شهید مدافع وطن؛ تجسم متانت، وفاداری و ایستادگی در مسیر ولایت
به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید والامقام «محمدباقر طاهرپور» فرمانده پهبادی هوافضای سپاه پاسداران بود که در کنار سردار شهید «امیرعلی حاجی زاده» روز بیست و سوم خردادماه در حمله رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.
خواهر شهید سردار طاهر پور در مورد ابعاد اخلاقی و ویژگیهای برجسته این شهید گرانقدر می گوید:
او در راه دفاع از ملت، وطن و ولایت جان خود را نثار کرد و شهادت را آرزوی دیرین خود میدانست.
خانواده این شهید والامقام با افتخار و عزت، ادامه راهش را وظیفه خود میدانند و پیامشان به دشمنان این سرزمین، ایستادگی و امید به پیروزی است.
وی ویژگیهای برجسته اخلاقی این شهید را چنین توصیف کرد: شهید والامقام بسیار متین، خاکی و درستکار بود. هر قولی که میداد، حتماً به آن عمل میکرد.
خواهر سردار شهید طاهر پور تصریح کرد: شهید، مدافع وطن، مدافع ولایت و مدافع این ملت بود و برای آنها هم شهید شد. آرزویش شهادت بود و خدا را شاکریم که به آرزوش رسید.
وی با اشاره به روحیه مقاوم و استوار شهید در برابر تهدیدات دشمنان افزود: حرفمان با صهیونیستها این است که به یاری خداوند و با دستان قدرتمند نیروهای مسلح، اسرائیل نابود خواهد شد.
او با بیان اینکه حضرت آقا جان من است افزود:آقا جانم خودم، بچههایم، برادران و خواهرانم فدای تو باشند. وقتی رهبر شجاعی مانند شما داریم، هیچ غمی نداریم و از شهادت نیز به هیچ وجه نمیترسیم.
خواهر شهید سردار طاهر پور خاطرنشان کرد: ما زنان به راه و خون شهدا افتخار میکنیم و ادامه این مسیر را یک افتخار و رسالت میدانیم.

وی در خصوص لحظات آخر ماموریت شهید حاجی زاده و شهید طاهرپور می گوید:
لحظات آخر ماموریت سردار حاجی زاده و بازدید از پایگاه موشکی در خرم آباد بود. ذهن برنامه ریز و دقیق سردار خلبان طاهرپور، معاون پهپادی هوافضا همراهی نکرد و نمیدانست آن کاری که اینقدر سردار روی آن تاکید دارد و او فراموشش کرده چه میتواند باشد.
با سردار حاجی زاده رفته بودند خرم آباد برای ماموریت. گاهی یک روزه میرفتند و برمی گشتند. گاهی چند ساعته. بستگی به کار و ماموریتها و جلسات داشت. این بار برنامهها پرتراکم و فشرده بود؛ بدون استراحت. سرکشی و بازدید و جلسهها تمام شده بود و آماده برگشت بودند که سردار جلو آمد و در گوش معاونش سردار خلبان طاهرپور گفت: «فکر کنم یک کار خیلی مهم یادت رفته»!
سردار لیست کارها را در ذهنش مرور کرد و با تعجبی که شرمندگی بابت فراموش کاری هم چاشنیاش شده بود گفت: «تا جایی که یادم میآید و کارها را لیست کرده بودم به نظرم چیزی از قلم نیفتاده حاجی!
مطمئنی؟ این مطمئنی را که از زبان سردار شنید شک نکرد که حتما یک کار مهم، انجام نشده باقی مانده است. باید بر میگشتند. جمع و جور کرده بودند و لحظات آخر بود. اما ذهن برنامه ریز و دقیق معاون پهپادی هوافضا و دست راست سردار حاجی زاده همراهی نکرد و نمیدانست آن کاری که اینقدر سردار روی آن تاکید دارد و او فراموشش کرده چه میتواند باشد. کلی خودش را سرزنش کرد و برای بار دوم گفت: «حاجی والا هر چقدر فکر میکنم یادم نمیآید.»
سردار با لبخندی که به نگاه نافذش آویخته بود جلو آمد و در گوشش گفت: «محمد باقر به مادرت سر زدی؟»
چند لحظه فقط سکوت کرد. فکر هر کار عقب ماندهای را کرده بود غیر از این که آمده خرم آباد و باید به دیدن مادرش میرفت اما فراموش کرده بود. گفت حالا همه منتظرند. دیر شده سردار. اما حرف او یک کلام بود؛ «تا تو به مادرت سر نزنی ما بر نمیگردیم. سرداری که هوای دل مادران را هم داشت.
خجالت زده شد. میخواست همان لحظه سردار را در آغوش بگیرد و تشکر کند که اینطوری هوای دل مادران آنها را هم دارد. سردار حاجی زاده میدانست که مادر معاونش، در خرم آباد زندگی میکند. این را هم میدانست که محمدباقر طاهرپور، مثل خودش و خیلی از نیروهای جان بر کف هوافضا همه زندگیاش را وقف کار کرده و فرصتی برای سفر و رفتن به خرم آباد و دیدار مادر برایش باقی نمیماند. برای همین به او گفته بود هر وقت برای انجام کاری به خرم آباد آمدیم هر طور شده حتی اگر برنامههایمان فشرده باشد، حتی پنج دقیقه هم که شده دیدن مادرت برو! که ما هر چه داریم از دعای خیر مادرانمان است.
نتهای پیام/