من زنده بودنم را مدیون آن شهید بزرگوار هستم
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید اسداله رفعتی زوارق چهارم مرداد ۱۳۳۳ در روستای زوارق از توابع شهرستان بناب به دنیا آمد. پدرش عباسعلی کشاورز بود و مادرش رقیه نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۴۹ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و هفتم مهر ۱۳۶۱ در محور بانه – سردشت هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب، بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکر او را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.

خاطرهی اول
به نقل از جانباز انقلاب، آقای رحیم رنجبر ـ جانباز ۵۰٪ که از همرزمان شهید بزرگوار اسدالله رفعتی بودند:
شهید همیشه از دور مراقب نیروها بود، بهویژه چند نفری از بچههای روستا.
هنگامی که در جبهه بودیم، هیچگاه نمیگذاشت ما در پستهای نگهبانی تنها باشیم. خودش میآمد و ما را همراهی میکرد. روزی که من زخمی شدم، مرا روی دوش خود برداشت و تا بیمارستان صحرایی رساند. در آنجا نگذاشت که بخوابم، و همین باعث شد زنده بمانم. من زنده بودنم را مدیون آن شهید بزرگوار هستم.
حتی پس از آن، تا تهران برای دیدنم آمد تا از احوالم باخبر شود. او فردی بسیار شجاع، دلیر، خستگیناپذیر، باایمان و باتقوا بود؛ انسانی که خداوندش به سوی خود فرا خواند.
خودِ شهید را چندینبار شنیده بودم که میگفت:
«آیا ما هم به درجهی شهادت خواهیم رسید؟»
خوشا به حال او که رفت و ما ماندیم… این شهادت گوارا و مبارکش باد.
خاطرهی دوم
به نقل از زبان یکی از همرزمان، عزیز زوارقی:
ایشان و چند نفر از بچههای روستا به مهاباد اعزام شده بودند. چند روز بعد به ما گفتند: «کسی سراغ شما را میگیرد.» بعداً متوجه شدیم آن شخص، شهید رفعتی است؛ همان که ما در روستا به او «عمو اسد» میگفتیم.
وقتی او را دیدیم، از فرماندهمان اجازه گرفت و بهدلیل دوستی و صمیمیتی که با ما داشت، چند روز در مقر خود ما را مهمان کرد. هنگام بازگشت، خواستیم با او عکس یادگاری بگیریم. یک عکس دستهجمعی گرفتیم. شهید گفت: «یک عکس دیگر هم بگیرید، شاید بعد از شهادتم این عکس را روی مزارم بگذارند.»
سه روز بعد، خبر شهادت او را شنیدیم.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
انتهای پیام/