به خاطر سن بالایش خار چشم بعثیها بود
به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید غریب اسارت «فرج اله مقومی» نهم آذر ماه سال ۱۳۰۹ در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش محمدحسین و مادرش طاهره نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارمند اداره بهداشت بود. سال ۱۳۴۴ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. ششم خرداد ماه سال ۱۳۶۵ در حاج عمران عراق به اسارت درآمد و در زندانهای عراق بر اثر شکنجه به شهادت رسید. مزار او در گلزار بهشت شهدای بروجرد واقع است.

حبیب اله احمدپور از آزادگان و جانبازان سرافراز شهرستان بروجرد که شهید «فرج اله مقومی» از نیروهای وی در عملیات حاج عمران بوده، روایت شهادت شهید را اینگونه بیان می کند:
روز دوم اسارت در رومادیه بود که داخل حیاط و در ساعت آزادباش قدم می زدیم که یکی از افسرهای اردوگاه قصد کرد که بچه ها را اذیت کند. از بین همه اسرا هم به فرج اله مقومی گیر داد. چون سن فرج اله از باقی اسرا بیشتر بود، برای آن افسر عراقی تحملش سخت بود که کسی با آن سن و سال به جبهه بیاید. از طرفی به گوشش رسیده بود که فرج اله در زیر شکنجه های استخبارات با وجود زخم هایی که داشته مقاومت کرده است.
همه بچه ها را به داخل آسایشگاه فرستادند و در را به روی ما قفل کردند. به پشت پنجره رفتیم که ببینیم با فرج اله چکار می کنند. دیدیم افسر و نگهبانها با چوب و کابل بر سر او ریختند و هر کدام با تمام نیرو بر سرش ضربه می زدند.
صدای یاحسین یاحسین فرج اله بلند شد و کل اردوگاه را گرفت. از پشت پنجره کاری از ما برنمی آمد. با صدای بلند گریه می کردیم و خواهش و التماس که فرج اله را رها کنند ولی هیچکدام صدای ما را نمی شنیدند. کم کم صدای فرج اله کمتر و کمتر شد تا دیگر صدایی از او نشنیدیم. بعد از چند دقیقه او را با خودشان بردند و ما دیگر خبری از او نداشتیم. روز بعد آمدند به آسایشگاه و خبر دادند که فرج اله تمام کرده، دو نفر از بزرگان اسرا را برای دفن کردن او بیرون بردند تا در زمین کنار اردوگاه به خاک بسپارند.
آن لحظه فهمیدم من خیال خامی داشتم که فکر می کردم عراقی ها به ما دارو می دهند و رسیدگی می کنند. آنها هم که فکر می کردند جنگ برای ما تمام شده و تسلیم آنها شدیم و بی خیال اطاعت از امام شده ایم سخت در اشتباه بودند. فرج اله شهید شده بود و ما با توجه به جو خفقان اردوگاه نمیدانستیم حتی چطور برای او عزاداری کنیم. داخل آسایشگاه نشستیم و هر کسی نوحهای که بلد بود میخواند و گریه می کردیم.
انتهای پیام/