آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۰۰۱۵
۱۱:۲۸

۱۴۰۴/۰۶/۲۳

خاطرات همرزم شهید قائم‌آبادی؛ مردی که دل به اسرا و ایمان سپرد

محمود غلامی، آزاده دوران دفاع مقدس و همرزم شهید مهدی قائم‌آبادی، خاطرات تلخ و شیرین خود از دوران اسارت در اردوگاه‌های عراق را بازگو می‌کند. او روایت می‌کند چگونه قائم‌آبادی در میان شکنجه‌ها و کمبود امکانات، همواره روحیه‌بخش اسرا بود و با فداکاری و دلسوزی، جان بسیاری را در شرایط سخت حفظ کرد.


به گزارش نوید شاهد کرمان، شهدای مظلوم اسارت، گمنام‌ترین و غریب‌ترین یادگاران دوران دفاع مقدس‌اند؛ همان‌هایی که در پشت میله‌های اردوگاه‌های دشمن، دور از خانواده و وطن، روز‌ها و شب‌های سختی را با مقاومت و ایمان پشت سر گذاشتند و در نهایت، در غربت، شربت شهادت نوشیدند. غریبی آنان بیش از همه در این بود که پیکر‌های پاکشان سال‌ها در خاک بیگانه ماند و دل‌های چشم‌انتظار خانواده‌ها تنها با قاب عکسی از عزیزانشان آرام می‌گرفت.

ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، امروز ضرورتی انکارناپذیر برای جامعه ماست؛ فرهنگی که ریشه در نهضت عاشورای حسینی دارد و قرن‌ها پرچم اسلام را برافراشته نگه داشته است. امروز نیز برای پاسداری از امنیت و اقتدار ایران اسلامی، زنده نگه داشتن یاد و راه شهیدان، به‌ویژه شهدای مظلوم اسارت، وظیفه‌ای همگانی است.

در میان این کاروان عاشقان، جوانی از دیار بم به نام مهدی قائم‌آبادی بود؛ دلاوری که در سنین جوانی قدم در راه جبهه گذاشت، رنج اسارت و شکنجه‌های دشمن را تحمل کرد و در نهایت، نام خود را در زمره‌ی شهدای غریب و سرافراز ثبت کرد.

خلاصه‌ای از زندگینامه شهید:

شهید مهدی قائم‌آبادی یکم اسفند ۱۳۴۴ در روستای قائم‌آباد از توابع شهرستان بم چشم به جهان گشود. پدرش، قاسم، کشاورزی زحمتکش و مادرش، معصومه، بانویی مؤمن و صبور بود. مهدی دوران کودکی و نوجوانی خود را در همان روستا سپری کرد و تا اندازه‌ای خواندن و نوشتن را فرا گرفت. در سال ۱۳۶۶ ازدواج کرد و زندگی ساده، اما سرشار از محبت را آغاز نمود. با آغاز جنگ تحمیلی، همچون هزاران جوان دیگر این مرز و بوم، راه جبهه را انتخاب کرد و به عنوان سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران عازم مناطق عملیاتی شد. در تیرماه ۱۳۶۷، در منطقه‌ی سومار، به اسارت نیرو‌های بعثی درآمد. او در اردوگاه‌های عراق روز‌های دشوار اسارت را با صبر و استقامت پشت سر گذاشت. بیماری‌های سخت، شرایط غیرانسانی اردوگاه و شکنجه‌های مکرر، جسم او را فرسوده ساخت، اما ایمان و روحیه‌ی مقاومش همواره مایه دلگرمی دیگر اسرا بود. در نهایت، پس از تحمل رنج‌های فراوان، در تاریخ سی‌ویکم تیرماه ۱۳۶۷ بر اثر بیماری‌های شدید، کمبود امکانات درمانی و شکنجه‌های دشمن، به فیض شهادت نائل آمد و در زمره‌ی شهدای مظلوم اسارت جای گرفت. تاکنون اثری از پیکر مطهر این شهید بزرگوار به دست نیامده است.

 

خاطرات همرزم شهید قائم‌آبادی؛ مردی که دل به اسرا و ایمان سپرد

 

ابتدا خود را به عنوان هم رزم شهید معرفی نمائید:

غلامی: من محمود غلامی، فرزند اکبر، متولد نوزدهم شهریور ۱۳۴۳ در شهرستان بم هستم. سال ۱۳۶۵ به خدمت سربازی رفتم و به دلیل علاقه شخصی، داوطلب حضور در جبهه شدم. تیرماه ۱۳۶۷، هنگام انجام مأموریت، به اسارت نیرو‌های بعثی درآمدم و دو سال در اردوگاه‌های عراق بودم.

از همان روز نخست اسارت، با شهید مهدی قائم‌آبادی آشنا شدم. او هم‌اردوگاهی و همشهری من بود و خیلی زود رفاقتی عمیق میان ما شکل گرفت. کنار هم در اردوگاه شماره ۱۸ بعقوبه عراق بودیم و لحظه به لحظه تلخی‌ها و سختی‌ها را با هم پشت سر گذاشتیم.

ویژگی‌های اخلاقی و مسئولیت‌های شهید

سوال: ویژگی‌های بارز قائم‌آبادی چه بود و چه مسئولیتی در اردوگاه داشت؟

غلامی: قائم‌آبادی هیکلی درشت و قوی داشت و به همین دلیل مسئول آب اردوگاه شد. اما آنچه بیشتر او را برجسته می‌کرد، اخلاق و روحیه‌اش بود. در شرایطی که همه ما از دوری خانواده، شکنجه‌های روحی و جسمی و محرومیت‌های شدید رنج می‌بردیم، او با شوخ‌طبعی، مهربانی و ایمانش دلگرمی می‌داد. در جمع ما دعا می‌خواند، نماز جماعت برگزار می‌کرد و همیشه می‌گفت: «صبور باشید و به وعده خدا توکل کنید.»

او همیشه به فکر دیگران بود. اگر غذایی می‌آوردند، سهم خودش را کمتر می‌خورد تا دیگران بهره بیشتری ببرند. اگر کسی بیمار می‌شد، بدون هیچ چشم‌داشتی به پرستاری از او می‌پرداخت. حتی در دل شرایط طاقت‌فرسا، لحنی آرام‌بخش داشت و همه ما را امیدوار نگه می‌داشت.

تعامل با نگهبانان و فضای اردوگاه

سوال: برخورد نگهبانان با اسرا چگونه بود و شهید قائم‌آبادی چه نقشی داشت؟

غلامی: رفتار نگهبانان بسیار متناقض بود. بیشترشان خشن و بی‌رحم بودند، اما برخی، محدوداً مهر انسانی نشان می‌دادند. یکی از نگهبانان به نام محمد، که بعضی او را «مِسیا» صدا می‌زدند، گاهی پنهانی بیسکویت یا شکلات برای ما می‌آورد.

قائم‌آبادی با همه، حتی نگهبانان، محترمانه رفتار می‌کرد و همین باعث می‌شد محمد نگاه مهربانانه‌تری به ما داشته باشد. اما این رفتار‌ها استثنا بود؛ کلیت فضای اردوگاه خشن و تهدیدآمیز بود.

شرایط سخت اردوگاه و شکنجه‌ها

سوال: شرایط اردوگاه و آمارگیری‌ها چگونه بود؟

غلامی: اردوگاه سخت و طاقت‌فرسا بود. کمبود غذا، شرایط بهداشتی نامناسب و نبود رسیدگی پزشکی همه را آزار می‌داد. هر روز ساعت مشخصی برای آمارگیری اعلام می‌شد و کسی نباید غایب می‌ماند.

یک روز، یکی از رزمندگان به دلیل اسهال شدید نتوانست به موقع در صف حاضر شود. قائم‌آبادی دلش سوخت و به او اجازه داد کمی تأخیر داشته باشد. اما مأموران عراقی متوجه شدند و او را شدیداً بازخواست و شکنجه کردند. تهدیدشان این بود: «شبیر، شبیر! به زودی تقاص کارت را پس می‌دهی.»

این فشار‌ها با بیماری که به‌تازگی آغاز شده بود، ترکیب شد و روز به روز حال قائم‌آبادی بدتر شد.

روایت بیماری و کمبود امکانات

سوال: از وضعیت بیماری و رسیدگی‌ها بگویید.

غلامی: ابتدا قائم‌آبادی دچار اسهال خونی شد؛ بیماری‌ای که در شرایط عادی با دارو قابل کنترل بود، اما در اردوگاه و با نبود امکانات پزشکی، به سرعت تشدید شد. ضعف ناشی از گرسنگی، شرایط غیربهداشتی و خستگی جسمی، بدن او را شکننده کرده بود.

بعد سرماخوردگی شدیدی گرفت و تب بالا او را از پا انداخت. بار‌ها تلاش کردیم او را به بهداری ببرند، اما رسیدگی به تأخیر می‌افتاد و غالباً ناچیز بود. هر لحظه که می‌گذشت، حالش بدتر می‌شد و فشار‌های جسمی و روحی، همراه با تهدید‌های مداوم عراقی‌ها، او را شکننده‌تر می‌کرد.

روز‌های آخر و شهادت

سوال: از لحظات آخر زندگی شهید بگویید.

غلامی: وقتی حالش بسیار وخیم شد، بالاخره او را به بهداری بردند، اما دیگر بازنگشت. پیکرش را آوردند؛ بدنش کبود و آثار ضرب و شتم و شکنجه واضح بود. ما هیچ‌گاه شاهد شکنجه مستقیم نبودیم، اما فشار‌های جسمی، کمبود رسیدگی پزشکی و تهدید‌های مداوم، بی‌شک به شهادتش منجر شد.

با وجود این همه سختی، روحیه‌اش پایدار بود. دعایش، شوخ‌طبعی و مهربانی‌اش همه ما را امیدوار نگه می‌داشت. او واقعاً مثل برادری بزرگ بود که همه به او تکیه می‌کردیم.

یاد و خاطره شهید

سوال: بعد از بازگشت خودتان چه اقداماتی انجام دادید؟

غلامی: پس از آزادی، به خانواده شهید و بنیاد مراجعه کردیم، اما هیچ‌گاه پیکرش به ایران بازنگشت. خانواده‌ها همچنان در انتظار هستند. یاد و خاطره او برای همه ما زنده است. او همشهری و برادری بود که در بدترین شرایط پایدار و دلگرم‌کننده بود.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه