خبرنگاری که با بحران جانبازی همسرش دست و پنجه نرم میکند

به گزارش نوید شاهد کرمان، به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان: خانم مهین نامجو از خبرنگاران قدیمیتر کرمان است که سالهاست به واسطه ازدواج خود خواسته با یک جانباز جنگ روزگار سختی را میگذارند.
جواد میرزایی همسر وی برادر شهید رضا میرزایی است برادری که شاهد شهادت برادر جوانترش بوده است وحالا در سکوت سر به زیر فقط گوش بود و سکوتی از سر اجبار بیماری که با آن همراه است.
نامجو میگوید: اززمانی که خودم را شناختم دوست داشتم همسرپاسدار یا جانباز باشم، دبیرستان بودم وخواستگاری داشتم که شغلش پاسداربود خیلی خوشحال بودم وبین همکلاسی هایم ژست میگرفتم که خواستگارم پاسدار است؛ با ایشان حتی قرار ازدواج گذاشته بودیم که شهید شدند.
مهین نامجو با بیان اینکه بعد از شهادت وی بیشتر مصر شدم که همسر یک جانباز یا پاسدار وطن باشم با خنده ادامه میدهد: به واسطه یکی از دوستان فهمیدم آقای میرزایی جانباز هستند، شخصا بارها از ایشان خواستگاری کردم و چندبار هم جواب رد دادند.
وی گفت: خلاصه یک روز خواهر همسرم آمده بود دفتر روزنامه که من در آن کار خبرنگاری انجام میدادم و درخواست چاپ آگهی داد، البته حس کردم این خانم از طرف کسی آمده است، خلاصه وی تعریف اخلاق مرا کرده بودند وهمسرم راضی شدند برای خواستگاری رسمی بیایند.
این خبرنگار پیشکسوت کرمان در ادامه گفت: همسرم به من گفت ازدواج ساده بدون تالار وتشریفات ومن هم پذیرفتم، همسرم آن موقع زمین کشاورزی بزرگی در جیرفت داشتند و چند بار هم به عنوان کشاورز نمونه از وی تجلیل شده بود.
آقای میرزایی همچنان سکوت است و به گفتههای همسرش گوش میکند، نامجو ادامه میدهد: اوایل خوب بودند و هیچ آثاری ازجانبازی نداشتند و حتی درصد جانبازی ثبت نشده بود به خواسته خودشان که گفته بودند ما برای خدا رفتیم این درصدها به کار ما نمیآید.
وی گفت: وی چند عملیات از جمله بیت المقدس را در خرمشهر به عنوان بسیجی اعزام شده بودند وچون در تیپ ۳۸ ذوالفقار راننده تانک بودند و دراثر شلیکها ازناحیه گوش دچار مشکل شدند اکنون دچار پارکینسون شدند که پزشکان متخصص کشور علت را استنشاق موادشیمیایی یا ضربههای شدید شلیک تانک اعلام کردند.
وی بیان کرد:همسرم هوش خوبی در ریاضی دارد، دانشگاه رشته صنعت و معدن قبول شده و یک ترم درس خوانده بود که اعزام شدند جبهه و مدت دو سال ونیم در جبههها بودند.
خانم نامجو به عکس برادر همسرشان اشاره میکنند که درگوشه اتاق قرار دارد واضافه میکند: اینگونه که جواد آقا تعریف میکنند برای عملیات بیت المقدس خرمشهراعزام شده بودند که رضا برادر همسرم مجروح میشوند، همسرم برادرش را پیدا میکند ومی خواهداو را به عقب برگرداند، اما شهید میگوید تو برو سریعتر به عملیات برسید و همسرم هم میرود.
وی گفت: عادت همسر و برادرشوهرم این بود که دایم حتی قبل خواب موها را شانه بزنند و از آنجا که آقا رضا موهای بلندی داشت از مسافت دور قابل شناسایی بود، همسرم که برمی گردد پشت خط، دنبال برادرش میگردد و میبیند وی درحالی که موهای شانه زده ولبخند به لب و تسبیح بدست دارد، شهید شده است.
انتهای پیام/