پدرم الگوی ماندگار ایمان و اخلاق است
فرزند شهید رمضانعلی صمدی در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد خراسان شمالی با اشاره به سیره و زندگی پدرش گفت: «پدرم در دل کوهستانهای سرسبز روستای کشانک از توابع مانه و سملقان چشم به جهان گشود. کودکیاش را در کنار طبیعت و در دامنهها و دشتها سپری کرد و پس از تحصیل تا مقطع سوم ابتدایی، در نوجوانی به خدمت سربازی رفت. قلب او مالامال از عشق به مردم و میهن بود.»

وی افزود: «با آغاز نهضت مردمی علیه رژیم پهلوی، پدرم در راهپیماییها و فعالیتهای انقلابی حضوری پررنگ داشت و پس از آن به عضویت بسیج و سپس سپاه درآمد. با شروع جنگ تحمیلی، او با ارادهای استوار راهی جبههها شد و در عملیاتهای متعددی از جمله کربلای ۴ و ۵ و والفجر حضور یافت و بهعنوان معاون و فرمانده لشکر نقشآفرینی کرد.»
ویژگیهای اخلاقی شهید
فرزند شهید صمدی ادامه داد: «پدرم سرانجام در سال ۱۳۶۰ در منطقه ماعوت عراق به شهادت رسید و دفتر زرین زندگیاش بسته شد. در وصیتنامه خود تاکید کرده بود که پیرو رهبر باشید و راه شهیدان را ادامه دهید، برایم گریه نکنید چراکه من به آرزویم رسیدهام. همچنین از خواهرانش خواسته بود حجاب خود را که یادگار حضرت زهرا (س) است حفظ کنند.»
وی با بیان اینکه اخلاق نیکو و ایمان راسخ پدرش زبانزد همگان بود، اظهار کرد: «شهید صمدی اهل نماز، احترام به والدین، پایبندی به حلال و حرام الهی و زندگی خالصانه بود. او با روحیه مسئولیتپذیری و فضیلتهای اخلاقیاش، الگویی ماندگار برای آیندگان شد.»
آموزش فنون تیراندازی
فرزند شهید «فاطمه صمدی» در ادامه خاطرهای از روزهای پرهیاهوی جنگ و حماسه را چنین روایت کرد: «پدرم همیشه اصرار داشت زنان نیز باید فنون تیراندازی را بیاموزند تا در مواقع اضطرار بتوانند از خود و وطن دفاع کنند. او با طنز شیرینش میگفت: "برای تیراندازی حرفهای باید با اسلحه دوست شویم؛ باید دل و رودههایش را بریزیم بیرون و دوباره در شکمش بگذاریم." این جملات طنزآمیز پدر، که خودش آنها را "پیامهای بازرگانی" مینامید، همیشه لبخند بر لبان ما مینشاند.»
استاد آموزش اسلحه به زنان
وی افزود: «به همین خاطر من، مادرم و زنداداشم در کلاس آموزش اسلحه شرکت کردیم. هر وقت پدرم آثار خستگی در چهره ما میدید، مسابقه باز و بست قطعات اسلحه را اعلام میکرد. من عاشق مسابقه بودم و در یکی از آن رقابتها برنده شدم. پدرم با هیجان دستم را بالا برد و مثل قهرمانان جام جهانی من را معرفی کرد. وقتی از او جایزه خواستم، با مهربانی دستم را فشرد و گفت: "من فاطمه جان را به عنوان استاد آموزش اسلحه برای زنان و دختران روستای کشانک معرفی میکنم." شادی آن لحظه برایم وصفناپذیر بود و احساس میکردم آسمان ستارهباران است و همه ستارگان به من چشمک میزنند.»
او در پایان خاطرنشان کرد: «اکنون که خداوند چند نوه به من عطا کرده است، همچنان آن روحیه کودکانه را حفظ کردهام و با نوههایم بازی میکنم. هر بار که به یاد آن روزهای خوش میافتم، خدا را به خاطر داشتن چنین پدری شکر میکنم.»
انتهای پیام/