وظیفه شما است که راه شهداء را ادامه دهید
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید اسداله رضاپور بیستم دی ١٣٤٣، در روستای هوجقان از توابع شهرستان مرند به دنیا آمد. پدرش، یدالله کشاورز بود و مادرش گوهر نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت بیست و پنجم آبان ۱۳۶۱، در سومار توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. تاکنون اثری از پیکرش به دست نیامده است.

در متن وصیتنامه این شهید آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام آن خدایی که رحمتش را بر همه جا گسترده و رحمتش را شامل حال مؤمنین کرده و شهادت را بر مؤمن ارزانی داشته است.
خط سرخ شهادت، خط آل محمد است و علی «امام خمینی»
اینجانب اسدالله رضاپور هوجقان، اعزام از بسیج مرند، که امروز مورخه ۱۸/۵/۶۱ است و من همین حالا در پادگان شهرستان خوی هستم، طبق اطاعت از فرمایش امام عزیزم که بارها فرموده آنهایی که به جبهه میروند، برای خود وصیتنامه بنویسند، من هم همین حالا شروع به نوشتن وصیتنامه هستم. وصیتی که من دارم خطاب به چهار گروه است:
۱- بر خانواده خودم
۲- بر اعضای پایگاه هوجقان
۳- بر دانشآموزان، علیالخصوص دانشآموزان دبیرستان شهید سیدزاده مرند
۴- بر دبیران این دبیرستان
سلام بر مادرم
ای مادر،
دلم خون شد از سستکاریم تا به هنوز نتوانستم برسم به هدف
امیدم به خداست که از امروز قدمی بردارم به سوی مردان باشرف»
دوباره سلام بر توای مادر عزیزم؛ مادری که همه سختیها کشیده و مادری که سالها زحمت کشیده و شغل پروردگاری را انتخاب کرده است و ما را پرورش داده است.
بر تو وصیتی دارم، مادرم؛ حالا من احساس مسئولیت کردهام و بر خود وظیفه دانستم که اگر خدا بخواهد من هم قدمی در راه او بگذارم و ممکن است وقتی که این راه توانستم بروم، از تو دور شوم (ممکن است شهید شوم). از این جهت وصیتی بر تو دارم که اگر من شهید شدم، درست است که من فرزند حقشناسی برای تو نبودم، امّا از تو تقاضا دارم که مرا حلال کنی. اشتباهاتی را که مادر از آن گذشت، بخششِ خدا را به همراه میآورد.
مادر مهربانم، موقعی که من شهید شدم، یکی از لباسهای من را بردار، به تویِ آن یک سوره از کتاب قرآن بگذار، نگه دار تا به آن روزی که جنگ ما به پیروزی نهایی برسد و همان روز یک قرآن بخر و آن روز شیرینی پخش کن.
مادرم بعد از شهادت من، این احترامی را که تو میگذاشتی بر من، بر دوستان من و بر آنهایی بگذار که در راه الله خدمت مینمایند. در دعاها و نمازهایت، این پیر جماران، نور چشم ما مظلومان، امام خمینی را از یاد مبر و تمام جانبرکفان اسلام را دعا کن و طول عمر بر امام بخواه و ظهور آقا امام زمان را از خدا طلب نما.
مادرم، از عمه پیرم مواظبت کن که بر تو واجب است. مادرم، به فراق من گریه مکن، اگر خواستی گریه کنی، بر امام حسین علیهالسلام و علیاکبر و قاسم گریه کن، و گریه کن بر آنان که در اثر تانک و مسلسل و خمپاره له میشوند، تبدیل به خاک میشوند و جنازه آنها به دست نمیآید.
مادرم، بعد از شهادت من، اگر از خانواده ما اولاد پسر به دنیا آمد، نام او را بگذارید «اسدالله». مادرم، من در این دنیا برای خود شادی ندیدهام، امیدم به خداست که اگر توانستم به بهشت بروم، در آنجا شاد شوم و در مقابل زحمات تو، در آنجا برایت شفاعت خواهم کرد. خدا نگهدارت...
سلام بر پدرم
پدرم، تو بودی که من را به این سن رساندی، همه نیازهای مادی من را برطرف کردی، تو من را امید آینده خود میدانستی. امّا اکنون از هم جدا شدهایم.
پدرم، اگر من به شهادت رسیدهام، غم مخور، بلکه افتخار کن که فرزندت معامله کرده با خدا؛ برای خدا چه چیز داده و در عوض چه چیز خریده، در راه خدا خون دادهام و در عوض بهشت را خریدهام.
پدرم، به واجبات شرعی خود عمل نما و همواره دعاگوی امام باش و ظهور امام زمان را از خدا بخواه و با مردم خوشرفتار باش.
سلام بر برادرانم و خواهرانم
برادرانم و خواهرانم، از شما فقط یک خواست دارم و آن اینکه وظیفه شماست که باید راه من را ادامه بدهید. مخصوصاً برادر کوچکم خیرالله، امیدم به خداست که این عملهایی را که من انجام میدادم، تو هم انجام دهی. یعنی من که همیشه در دعاها و نماز جماعتها، نماز جمعهها و خواندن قرآن در مجلسهای عزاداری و در روزهای خیر شرکت داشتم، تو هم به خاطر الله شرکت نمایی تا جای من خالی نماند.
برادران و خواهرانم، دیگر از شما میخواهم که به واجبات شرعی خود عمل نمایید و نگذارید خون این جوانان بیگناه به هدر رود. یعنی با برادران حزبالله همکاری کنید و مستقیماً با توطئهگرها و ضدانقلابها مبارزه کنید. در تمام مجالس شرکت کنید، با مردم خوشرفتار باشید و درباره شهادت من اصلاً ناراحت نشوید، بلکه افتخار کنید و با دوستان من دوست شوید و دشمنانِ دشمن باشید. همواره دعاگوی امام و رزمندگان اسلام باشید و کاملاً از دستورات امام پیروی نمایید که دستورات قرآن است. و آخر، خواهرانم، حجاب خود را حفظ نمایید و درباره شهادت من مانند زینب شوید و از این عبرت بگیرید.
سلام بر برادران همکارم (بسیج هوجقان)
بر شما چه بگویمای همکارانم؟ شما که احساس مسئولیت کردید، که باید هم بکنید، در جامعهمان خدمت میکنید و در راه دین و اسلام هستید. از همکاری همه شما تشکر میکنم. یار شما امام است و قرآن یار شما.
همکارانم، چون که شما نام خود را گذاشتید سرباز امام زمان و سرباز روحالله، باید از فرمان آنها اطاعت کنید و وظیفه شما است که راه شهداء را ادامه دهید و آن مردمی که در خواب غفلت هستند را بیدار کنید و منحرفین را هدایت کنید و تمام ملت مؤمن را به طرف خود جذب کنید و ملت نالایق را از خود دفع کنید و ملت را به طرف راه راست هدایت کنید و نیروی آماده برای جبههها باشید.
باید و باید با ضدانقلاب و ضد دین اسلام مبارزه کنید و همیشه آماده باشید. در صحنه باشید و پایگاه را چنان به نظم و نظام بیندازید تا همه حسرت ببرند، تا نمونهترین سربازان امام زمان باشید.
و بنده را اگر لطف کردهاید، حلال کنید. من هم که مدتی قبل با شما بودهام، حالا که تا ابدیت از شما جدا شدهام، آرزو دارم که در قیامت در بهشت با همه شما یکجا شوم.
خداحافظ شما ...
سلام بر دبیران محترم
سلامای استادان عزیز، بدانید که شما مسئول هستید که دانشآموزان را چنان به بار آورید که در میهنمان نمونه شوند و به آینده مملکت یک سرمایه شوند، و همه اینها سرباز امام زمان و دانشمند شوند.
دانشمندی مانند دکتر بهشتی و مطهری و غیره. باید علم الهی را یاد بدهید، راه راست را نشان بدهید. خداوند بر شما اجر دهد.
سلام بر دانشآموزان
سلامای دوستانم، که نور چشم امام امت هستید. مدرسه سنگر است و سنگرها را حفظ کنید و از فرمان امام پیروی کنید. علم بهتری یاد بگیرید و در این راه، هدف را در نظر بگیرید و از علم خود در راههای صحیح و در راه خدا استفاده نمایید تا نور الهی بر شما بتابد و از همین راه وارد جامعه شوید، خود را بشناسید و با همدیگر همکاری کنید. دوستانی که ناآگاه هستند را آگاه کنید و یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنید و بر همدیگر مهربان باشید. با انجمن دبیرستان همهتان همکاری کنید و امام و رزمندگان را دعا کنید و در تشییع جنازه و نماز جمعهها حتماً شرکت نمایید. به دبیران خود احترام بگذارید و از کتابهای اسلامی مطالعه کنید. و آخر اینکه بنده را حلال کنید.
والسلام ...
اسداله رضاپور
انتهای پیام/