کد خبر : ۶۰۳۸۵۶
۱۳:۵۸

۱۴۰۴/۰۸/۱۱
روایت شهادت شهید غریب اسارت «علیمردان مرادی»؛

آتش نشانی که در محاصره خرمشهر مفقودالاثر شد

همسر شهید غریب اسارت «علیمردان مرادی» می گوید: علیمردان آتش نشان بود و در محاصره خرمشهر مفقودالاثر شد.


به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید غریب اسارت «علیمردان مرادی» پنجم تیر ۱۳۳۱، در شهرستان دره‌شهر به دنیا آمد. پدرش قاسم و مادرش شیرین نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سال ۱۳۵۶ ازدواج کرد. شانزدهم مهر ۱۳۵۹، در خرمشهر به اسارت نیروهای عراقی درآمد و به شهادت رسید. اثری از پیکرش تاکنون به دست نیامده است.

هدیه حمودی، همسر شهید روز 16 مهرماه 1359 را اینگونه روایت می کند:

آتش نشانی که در محاصره خرمشهر مفقودالاثر شد

جنگ تحمیلی تازه آغاز شده بود و دشمن بعثی مدام شهرهای جنوبی را بمباران میکرد. من آن زمان باردار بودم و همسرم بخاطر حال من خیلی نگران بود.

او کارمند آتش نشانی خرمشهر بود. جوان فعال و انقلابی بود. در چند روز اولیه جنگ خیلی در امدادرسانی و کمک به مردم خدمت میکرد. آن زمان خانواده خواهر همسرم نیز در خرمشهر زندگی می کردند. یک روز علیمردان پیشنهاد داد که ما به خرم آباد برگردیم تا اوضاع واحوال خرمشهر بهتر شود. در حالی که ما بی خبر بودیم از اتفاقاتی که در حال رخ دادن بود.

اکثر مردم شهر را ترک کرده بودند. به خاطر بمباران های گاه و بیگاه ما به مدرسه امام خمینی رفته بودیم و به همراه باقی مردم در آنجا ساکن بودیم.

روز 16 مهرماه عراق چندین مرتبه به خرمشهر حمله هوایی کرد و چند منطقه را بمباران کرد. حتی شادگان را هم بمباران کردند. علیمردان پیش من بود و اصرار داشت که اسباب و وسایل را جمع کنیم و به خرم آباد برگردیم. تقریباً ظهر بود که از محل کارش، آتش نشانی خرمشهر با او تماس گرفتند و گفتند باید به ماموریت برود. ظاهراً چند منطقه خارج از شهر و نزدیک اهواز شدت آتش سوزی زیاد بود و باید برای خاموش کردن آن اعزام می شدند.

امانت مرا به خواهرش داد و گفت: من میروم و سریع برمیگردم.

علیمردان رفت و من منتظر بازگشتش بودم. ولی آن روز گذشت و روزهای بعد هم گذشت و هیچ خبری از او نشد. به اصرار خواهرشوهرم به خرم آباد برگشتیم. ولی دلم طاقت نیاورد. بعد از چند روز داماد خانواده به همراه چند نفر به خرمشهر برگشتند که خبری از علمیردان کسب کنند. تا نزدیک های اهواز رد او را زدند.

روزهایی بود که دشمن بعثی وارد خاک ایران شده بود و قصد محاصره خرمشهر را داشت.

بالاخره بعد از پیگیری های زیاد شناسنامه و کارت شناسایی و یک قرآن کوچک که همیشه در جیب علیمردان بود را در مسجدی حوالی اهواز پیدا کردیم.

بعدها اهالی آن منطقه گفتند: نیروهای بعثی تا آن منطقه پیشروی کرده بودند. علیمردان به همراه چند نفر دیگر از همکارانش که برای ماموریت به آنجا اعزام شده بودند قصد مقابله با عراقی ها را داشتند ولی به محاصره درآمدند.

تنها کاری که توانسته بود انجام بدهد پرت کردن شناسنامه و کارت شناسایی و سایر محتویات جیبش بود که بعد از مدتی به دست ما رسید.

احتمال دادیم که او اسیر شده باشد و روزی برگردد ولی سالها منتظر خبر یا نامه ای از او بودیم و با برگشتن اسرا به خاک وطن این امیدمان هم ناامید شد.

پسرم چند ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد ولی پیکر همسرم تاکنون به وطن برنگشته است.


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه