ابراهیم دلتنگی هایش را در عراق جای گذاشت

شهید ابراهیم اسدی از سمت چپ نفر اول
به گزارش نوید شاهد همدان، محمد ابراهیم یاری جانباز و آزاده دوران دفاع مقدس در دوران اسارت با شهید ابراهیم اسدی همبند بوده و تا اخرین روزهای زندگی در کنار این شهید عزیز بوده است و حالا خاطرات شهید اسدی را از زبان محمد ابراهیم یاری میخوانیم.
اولین بار در اعزام نیرو ۲۸ شهریور ۱۳۶۵ در اتوبوس ابراهیم را دیدم. جوانی پر انرژی، بااعتماد به نفس و ظاهری جدی که با کمتر کسی ارتباط برقرار میکرد و صمیمی نمیشد.
۲۵ ساله بود و قبلاً سربازی رفته بود و این بار از طرف بسیج به جبهه میآمد. سال گذشته خواهرزاده اش مصیب مجیدی به شهادت رسیده بود و پدرش نیز به رحمت خدا رفته بود و ابراهیم با دلی تنگ راهی جبهه شده بود تا دلتنگی هایش را در جریان رودخانه اروند به دست آبهای خروشان بسپارد.
سرنوشت ما را به دزفول برد و در پادگان شهید مدنی این شهر مستقر و سپس به گردانهای مختلف تقسیم شدیم که در گردان ۱۵۵ حضرت علی اصغر به فرماندهی شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر جای گرفتیم.
چند روزی آموزش دیدیم سپس به سد گتوند رفتیم و در آنجا به دستههای مختلف تقسیم شدیم. اوایل آذرماه بود که بعداز دوماه تمرین و آموزشهای سخت به مرخصی آمدیم و پس از بازگشت مجدد به اروند کنار رفتیم و مجدد تمرینها را درآنجا ادامه دادیم تااینکه عملیات کربلای ۴ صورت گرفت و اتفاقات تلخ آن به وقوع پیوست.
شهید اسدی نیز در بین تعداد زیادی از اسرا دیده میشد که دچار مجروحیت شده بود. در ابتدای اسارت ما را به استخبارات بردند و سپس به زندان الرشید بغداد که ۴۵ روز در آنجا مستقر بودیم و از آنجا نیز به تکریت ۱۱ رفتیم و با ابراهیم در یک اسایشگاه قرار گرفتیم.
ابراهیم جوانی سرکش بود و زیربار حرفهای زور بعثیها نمیرفت به طوری که نگهبانان هرروز برای شمارش اُسرا به اسایشگاهها میآمدند و ما باید نشسته و سرهایمان را پایین میگرفتیم تا سرشماری به پایان برسد ولی ابراهیم زیربار نمیرفت و میگفت مگر من خلاف کردهام که سرم را پایین بیندازم و همین سرکشی باعث میشد که کتک مفصلی بخورد و از آنجایی که بیماری صرع داشت این کتکها به علاوه بی کیفیت بودن غذاهایی اردوگاه باعث بدتر شدن حالش میشد ولی در همه آن چهار سال همانند برادر بزرگتر مراقبش بودم تا حالش بدتر نشود.
چهارم فروردین ۶۹ بود که از هم جدا افتادیم و بندهایمان از هم جدا شد. مرحوم «خسرو به نظر» یکی از دوستانم بود که با ابراهیم هم بند بودند و رفیقم را به او سپردم تا مراقبش باشد، اما متاسفانه ابراهیم بخاطر شرایط جسمی دچار عفونت شده و اسهال شدیدی گرفته بود، از عراقیها خواستیم تا او را به بیمارستان ببرند. روزی که ابراهیم را به بیمارستان بردند آخرین دیدار ما با این شهید عزیز بود چراکه چندروز بعد آمدند و گفتند وسایل ابراهیم را جمع کنید و بدهید پیگیر شدیم تا اطلاعاتی از ابراهیم را به دست بیاوریم ولی هیچ چیزی به ما نگفتند جز اینکه ابراهیم در بیمارستان به شهادت رسیده است.
شهید ابراهیم اسدی در سال ۸۱ پس از تفحص در گلزار شهدای همدان در کنار خواهرزاده خود به خاک سپرده شد.
گفت و گو از سمانه پورعبدالله
