شهیدی که همواره به دنبال شهادت، عاشقانه تلاش میکرد

به گزارش نوید شاهد اصفهان، فرمانده دلاور اسلام شهید مصطفی ردانیپور فرزند باقر سال ۱۳۳۷ در یکی از خانههای قدیمی منطقه مستضعفنشین (پشت مسجد امام) شهر اصفهان متولد شد. پدرش از راه کارگری و مادرش از طریق قالیبافی مخارج زندگی خود را تأمین و آبرومندانه زندگی میکردند و از عشق و محبت سرشاری نسبت به ائمه اطهار (ع) و حضرت زهرا (ع) برخوردار بودند، تا آنجا که با همان درآمد ناچیز جلسات روضهخوانی ماهانه در منزلشان برگزار میشد. سختکوشی و تلاش، با زندگی مصطفی عجین شده بود، به طوری که در شش سالگی (قبل از آن که به مدرسه راه یابد) به مغازه کفاشی میرفت و در ایام تحصیل نیز نیمی از روز را به کار مشغول بود.
او که از بیت صالحی برخاسته بود و به لحاظ مذهبی، خانوادهای مقید و متدین داشت، تحصیل در هنرستان را به دلیل جو طاغوتی و فاسد آن زمان تحمل نکرد و از محیط آن کناره گرفت و با مشورت یکی از علما به تحصیل علوم دینی پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی، شهید ردانیپور به همراه عدهای از همرزمان خود از کردستان وارد جنوب شد و با نیروهای اعزامی از اصفهان (سپاه منطقهی ۲) که در نزدیکی آبادان «جبههی دارخوین» مستقر بودند، شروع به فعالیت کرد. ایشان با رزمندگان اسلام در خطی که به «خط شیر» معروف بود، به مبارزه پرداخت و از مهمترین علل شش ماه مقاومت مستمر نیروها در این خط، وجود این روحانی عزیز و دلسوز بود که به آنها روحیه میداد، سخنرانی میکرد و یا مراسم دعا برگزار مینمود.
ایشان با تجربهای که از کار در جبهههای کردستان داشت، سلاح بر دوش، به تبلیغ و تقویت روحی رزمندگان میپرداخت و با برگزاری جلسات دعا و مجالس وعظ و ارشاد، نقش مؤثری در افزایش سطح آگاهی و رشد معنوی رزمندگان ایفا مینمود و در واقع وی را میتوان یکی از منادیان به حق و توجه به حالات معنوی در جبههها نامید.
دو هفته پس از ازدواج، صدق و تلاش این روحانی عارف و فرمانده شجاع در عملیات والفجر ۲ به نقطهی اوج رسید و عاشقانه ردای شهادت پوشید و به وصال محبوب نایل شد. بدینسان در تاریخ ۱۳۶۲/۵/۱۵ بر پرونده افتخارآفرین دنیوی یکی دیگر از سربازان سلحشور سپاه امام زما(عج)، با شکوهی هر چه تمامتر، مهر تأیید نهاده شد و جسم پاکش در منطقه حاج عمران مظلومانه بر زمین ماند و روح باعظمتش به معراج پرکشید؛ گرچه تا این تاریخ نیز ایشان در زمره شهدای مفقودالجسد است. وی که بارها در جبهههای نبرد مجروح شده بود و اغلب تا سرحد شهادت نیز پیش رفته بود، در حقیقت شهید زندهای بود که همواره به دنبال شهادت، عاشقانه تلاش میکرد. این جمله از اولین وصیتنامهاش برای شاگردان و رهروانش به یادگار ماند: «عمامهی من کفن من است.»
یکی از همرزمان شهید در خاطرهای از او میگوید: «صبح تا شب در منطقه رملی دشت آزادگان راه رفتيم. هجده كيلومتر. در تنگه صعده آقا مصطفی دعای كميل با حالی خواند، ده دوازده نفری میشديم. بچهها صفا كردند.
میگفت: «خدايا، تو ديدی راه رفتن تو رملها مشكله. ما چطوری هفت گردان را بياريم پشت سر عراقیها، تازه خسته و كوفته بزنند به دشمن. تو ارحمالراحمينی برای تو سفتكردن رملها زير پای بچهها كار سادهای است.» دو هفته بعد، يک ساعت قبل از شروع كردن عمليات فتح بستان باران شديدی آمد و رملها سفت شد، گردانهای خطشكن انگار توی هوا راه میرفتند؛ مصطفی كنار معبر ايستاده بود و گريه میکرد: خدايا گفتم تو هر كاری بخوای میتونی بكنی!»
شادی روح شهید مصطفی ردانیپور صلوات؛ «الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم»، اللهم الرزقنی توفیق الشهادت فی سبیلک.
انتهای پیام/