از ماه مبارک رمضان. امیدوارم ماه مبارک را خوش و پر برکت سپری کنید و در این خوشی‌ها من نیز با شما شریک هستم.


به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «ناصر ارژه» بیستم فروردین ۱۳۴۶، در شهرستان بستک به دنیا آمد. پدرش عبدالکریم، مغازه‌ دار بود و مادرش عایشه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و دوم تیر ماه ۱۳۶۷، در شمال فکه به شهادت رسید. پیکر او مدتها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۵ پس از تفحص، در زادگاهش به خاک سپرده شد.

بب

نامه دست‌نوشته شهید ناصر ارژه:

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور محترم پدر بزرگوارم، عبدالکریم و مادر عزیز و مهربانم، عایشه، سلام عرض می‌کنم.

پس از تقدیم عرض سلام، از درگاه خداوند متعال برای سلامتی و سعادت شما مسئلت دارم و امیدوارم که حالتان خوب باشد، هیچگونه ناراحتی نداشته و همیشه شاد و خرم باشید. اگر از حال من می‌خواهید بدانید، الحمدلله به لطف خداوند سالم و سلامت هستم و هیچ ناراحتی ندارم، جز دوری از شما که امیدوارم هرچه زودتر برطرف شود، ان‌شاءالله.

پدر و مادرم، در ساعت نگارش این نامه، روز چهاردهم اردیبهشت ۱۳۶۷ است، یعنی چهاردهمین روز از ماه مبارک رمضان. امیدوارم ماه مبارک را خوش و پر برکت سپری کنید و در این خوشی‌ها من نیز با شما شریک هستم.

پدر جان، می‌خواستم به شما اطمینان دهم که هیچگونه نگرانی از حال من نداشته باشید؛ حالم خوب است و ناراحتی ندارم. همچنین از شما خواهش می‌کنم وقتی که نامه به دستتان رسید، پاسخ آن را همان روز بنویسید و در لای نامه مبلغ ۳۰ تومان بگذارید و نامه را سفارشی بفرستید تا زودتر به دستم برسد.

دیگر مطلبی ندارم و شما را به خدا می‌سپارم. از این طرف، صالحی و دوستان را سلام می‌رسانم و از آن طرف شما نیز سلام خویشان و همسایگانتان را نیز برسانید.

کسی که هرگز شما را فراموش نمی‌کند، فرزندتان ناصر

نامه‌ای نوشتم دور از ولایت/ جوابم را بده، جانم فدایت

لباس ارتشی رنگ زمین است/ برادر، غم مخور؛ دنیا همین است

پوتین ارتشی آمد به پیشم/ لباس شخصی‌ام را می‌فروشم

مادر جان، این است فکر و هوشم/ اگر یک بار دیگر لباس شخصی‌ام را بپوشم

امیدوارم این قطعه شعر را بپذیرید.

بب


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه