میخواهم مثل یاران امام حسین (ع) بمیرم
آزاده سرافراز غلام دستاران در مورد نحوه شهادت شهید غریب در اسارت «بیت الله معصومی» در گفتگو با نوید شاهد کهگیلویه و بویراحمد، تعریف میکند: شب ۲۲ اسفند ۱۳۶۴، حدود ساعت ۱۲ شب بود که ناگهان خود را در محاصره کامل دشمن یافتیم. درگیریها چنان نزدیک و تن به تن شده بود که به سختی میتوانستیم تشخیص دهیم چه خبر است.
من در آن شرایط، با زخم و خستگی مفرط، دیگر نمیتوانستم جایی بروم. نمیخواستم عراقیها به ما نزدیک شوند، پس مهمات باقیمانده را برداشتم و شروع به تیراندازی به سمت آنها کردم. این درگیری تا ساعت ۷ صبح ادامه داشت. وقتی بالاخره به سمتم آمدند، اسلحههایشان را به طرف من نشانه گرفته بودند که رگبارم ببندند. اما بعضی از سربازان عراقی آمدند و چیزی به آنها گفتند که متوجه نشدم. سپس مرا با یک جیپ به سمت استخبارات بصره بردند. آنجا با چوب به جانم افتادند.

من و بیتالله معصومی، هر دو مجروح بودیم و در یک اتاق از ما بازجویی میکردند. بیتالله ضربات زیادی خورده بود و بدنش آنقدر ورم کرده بود که به سختی او را شناختم. او در آن حال درخواست نماز خواندن کرد و گفت: “بگذارید دو رکعت نماز بخوانم.” به او گفتم: “اینها دشمنند، اذیت میکنند.
اصرار زیادی داشتم که بهش آب بدهیم . در یک لحظه که نگهبان از سلول بیرون رفته بود، به بقیه اسرا گفتم مگر آب دارید؟ که ناگهان سرباز عراقی دوباره وارد شد، شروع به فحاشی کرد و با لگد ما را زد و سپس گفت: “بهش آب بدهید.”
اما بیتالله، آن قهرمان، از خوردن آب امتناع کرد و گفت: من آب شما را نمیخواهم. میخواهم مثل یاران امام حسین (ع) تشنه لب بمیرم و شروع به قرآن خواندن کرد. ناگهان چشمانش را بست. هر چه صدایش زدم، جوابی نداد. او هم به شهادت رسید. عراقیها آمدند و پیکر پاکش را با خود بردند.