شهیدی که از همسرش خواست فرزندانش شاگردان مکتب حسین (ع) باشند
به گزارش نوید شاهد بوشهر؛ شهید جهانگیر افشین در سال ۱۳۳۷ در روستای باغک از توابع شهرستان تنگستان واقع در استان بوشهر در خانوادهای مذهبی متولد شد. درسن ۶ سالگی به دبستان «دادگز» باغک رفت.

در همان دوران نوجوانی مادر خود را از دست داد و عرصهی زندگی چنان بر او تنگ شد که در سال ۱۳۴۸ به خاطر امرار معاش، به بوشهر مرکز استان مهاجرت نمود. در سال ۱۳۵۵ به خدمت مقدس سربازی رفت و در هوابرد شیراز تا سال ۱۳۵۷ خدمت نظام وظیفه را به پایان رساند. در هنگام انقلاب در تظاهرات و راهپیماییها شرکت فعال داشت تا این که انقلاب به پیروزی رسید.
زمانی که جنگ تحمیلی شروع شد؛ دورهی احتیاط سربازی را با جان ودل گذراند. بعد ازاین که امام (ره)؛ دستور تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی را صادرفرمودند او به عنوان یک بسیجی وارد این نهاد مقدس شد و همراه دیگر جوانان سلحشور و با غیرت این خطه به فعالیت پرداخت. اولین بار در تاریخ یکم اردیبهشت ۱۳۶۱ به جبههی «خونین شهر» رفت و در عملیات پیروزمند «بیت المقدس» که منجر به آزادسازی جادهی خرمشهر گردید؛ شرکت نمود و سپس برای دومین بار به همراه سایر رزمندگان به جبهه جنوب اعزام شد و در مرحله سوم عازم جبهه غرب شد و در آزادسازی پادگان حاج عمران و تپههای سوق الجیشی منطقه شرکت کرد.
او راه خدا را شناخته بود و سرانجام در آخرین مرحله اعزام؛ در عملیات حماسه آفرین والفجر ۴ به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
قسمتی از وصیت نامه شهید افشین با هم بخوانیم:
بسم رب الشهداء و الصدیقین
«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون»؛
و گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته میشوند، نمردهاند بلکه زندهاند و پیش خدای خود روزی میخورند. با نام خدای بزرگ وصیت نامهی خود را آغاز میکنم.
با سلام به پیشگاه ولی عصر (عج) و نایب برحقش امام خمینی و سلام به ارواح طیبهی شهدا از صدراسلام تاکنون و با سلام و درود به رزمندگان کفرستیز اسلام در جبهههای حق علیه باطل و درود و سلام بر مجروحین و معلولین جنگ تحمیلی و سلام بر خانوادهام و سلام بر پدر و برادرانم وسلام برکلیهی برادران حزب الهی.
حال با خانوادهام میگویم که بدانید من راه خود را انتخاب کردم و به ندای امام عزیزمان؛ این جان محرومان جهان؛ لبیک گفتم.آری؛ مردان خدا کسانی هستند که تمام دارایی خود حتی جان خویش را در طبق اخلاصگذاشته و در راه خدا ارزانی میکنند تا اطراف خود را نور و حیات بخشیده، جامعه رااز ظلمت بسیار و ستمها به سمت نور حق رهنمون شوند و بدین طریق صداقت خویش را به اثبات رسانده و عهد خویش را وفا کرده باشند. پدرم؛ من امانتی بیش نزد شما نبودم.
بالاخره باید انسانها این دنیا را وداع کنند؛ چه بهترکه انسان در راه اسلام وخدا ومکتب عزیز شهید شود. همسرم؛ اگر خداوند به من توفیقی داد و به شهادت که همان آرزوی دیرینهی من است رسیدم؛ آزاده و زینب وار زندگی کن و فقط از بچه هایم مواظبت و محافظت کن و بدان که آنان باید شاگردان مکتب حسین (ع) باشند.
بدهکاریهایم را پس دهید تا روح من راحت و شاد باشد. حتماً کوشش و سعی خودتان را بنمایید.در آخر از تمام برادران کوچکم تقاضا دارم؛ اگر شهادت نصیبم گردید و به لقاءالله پیوستم برای من ناراحت نباشند و بعد از من سنگر اسلام را خالی نگذارند که ان شاءالله اسلام در آیندهای نزدیک برکفر جهانی پیروز خواهد شد. اکنون که دارم آخرین لحظات زندگیام را میگذرانم از تمام اقوام، خویشان، همسایگان و دوستان طلب عفو مینمایم و میخواهم مرا حلال کنند.