رنگکار سادهای که زندگیاش را وقف جبهه و خدمت به مردم کرد
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، در سیزدهم بهمنماه سال ۱۳۳۲، در خانوادهای متدین و شریف در شهرستان محلات کودکی به دنیا آمد که بعدها نامش در شمار جاودانههای دفاع مقدس قرار گرفت؛ حسین ذوالفقاری. او کوچکترین فرزند خانواده بود و در میان یک برادر و دو خواهر رشد یافت. دوران کودکیاش را در فضای ساده و معنوی روستا سپری کرد و تحصیلات خود را تا پایان دوره ابتدایی ادامه داد. با وجود امکانات محدود، روحیهای پرتلاش و مسئولیتپذیر داشت و از همان سالهای نوجوانی، به کار رنگکاری مبل و میز در تهران مشغول شد.
زندگی خانوادگی حسین با سادگی و آرامش آغاز شد. او ازدواج کرد و ثمره زندگی مشترکش دو دختر به نامهای سمیه و لیلا و پسری به نام رضا بود. با این حال، عشق به دفاع از وطن و ایمان به آرمانهای انقلاب اسلامی باعث شد که بارها به جبهه اعزام شود. هر بار که مرخصی میآمد، بلافاصله به فعالیتهای بسیج و خدمت به مردم بازمیگشت.
خواهر شهید در روایت خود از روحیه ایثارگرانه او میگوید:
«پدرم با وجود ۸۰ سال سن، حسین را برای رفتن به جبهه تشویق میکرد. همیشه در خانه میگفت "پسرم برای رضای خدا میجنگد." حسین حتی در روزهای مرخصی آرام و قرار نداشت و بیشتر وقتش را در پایگاه بسیج میگذراند. روزی مسئول توزیع تغذیه مردم بود و چون نمیخواست حق کسی پایمال شود، عدهای از سوءاستفادهگران قصد آتش زدن ماشینش را داشتند، اما موفق نشدند. بااینحال، هیچگاه از راه درست خود بازنگشت.»
شهید ذوالفقاری در بیستم اردیبهشت سال ۱۳۶۰ در خرمشهر برای نخستین بار مجروح شد. چند سال بعد، در پانزدهم اسفند ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ در منطقه فاو عراق نیز به شدت آسیب دید و دچار مسمومیت شیمیایی شد. با وجود جراحات سنگین، از حضور در جبهه دست نکشید. او اعتقاد داشت «تا وقتی نفس میکشد باید به وظیفهاش عمل کند».سرانجام در سال ۱۳۶۸ بر اثر عوارض شیمیایی در بیمارستان بقیهالله تهران به شهادت رسید و در زادگاهش ابراهیمآباد اراک آرام گرفت.
خواهرش در ادامه روایت میافزاید:
«حسین در کارهای خیر پیشقدم بود. در ساخت غسالخانه روستا بانی شد و پنجاه هزار تومان برای ساخت پلههای آن پرداخت. همچنین برای حسینیه محل، مبالغ قابل توجهی کمک کرد و همواره به ایتام و نیازمندان یاری میرساند. هیچکس از او ناراضی نبود. زندگیاش ساده اما سرشار از محبت و ایمان بود.»
در واپسین سالهای زندگی، آثار شیمیایی بر بدنش شدت گرفت. او چندین بار در بیمارستان بقیهالله تهران بستری شد. خواهرش که در کنار او بود، آن روزها را چنین توصیف میکند:
«یک شب که نوبت من بود تا کنارش بمانم، حسین از درد ناله میکرد. داروهای مخصوصش در کشور نبود و تهیه آن از آلمان چهار ماه طول کشید. وقتی داروها رسید، دیگر دیر شده بود. رنگ چهرهاش تغییر کرده بود و پس از چند روز، در آرامش و لبخند به دیدار حق شتافت.»
پیکر این شهید بزرگوار بنا به وصیت خودش در روستای ابراهیمآباد اراک به خاک سپرده شد. اهالی روستا هنوز از او به عنوان مردی خیر، آرام، متواضع و عاشق اهلبیت یاد میکنند؛ مردی که با وجود زندگی ساده و کارگری، قلبی بزرگ داشت و همه داراییاش را در راه خدا و وطن تقدیم کرد.
شهید حسین ذوالفقاری، نمونهای درخشان از نسلی است که بدون چشمداشت، برای آرمانهای انقلاب اسلامی و دفاع از مردم ایستاد. نام او یادآور ایمان، ایثار، و سادگی است؛ مردی که در میان کارگاه چوب و بوی رنگ، دلش در آسمان جبههها پرواز میکرد و با لبخند، جاودانه شد.
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی