مددکار بخش فرهنگی و آموزشی جهادسازندگی
به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید ولیاله قلیزاده شانزدهم خرداد ۱۳۴۳، در روستای ارسباران از توابع شهرستان اهر به دنیا آمد. پدرش حسین و مادرش گلهخانم نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان جهادگر در جبهه حضور یافت. بیستم آذرماه ۱۳۶۰، در سرپلذهاب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیک او را در گلزار شهدای وادی رحمت شهرستان تبریز به خاک سپردند.
ولیالله همزمان با آغاز قیام خونین ملت مسلمان و قهرمان ایران در سال ۱۳۴۲ در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. شش ماه پس از تولد، خانوادهاش از روستای قشلاق قرهداغ به تبریز مهاجرت کرد؛ بدین ترتیب فصل تازهای از زندگی این خانواده آغاز شد و در منزل صاحب یک کارخانه قالیبافی بهعنوان مستأجر ساکن شدند. پدر و مادر شهید به همراه فرزندان آن خانواده در همان کارخانه مشغول کار شدند. ولیالله هم با وجود روحیه بشاش و قلب محبتجو، بهجای آنکه روی نیمکتهای مدرسه بنشیند و قلم بهدست شود و خواندن و نوشتن بیاموزد، برای کمک به معیشت خانواده کار قالیبافی را شروع کرد.
او از سال ۱۳۵۱ به دبستان شبانه رفت و با زحمت بسیار در سال ۱۳۵۶ دورهٔ ابتدایی را تمام کرد. او در کنار تحصیل در هیأت سینهزنی و زنجیرزنی حضور مییافت و با قلبی مملو از عشق و مهر امام حسین (ع) و ائمهٔ اطهار به تزکیه و تهذیب خود میپرداخت. با آغاز انقلاب، او با شور و شوق فراوان ندای «هل من ناصرِ یَنصُرُنی» — حسین (ع) زمان — را لبیک گفت و در کمتر تظاهراتی بود که ولیالله در آن شرکت نمیکرد. او با تعهدی که نسبت به حفظ انقلاب در خود احساس میکرد، پس از پیروزی انقلاب همواره از ارزشهای انقلاب و رهبری قاطع و از سازشناپذیری امام امت پشتیبانی کرد و با وجود طعنههای ناآگاهانهٔ برخی افراد مغرض، هیچوقت از فعالیت مداوم و پربرکت خود دست برنداشت.
در هر فرصتی، بهخاطر حفظ دستاوردهای انقلاب و ادامهٔ راه شهیدان، در صحنهٔ انقلاب حضور داشت. حتی جریانات انحرافی حزب خلق مسلمان و منافقین نتوانستند در روحیهٔ قوی و ایمان راسخ او تزلزلی بهوجود آورند و او را از ادامهٔ طریقِ الله بازدارند.
سال ۱۳۵۸ در فعالیتهای ولیالله نقطهٔ عطفی بهشمار میآید؛ چراکه همراه برادرش برای پاسداری از انقلاب به عضویت هستهٔ مقاومت مسجد شَکّلی (شهید مدنی) درآمد و پس از چند ماهی به جهاد سازندگی پیوست و در بخش فرهنگی آن مشغول ایثارگری و خدمت شد. او با وجود اینکه در جهاد کار میکرد، شبها هم برای تحصیل به مدرسهٔ شیخ شمس میرفت و عضو فعال انجمن اسلامی دانشآموزان آن مدرسه بود. او همیشه بر این مسئله تأکید میکرد که باید امام، محور تمام مبارزات فکری و عقیدتی ما باشد و ما باید از ایشان بهعنوان ولی فقیه و رهبر آگاه اطاعت نماییم تا بتوانیم ادامهدهندهٔ راه شهیدان باشیم.
در سال ۱۳۵۹ به استخدام سازمان جهادسازندگی استان آذربایجان شرقی درآمد، و در بخش فرهنگی و آموزشی با عنوان مددکاری مشغول به کار شد. در تیرماه ۱۳۶۰، ولیالله بهطور داوطلبانه و بهخاطر احساس وظیفه و تکلیف، به جبهه اعزام شد. سه ماه پس از تلاش و ستیز با دشمنان انقلاب، به شهر تبریز برگشت؛ در حالی که حضور در جبهه جان و روحاش را دگرگون کرده بود، اما شوق دیدار معبود در لحظهلحظهٔ وجودش موج میزد و وجودش شعلهور میشد؛ عشقِ شهادت، وجودش را لبریز کرده بود. به همین خاطر پس از چند روز بار دیگر به جبهه سرپل ذهاب اعزام شد و در آنجا بود که جان تابناکش به ابدیت پیوست و همانطور که آرزو میکرد، به سوی لقاءالله شتافت.
انتهای پیام/