آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۲۶۳۷
۰۱:۳۲

۱۴۰۴/۰۷/۲۸
روایت جانباز ۷۰ درصد ولی‌الله بهداد؛

از دفاع در پل کرخه تا معجزه زنده‌ماندن پس از اصابت گلوله دشمن

ولی‌الله بهداد، جانباز ۷۰ درصد و از افسران ارتش جمهوری اسلامی ایران، با بیش از چهار دهه جانبازی، از روزهایی می‌گوید که در خطوط مقدم جبهه، از پل کرخه و آبادان تا کردستان و سومار، برای دفاع از میهن ایستاد و با وجود قطع نخاع، موج انفجار و جراحات متعدد، هنوز با روحیه‌ای استوار از «افتخار خدمت» سخن می‌گوید.


به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، جانباز ولی‌الله بهداد از نیروهای ارتش در دوران دفاع مقدس است که پیش از انقلاب نیز در یگان‌های عملیاتی حضور داشته و پس از آغاز جنگ تحمیلی، در قالب لشکر ۲۱ نیروی زمینی در مأموریت‌های حساس غرب و جنوب کشور شرکت کرده است. او که در ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ در منطقه پل کرخه بر اثر اصابت گلوله دشمن از ناحیه نخاع و ریه مجروح شد، پس از درمان طولانی در بیمارستان تهران کلینیک، به‌طور معجزه‌آسایی از مرگ نجات یافت و با همت همسر فداکارش ۴۲ سال است با وضعیت جانبازی زندگی می‌کند. روایت او تصویری زنده از ایستادگی ارتش در نخستین سال‌های جنگ، فشارهای دشمن در مناطق حساس، و ایمان رزمندگانی است که با حداقل امکانات از استقلال ایران دفاع کردند.

از دفاع در پل کرخه تا معجزه زنده‌ماندن پس از اصابت گلوله دشمن

معرفی

به‌نام خدا. من ولی‌الله بهداد هستم؛ جانباز ۷۰ درصد با آسیب قطع نخاع و از افسران لشکر ۲۱ نیروی زمینی ارتش. پیش از انقلاب نظامی بودم و پس از انقلاب نیز در یگان‌های رزمی ارتش برای دفاع از کشور خدمت کردم. بزرگ‌ترین آرزویم صلح پایدار و آرامش برای ملت ایران است.

پیشینه خدمتی و مأموریت‌های پیش از جنگ

از سال ۱۳۵۸ در مأموریت‌های کردستان حضور داشتم؛ پاوه، بانه و مهاباد. در چند عملیات هلی‌بُرد همراه نیرو‌های مردمی و برادران کمیته شرکت کردم و در آزادسازی یگان‌های محاصره‌شده لشکر ۲۸ نقش داشتیم. هم‌زمان، درگیری‌های گنبد، سیستان‌وبلوچستان و خوزستان جریان داشت و بسته به نیاز، به مناطق مختلف اعزام می‌شدیم.

مأموریت حساس «پل کرخه»

با آغاز جنگ تحمیلی، یگان ما مأمور دفاع از پل کرخه شد؛ پلی که اگر سقوط می‌کرد، راه دشمن به دوکوهه، اندیمشک و پایگاه هوایی وحدتی باز می‌شد. در ۲۳ مرداد ۱۳۵۹ یک عملیات ایذایی انجام دادیم؛ از پل گذشتیم و تا حوالی سه‌راهی قهوه‌خانه حدود ۷–۸ کیلومتر پیشروی کردیم و جای‌پایی ایجاد شد که بعد‌ها در عملیات فتح‌المبین بسیار مؤثر بود. فشار توپخانه و هجوم دشمن سنگین بود، اما خط را حفظ کردیم.

روز مجروحیت در خط پدافندی

در ۱۲ شهریور ۱۳۶۰، نیمه‌شب برای سرکشی به نگهبان‌ها در خط پدافندی کرخه حرکت کردم که انفجار گلوله در نزدیکی‌ام رخ داد. از نخاع و ریه به‌شدت آسیب دیدم و موج انفجار هم اثر گذاشت. همرزمانم مرا حدود یک کیلومتر تا خط دوم کشاندند و به بیمارستان پایگاه وحدتی دزفول رساندند. به‌علت خون‌ریزی شدید ابتدا امیدی به عمل نبود و حتی مرا به سردخانه بردند؛ اما با اصرار همراهان، بازگردانده شدم، خون‌گیری انجام شد و چند عمل جراحی (مغز و اعصاب، ریه و اعصاب و روان) روی من صورت گرفت. سپس با C-۱۳۰ به تهران منتقل شدم و در تهران‌کلینیک تحت درمان طولانی قرار گرفتم.

درمان و «لحظهٔ امید»

روز‌های درمان بسیار سخت گذشت؛ دست‌هایم کار نمی‌کرد و درد امان نمی‌داد. یک روحانی سید به عیادتم آمد، تکه‌ای نبات زیر زبانم گذاشت و دعا کرد. همان روز توانستم برای نخستین‌بار با توان خودم روی تخت بنشینم. پرستاران و پزشکان گفتند «کار خدا بود». آن نقطه، آغاز بازگشت امید من شد.

نقش خانواده و ۴۲ سال پرستاری

پس از ترخیص، پیشنهاد انتقال به آسایشگاه جانبازان مطرح شد، اما همسرم که فرهنگی و معلم است، نپذیرفت و گفت خودش پرستاری می‌کند. اکنون بیش از ۴۲ سال است که با صبر و فداکاری از من مراقبت می‌کند. باور دارم نیمی از جانبازی‌ها سهم همسران جانبازان است.

از دفاع در پل کرخه تا معجزه زنده‌ماندن پس از اصابت گلوله دشمن  

سختی‌های آغاز جنگ و کمبود نیرو

اوایل جنگ، با کمبود نیرو و تجهیزات روبه‌رو بودیم؛ پس‌لرزه‌های تصفیه‌های پیاپی ارتش هم کار را دشوارتر کرده بود. گاه یک گردان ما در برابر چندین گردان دشمن می‌ایستاد تا زمان بخریم و فرصت سازمان‌دهی فراهم شود. در مقاطعی ناچار بودیم با راهبرد «زمین بدهیم و زمان بگیریم» خطوط حیاتی را نگه داریم تا نوبت به عملیات‌های بزرگ‌تر برسد.

آبادان؛ از تلفات سنگین تا شکست محاصره

پس از سقوط خرمشهر، آبادان در محاصره ۳۳۰ درجه‌ای بود. با چند گردان (از ژاندارمری و یگان‌های دیگر) برای باز کردن گذرگاه وارد عمل شدیم. بامداد، عملیات پیش رفت، اسیر گرفتیم و جلو رفتیم؛ اما به‌دلیل گیرکردن یگان سمت راست در باتلاق، جناح‌مان خالی شد و دشمن دور زد. تلفات سنگینی دادیم؛ بااین‌حال همان مقاومت‌ها زمینه‌ساز اجرای عملیات ثامن‌الائمه (ع) شد و محاصره شکسته شد.

یک سال بی‌مرخصی و رنج بی‌خبری

دوره‌ای بود که یک سال نتوانستم مرخصی بیایم؛ تلفن و امکانات نبود و فقط گاهی نامه به خانواده می‌رسید. وقتی برگشتم، از شدت خستگی و کمبود امکانات، ظاهرم چنان تغییر کرده بود که مادرخانم ابتدا مرا نشناخت. کم‌آبی هم جان‌کاه بود؛ برای شست‌وشو گاهی به بنزین متوسل می‌شدیم.

تحلیل میدانی و ابتکار نیرو‌ها

دشمن با آتش سنگین و لشکر‌های پرشمار می‌آمد؛ ما با حداقل‌ها می‌ایستادیم. آنچه کفه ترازو را برمی‌گرداند، روحیه، ابتکار، شناخت میدان و حمایت مردمی بود. دفاع از کرخه از بالا و کارون از پایین تا رسیدن نیرو‌های مردمی نمونه‌ای روشن از این هم‌افزایی است.

پیام و آرزو

برای کشورم جنگیدم و چشمداشتی نداشته و ندارم. آرزویم صلح و آرامش برای ایران و جهان است. اگر روزی خطری این سرزمین را تهدید کند، با همین شرایط آماده خدمتم؛ و یک خواستهٔ شخصی: کفنم پرچم ایران باشد؛ یادگار نسلی که با کمترین امکانات ایستاد و نگذاشت خاک وطن به یغما برود.

 

برای دانلود فایل صوتی  کلیک کنید


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه