تنها آرزوی من در این مسیر، شهادت است
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید رحیم ابراهیمپور خیاطی یازدهم فروردین ۱۳۳۹، در شهرستان تبریز به دنیا آمد. پدرش ابراهیم و مادرش عصمت نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار فعالیت میکرد. شانزدهم شهریور ۱۳۶۰، در زادگاهش هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب، بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مدفن وی در گلزار شهدای وادی رحمت همان شهرستان واقع است.

در متن وصیتنامه این شهید بزرگوار میخوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ
اکنون که این وصیتنامه را مینویسم، نسبت به وصیتنامههای پیشین احساس متفاوتی دارم. دلیل این تفاوت، ورود فردی جدید به زندگیام است. از زمانی که آمریکا، این جنایتکار بیرحم، مهره اصلی خود را در ایران از دست داد، برای دستیابی به اهدافش از هیچ اقدامی فروگذار نکرده و مرتکب جنایاتی شده که حتی چنگیزخان مغول را نیز در برابر آنها کوچک جلوه داده است. آخرین حربه آمریکا، توسل به ترور است. به نظر میرسد سیاستمداران آمریکایی بر این باورند که با ترور شخصیتها، پاسداران انقلاب و نیروهای حزبالله میتوانند این انقلاب را از پای درآورند. اما باید بدانند که برای ما، پیروان فرمایشات امام خمینی (ره)، مسئله پیروزی یا شکست مطرح نیست؛ آنچه برای ما اهمیت دارد، انجام وظیفه است. اگر به پیروزی برسیم، عزت و افتخار نصیب ما میشود و اگر شکست بخوریم، باز هم وظیفه خود را به بهترین نحو انجام دادهایم.
این وصیتنامه را در شرایطی مینویسم که احتمال ترور من برایم تقریباً قطعی شده است. کشف عکسهای من در خانههای تیمی، تعقیب افراد ناشناس و برخی سخنان پیرامون من، نشان میدهد که بعید است از تعقیب من دست بردارند. با این حال، من با خدای خود عهد بستهام که حتی اگر به دلیل تعهدات ضروری سپاه نتوانم به جبهه بروم، اوقات فراغت خود را وقف مبارزه با گروهکهای وابسته به آمریکا کنم. شبها تا صبح همچون شکارچی به دنبال منافقان و کافران خواهم گشت تا آنها را دستگیر کنیم. در این مسیر، تنها آرزوی من شهادت توسط آنهاست. وصیت من به خانوادهام این است که هرگز از شهادت من ناراحت نباشید؛ چراکه اندوه شما موجب خوشحالی دشمنان خواهد شد. پدر و مادرم، هرگز برای من گریه نکنید و شادمان باشید که فرزندتان در راه خدا جان خود را فدا کرده است. و اما تو، همسر عزیزم، فریده جان؛ اصلاً ناراحت نباش. مگر نه اینکه خودت گفتی ناراحت نمیشوم؟ یادت باشد وقتی در روز اول به تو گفتم پاسدار هستم، تو پاسخ دادی: "من هم پاسدارم." میدانم که تو را اذیت کردم؛ پیش از عقد با خانواده خود دچار مشکل شدی، شماتت و حرفهای بسیاری شنیدی، و همه اینها را برای خاطر من تحمل کردی. امیدوارم که مرا ببخشی. این را بدان که اگر لایق رفتن به بهشت شدم، در آنجا منتظرت خواهم ماند تا با هم وارد بهشت شویم.
انتهای پیام/