دلنوشته؛ نامت بر تابلوی مدرسه، یادت در دلهای ما؛ سلام بر اولین شهید آبادی
به گزارش نوید شاهد ایلام، دل را به آسمانها میسپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشهای از آن را بخوانی پس برایت مینویسم از دل غریب مادر، برایت مینویسم، از پدری که اکنون در بین ما نیست و شاید مهمان شما! آری خیلی دلم میخواست که از دلتنگی مادر و سالها فراغ تو و «غضبان» با تو بگویم، میدانی چرا؟ چون از اولین مسافران آسمانی این دیار بودی و این نشان لیاقت خود حکایت دیگری دارد.

وقتی مهرماه امسال در مسیر دبستان دوران کودکی مان، عبور کرده و سالهای دور را مرور میکردم، چشمانام به تابلوی زیبای «مدرسه شهید علی غلام حسینی» خیره شد و آنجا بود که هم به یاد صمیمیت و صفای دوران مدرسه افتادم و هم سالها بی تابی مادر را در جلوی چشمان خود عبور میدادم.
از سیام شهریور۱۳۴۴ «ولادت» که چیزی به یاد ندارم، اما دهم مرداد سال ۱۳۶۲ و خبر شهادت علی را و جبهه مهران، ارتفاعات کله قندی، قلاویزان، چنگوله، تپه شهدا، تپه ۲۳۰ و ... قرارگاه لشکر حضرت امیر (ع) را خوب به یاد دارم.
اشک هایم سرازیر استای شهید، میخواهم با تو صحبت کنم، اما با چه زبانی؟! … با این زبانی که پر از گناه است که نمیتوانم! چگونه میشود مهمان آسمان باشی و با زبان زمینی خود صحبت کنی؟
نمیدانم، پس با زبان کودکیام برایت مینویسم چرا که به آسمان نزدیکتر است وقتی کوچکتر بودیم، به یاد دارم از خوبی هایت، از نگاه معصومانه و سرنوشتی که عجیب زیبا رقم خورد …
و امروز امروز کارنامه درخشان دانش آموزان آبادی با نام زیبای تو مزین است، علی جان، تو اینک در آسمانها ماه مجلس شدهای عین ستارهها چه زیبا میدرخشی، خوش به حال آن شبی که تو به آن نور میدهی تو به آن آرامش میدهی و خوشا به حال دانش آموزانی که هر روز در سرود مقدس جمهوری اسلامی و برنامه آغازین مدرسه، با نگاه معصومانه نام تو را زمزمه میکنند.
گر چه من امروز نام یک معلم را یدک میکشم، اما در محضر امثال شما درس پس میدهم و گرچه من بازمانده از آن مسیر عزت آفرین هستم، اما همواره به یاد خود و همرزمان شهیدت هستم.
نمیدانم چقدر فرصت دارم، اما به اذن الله سعی خواهم کرد در مورد امثال علی غلام حسینیها بنویسم؛ و این فقط یکی از وظایف معلمی من است. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
یادتان برای همیشه جاودان باد
نویسنده: علی حسین بابائیان
انتهای پیام/