آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۳۰۶۰
۱۴:۰۳

۱۴۰۴/۰۷/۳۰

قهرمانی که حتی دیدار فرزندش را فدای وطن کرد

شهید «اسکندر حاجی» به‌عنوان نیروی بسیجی داوطلب راهی جبهه شد و سی ام مهرماه سال ۱۳۶۰ در منطقه عملیاتی میمک به فیض شهادت رسید. یاد و نام این جوان دلاور و فداکار که حتی دیدار فرزندش را فدای وطن کرد، جاودانه است. در سالگرد شهادت دلنوشتهای از فرزند این شهید گرانقدر منتشر می‌شود.


به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید «اسکندر حاجی» فرزند نوره هفتم تیر ماه سال ۱۳۳۶ در شهرک شباب بخش مرکزی شهرستان چرداول دیده به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا کلاس پنجم ابتدائی ادامه داد و به علت مشکلات مالی و نبود امکانات آموزشی مناسب در منطقه نتوانست به تحصیلات خود ادامه دهد تا اینکه سرانجام با شروع جنگ تحمیلی بنا به احساس تکلف شرعی و لبیک به ندای رهبر کبیر انقلاب به عنوان نیروی بسیجی عازم جبهه نبرد با متجاوزان بعثی شد. سرانجام سی‌ام مهرماه سال ۱۳۶۰ در منطقه عملیاتی میمک بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت رسید. از این شهید بزرگوار یک فرزند دختر به یادگار مانده است. مزار این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح (ع) قرار دارد.

قهرمانی که حتی دیدار فرزندش را فدای وطن کرد  دلنوشته فرزند شهید:
 
من، تنها فرزند شهید اسکندر حاجی، به خود می‌بالم که دختر مردی غیور و قهرمانم. قهرمانی که از همه‌چیز و همه‌کس، حتی از فرزندی که هنوز به دنیا نیامده بود و نمی‌دانست دختر است یا پسر، گذشت تا از وطن و ایمانش دفاع کند.
به فداکاری پدرم و تمام مردان بزرگی که چون او جان خویش را در راه حق فدا کردند، افتخار می‌کنم. آنان آرامش امروز ما را با خون خویش رقم زدند.
از زبان بزرگ‌ترها شنیده‌ام که پدرم جوانی دلیر و دلسوز بود؛ فرقی نداشت با کسی نسبت داشت یا نه، تا آنجا که می‌توانست، یاری‌گر و همدل مردم بود. او آرزوی دیدار فرزندش را داشت، اما خواست خدا بر این بود که دیدار ما به قیامت موکول شود. اگر چنین نبود، شاید من هیچ‌گاه معنای «یتیمی» را درک نمی‌کردم، شاید نمی‌فهمیدم «انتظار» یعنی چه، و نمی‌دانستم «نگاه منتظر» چه عمقی دارد.

 اگر دختر شهید نبودم، شاید راز اشک‌های بی‌صدا، بوی خاک شلمچه، و چفیه‌های خاکی را نمی‌دانستم. اکنون همه‌ی این‌ها برایم معنا دارد، و به آن‌ها افتخار می‌کنم. راضی‌ام به رضای خداوند و شاکرم که مرا لایق دانست تا عنوان «فرزند شهید» را بر دوش بکشم. پدرم همیشه در کنار من است. هرگاه دلم می‌گیرد یا از سختی‌ها خسته می‌شوم، با او درد دل می‌کنم و از او یاری می‌طلبم؛ و باور دارم که پاسخ می‌دهد، که حضورش را حس می‌کنم.
پدر عزیز و مهربانم، به تو قول می‌دهم که تا آخرین قطره خونم، راهت را ادامه دهم و از میهنم دفاع کنم. نخواهم گذاشت دل دشمنان این سرزمین شاد شود.

و سخنم با فرزندان همه‌ی شهداست:

هیچ‌گاه احساس ناامیدی و شکست نکنید. خداوند همیشه با ماست. امروز وظیفه‌ی ما از دوران جنگ سنگین‌تر است؛ ما باید با عقل، ایمان و استقامت، سنگر را حفظ کنیم و نگذاریم پرچم وطنمان از دست برود.

 

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه