تکریت ۱۱ و غربت یک قهرمان؛ سرگذشت شهید ابراهیم اسدی به روایت اسماعیل یکتایی
به گزارش نوید شاهد گیلان، شهید ابراهیم اسدی، آزادهای از دیار همدان بود که سرنوشتش او را از میدان نبرد کربلای ۴ در چهارم دیماه ۱۳۶۵ به اردوگاه تکریت ۱۱ کشاند؛ جایی که سالهای اسارت را با صبری مثالزدنی گذراند و سرانجام در همان غربت به شهادت رسید.

آشنایی در دل بند دو
در بند دو اردوگاه تکریت ۱۱، اسماعیل یکتایی، آزاده و جانباز ۷۰ درصد، با او آشنا شد. یکتایی روایت میکند: «ابراهیم انسانی آرام، مؤمن و متشخص بود. او دلبسته روضهها و مصائب اهلبیت(ع) بود و همیشه از من میخواست برایش بخوانم. گاهی اصرار میکرد: اسماعیل جان! برایم با لحن حاج احمد کافی روضه بخوان. وقتی صدای روضه بلند میشد، اشکهایش بیامان جاری میگشت و بند سرد اسارت، رنگ و بوی حسینیهای غریب به خود میگرفت.»
عاشقی در اسارت
ابراهیم اسدی در روزهای سیاه اردوگاه، در همان لحظههایی که باید زخم شکنجهها را تاب میآورد، دلش را به عشق حسین(ع) گرم میکرد. یکتایی میگوید: «هر بار که برایش میخواندم، آنقدر در خود فرو میرفت که گاهی از شدت حال، بیهوش میشد. دوستان جمع میشدند تا او را به هوش بیاورند. اما باز هم میگفت: بخوان اسماعیل! من با شوق گوش میدهم.»
ضربات دشمن، صبوری شهید
شکنجههای بعثیها پایانی نداشت. بارها با باتوم به سرش کوبیدند و جراحات سنگینی بر پیکرش گذاشتند. همین جراحات بعدها جان او را گرفت. بااینحال، هیچگاه کسی ندید که سر تسلیم فرود آورد یا در برابر دشمن شکسته شود. صبوری و شجاعتش به الگویی برای سایر اسرا تبدیل شده بود.
حلقهای از دوستان
ابراهیم در اردوگاه تنها نبود. حلقهای از دوستان نزدیکش ـ از جمله آقای خادم و آقای مصطفی علیاصغرزاده ـ همدم لحظههای سختش بودند. آنها هر فرصتی برای قدمزدن در حیاط اردوگاه را غنیمت میشمردند. در همان چند ساعت کوتاه آزادی، ابراهیم باز هم به سراغ مداحی و روضه میرفت؛ گویی همه آرامشش در شنیدن مصائب عاشورا خلاصه میشد.
شهادت در غربت تکریت
جراحات بر سر و بدنش، که یادگار ضربات بیامان دشمن بود، سرانجام پیکر او را از پای انداخت. ابراهیم اسدی در اردوگاه تکریت ۱۱، دور از وطن و خانواده، اما در آغوش عشق حسینی، جان داد و به کاروان شهدا پیوست. شهادت او نهتنها پایانی بر رنجهای یک اسیر، که نشانهای از پیروزی ایمان بر ظلمت دشمن بود.
روضهای که تاریخ شنید
خاطرات همبندان نشان میدهد که او نهتنها شنونده، بلکه روح اردوگاه بود. اسدی با اشکها و نالههای عاشوراییاش دیوارهای سرد اسارت را میشکافت. به گفته یکتایی، «ابراهیم همیشه مستمع پرشور جمعهای کوچک عزاداری بود. هیچوقت نمیگفت خستهام یا توان ندارم. حتی وقتی سرش درد میکرد یا حالش بد میشد، باز هم مینشست و گوش میداد. گویی او با روضه زنده بود.»
الگویی برای صبوری
زندگی ابراهیم اسدی در اسارت، الگویی ماندگار برای نسلهاست. او نشان داد که حتی در تاریکترین لحظهها میتوان به عشق تکیه کرد و روح را زنده نگه داشت. صبرش، ایمانش و لبخندی که در میان دردها بر لب داشت، به همبندانش امید میداد و آنان را از فروپاشی روحی نجات میداد.
میراث یک شهید
اکنون سالها از شهادت او گذشته است، اما یاد و نامش همچنان زنده است. ابراهیم اسدی نه فقط یک اسیر و یک شهید، که نشانهای روشن از راهی است که رزمندگان ایرانی در دفاع مقدس پیمودند؛ راهی پر از خون، اما آکنده از عزت. او با شهادتش ثابت کرد که ایمان میتواند بر ظلمت پیروز شود، حتی اگر دیوارهای اردوگاه آهنین باشد.
درسی برای امروز
یاد شهید ابراهیم اسدی، غریب اردوگاه تکریت ۱۱، امروز برای جامعه ما نیز پیامی روشن دارد؛ پیامی از صبر، ایستادگی و عشق. او در اسارت آموخت که حتی در میانه درد و غربت، میتوان حسینی ماند. نسل امروز با شنیدن روایت زندگیاش درمییابد که مقاومت فقط در میدان جنگ نیست؛ در دل سختیها، در میان فشارها و در غربتها هم میتوان شهید شد.
نام او در تاریخ جاودانه شد؛ آزادهای که با اشکهای عاشورایی، روح زندانیان را زنده نگه داشت و با شهادتش به همه آموخت که «از عشق نمیتوان گریخت»؛ حتی در دل تاریکترین شبهای اسارت.
