کد خبر : ۶۰۲۸۵۰
۱۱:۵۹

۱۴۰۴/۰۸/۰۴

شهیدی که از همسرش خواست فرزندانش شاگردان مکتب حسین (ع) باشند

شهید «جهانگیر افشین» در وصیت نامه خود از همسرش خواست: آزاده و زینب وار زندگی کن و فقط از بچه هایم مواظبت و محافظت کن و بدان که آنان باید شاگردان مکتب حسین (ع) باشند.


به گزارش نوید شاهد بوشهر؛ شهید جهانگیر افشین در سال ۱۳۳۷ ‏در روستای باغک از توابع شهرستان تنگستان واقع در استان بوشهر در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. درسن ۶ سالگی به دبستان «دادگز» باغک رفت. 

بمناسبت سالروز شهادت جهانگیر افشین منتشر شد

در همان دوران نوجوانی مادر خود را از دست داد و عرصه‌ی زندگی چنان بر او تنگ شد که در سال ۱۳۴۸ ‏به خاطر امرار معاش، به بوشهر مرکز استان مهاجرت نمود. در سال ۱۳۵۵ ‏به خدمت مقدس سربازی رفت و در هوابرد شیراز تا سال ۱۳۵۷ ‏خدمت نظام وظیفه را به پایان رساند. در هنگام انقلاب در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت فعال داشت تا این که انقلاب به پیروزی رسید.

زمانی که جنگ تحمیلی شروع شد؛ دوره‌ی احتیاط سربازی را با جان ودل گذراند. ‏بعد ازاین که امام (ره)؛ دستور تشکیل ارتش ۲۰ ‏میلیونی را صادرفرمودند او به عنوان یک بسیجی وارد این نهاد مقدس شد و همراه دیگر جوانان سلحشور و با غیرت این خطه به فعالیت پرداخت. اولین بار در تاریخ یکم اردیبهشت ۱۳۶۱ به جبهه‌ی «خونین شهر» رفت و در عملیات پیروزمند «بیت المقدس» که منجر به آزادسازی جاده‌ی خرمشهر گردید؛ شرکت نمود و سپس برای دومین بار به همراه سایر رزمندگان به جبهه جنوب اعزام شد و در مرحله سوم عازم جبهه غرب شد و در آزادسازی پادگان حاج عمران و تپه‌های سوق الجیشی منطقه شرکت کرد.

او راه خدا را شناخته بود و سرانجام در آخرین مرحله اعزام؛ در عملیات حماسه آفرین والفجر ۴ ‏به درجه رفیع شهادت نایل گردید.

قسمتی از وصیت نامه شهید افشین با هم بخوانیم:

بسم رب الشهداء و الصدیقین‏

«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون»؛

و گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، نمرده‌اند بلکه زنده‌اند و پیش خدای خود روزی‌ می‌خورند. ‏با نام خدای بزرگ وصیت نامه‌ی خود را آغاز می‌کنم.

‏با سلام به پیشگاه ولی عصر (عج) و نایب برحقش امام خمینی و سلام به ارواح طیبه‌ی شهدا از صدراسلام تاکنون و با سلام و درود به رزمندگان کفرستیز اسلام در جبهه‌های حق علیه باطل و درود و سلام بر مجروحین و معلولین جنگ تحمیلی و سلام بر خانواده‌ام و سلام بر پدر و برادرانم وسلام برکلیه‌ی برادران حزب الهی. ‏

حال با خانواده‌ام می‌گویم که بدانید من راه خود را انتخاب کردم و به ندای امام عزیزمان؛ این جان محرومان جهان؛ لبیک گفتم.آری؛ مردان خدا کسانی هستند که تمام دارایی خود حتی جان خویش را در طبق اخلاصگذاشته و در راه خدا ارزانی می‌کنند تا اطراف خود را نور و حیات بخشیده، جامعه رااز ظلمت بسیار و ستم‌ها به سمت نور حق رهنمون شوند و بدین طریق صداقت خویش را به اثبات رسانده و عهد خویش را وفا کرده باشند. ‏پدرم؛ من امانتی بیش نزد شما نبودم.

بالاخره باید انسان‌ها این دنیا را وداع کنند؛ چه بهترکه انسان در راه اسلام وخدا ومکتب عزیز شهید شود. ‏همسرم؛ اگر خداوند به من توفیقی داد و به شهادت که همان آرزوی دیرینه‌ی من است رسیدم؛ آزاده و زینب وار زندگی کن و فقط از بچه هایم مواظبت و محافظت کن و بدان که آنان باید شاگردان مکتب حسین (ع) باشند.

بدهکاریهایم را پس دهید تا روح من راحت و شاد باشد. حتماً کوشش و سعی خودتان را بنمایید.‏در آخر از تمام برادران کوچکم تقاضا دارم؛ اگر شهادت نصیبم گردید ‏و به لقاءالله پیوستم برای من ناراحت نباشند و بعد از من سنگر اسلام را ‏خالی نگذارند که ان شاءالله اسلام در آینده‌ای نزدیک برکفر جهانی پیروز خواهد شد. اکنون که دارم آخرین لحظات زندگی‌ام را می‌گذرانم از تمام ‏اقوام، خویشان، همسایگان و دوستان طلب عفو می‌نمایم و می‌خواهم مرا ‏حلال کنند.


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه