امروز هرچه داریم، از خون شهدا و ایستادگی مردم است
در گفتوگو با نوید شاهد استان مرکزی، غلامرضا جیریایی از خاطرات حضور خود در جبههها سخن میگوید؛ ایشان فرزند صفر و متولد روستای لنجاب سفلی است و در سال ۱۳۶۲ با لبیک به ندای امام خمینی (ره) راهی جبهه شد. او که به عنوان بسیجی در گردان علیبنابیطالب لشکر ۱۷ امام علیبنابیطالب سازماندهی شد، در عملیات خیبر و نبرد سخت جزیره مجنون حضور یافت. جایی که تانکهای دشمن بیوقفه حمله میکردند و تنها سلاح رزمندگان ایمان و آرپیجی بود.
جیریایی در این عملیات از ناحیه شکم به شدت مجروح شد، اما با امداد همرزمانش از میدان به عقب منتقل گردید. او در خاطرات خود از روزهای تلخ و شیرین آن دوران، از فرماندهان شهیدی چون اصغر فتاحی و یحیی بخشی یاد میکند و همچنین از سختیهای درمانهای طولانیمدت پس از جنگ سخن میگوید. این روایت، نه تنها یادآور فداکاریهای نسل جنگ است، بلکه تلنگری است بر مسئولان امروز که جانبازان و خانوادههای شهدا را فراموش نکنند.
اینجانب غلامرضا جیریایی، فرزند صفر، اهل روستای لنجاب سفلی و ساکن اراک هستم. در پانزدهم دیماه سال ۱۳۶۲، با لبیک به ندای امام خمینی (ره) به عنوان بسیجی عازم جبهه شدم. ابتدا به پادگان دوکوهه رفتم و به گردان علیبنابیطالب از لشکر ۱۷ امام علیبنابیطالب ملحق شدم.
آغاز حضور در جبهه
پس از مدتی آموزش در پادگان، به منطقه انرژی اتمی اعزام شدیم و از آنجا وارد عملیات خیبر شدیم. این عملیات در جزایر مجنون و منطقهای کاملاً آبی و باتلاقی صورت گرفت. از شلمچه سوار قایق شدیم و وارد جزیره شدیم. شب عملیات، گردان ما بهعنوان گردان خطشکن به خط زد و توانست بخشی از جزیره را تصرف کند.
شرایط سخت نبرد در جزیره مجنون
امکانات ایران در آن زمان محدود بود؛ سلاح ما عمدتاً کلاش، تیربار و آرپیجی بود. در مقابل، ارتش عراق با دهها تانک و تجهیزات سنگین پاتک میزد. تنها سلاح واقعی ما ایمان و باور به خدا بود. ما برای خدا، دین، اسلام، ناموس و خاک ایران میجنگیدیم.
مجروحیت در عملیات خیبر
روز سوم عملیات، در حالی که در خاکریز مستقر بودیم، درگیر نبرد تن به تن با نیروهای پیاده عراق شدیم. من از ناحیه شکم هدف تیر مستقیم قرار گرفتم؛ گلوله از جلو وارد و از پشت خارج شد. همانجا فرمانده گردان، شهید اصغر فتاحی، به کمکم آمد و با بستن شکم و کمرم مرا نجات داد. او گفت: «هر طور شده خودت را به پشت خاکریز بکش.» توان زیادی نداشتم اما کمی خود را عقب کشیدم و داخل سنگری افتادم. در آن لحظه تنها آرزویم زیارت امام حسین (ع) بود.
شبهنگام، در حالی که نیمههوشیار بودم، یکی از رزمندگان قزوینی که فرماندهی آموزشی لشکر را برعهده داشت، متوجه من شد و با کمک امدادگران مرا به عقب منتقل کرد. یک ساعت طول کشید تا از خط مقدم به درمانگاه صحرایی رسیدیم.
روند درمان و جراحیها
پس از انتقال اولیه، به بیمارستان خاتمالانبیاء اهواز برده شدم و تحت عمل جراحی قرار گرفتم. سپس با هواپیما به تهران اعزام شدم و در بیمارستان ۵۰۲ ارتش بستری شدم. حدود ۲۰ روز در آنجا ماندم. بعد از آن، مدتی در بیمارستان ولیعصر اراک و سپس در بیمارستان امام خمینی تهران بستری شدم.
به دلیل شدت جراحات، چندین بار تحت عمل جراحی قرار گرفتم. از جمله عمل روی روده و ستون فقرات. مدتی مجبور بودم از کیسه کلستومی استفاده کنم. در طول چند ماه، مجموعاً چهار تا پنج عمل جراحی انجام شد تا وضعیت جسمانیام پایدار شود.
خاطراتی از همرزمان شهید
همرزمانم در گردان علیبنابیطالب، همچون شهید اصغر فتاحی (فرمانده گردان)، یحیی بخشی (فرمانده گروهان) و حسین خانی (جانشین گردان) همگی در عملیات خیبر به شهادت رسیدند. اینها جوانانی مؤمن، متواضع و بااخلاق بودند.
یکی از خاطرات ماندگارم مربوط به اکبر بارانی جو شیروانی است. شبها مخفیانه پوتین همه بچهها را واکس میزد. روزی به طور اتفاقی دیدیم که فرمانده گردان، خود پوتینها را واکس میزند. این نشانهای از تواضع و روحیه ایثارگری فرماندهان ما بود.
همچنین از غلامرضا قادری یاد میکنم که شبها مواد غذایی مثل قند و چای را از تدارکات میگرفت و میان بچهها تقسیم میکرد. فرمانده گردان وقتی متوجه شد، به جای سرزنش، از او قدردانی کرد و گفت: «باید همه از شما الگو بگیرند.» متأسفانه او هم در همان عملیات به شهادت رسید.
خاطرات پس از جنگ؛ زیارت کربلا
سالها بعد از جنگ، با گروهی از دوستان برای نخستین بار به صورت غیرقانونی راهی کربلا شدیم. سختیهای زیادی کشیدیم، حتی در کوههای مرزی مجبور شدیم همدیگر را بر کول بگیریم. اما وقتی به کربلا رسیدیم، احساس کردم خداوند همان آرزویی را که شب مجروحیتم داشتم، برآورده کرد. از آن پس، هر سال چند بار به زیارت کربلا مشرف میشوم.
پیام به مسئولان و مردم
هرچه امروز داریم از خون شهداست. ملت ایران مردمی بینظیر هستند و اگر روزی احساس خطر کنند، باز همانند سالهای انقلاب و جنگ ایستادگی خواهند کرد. اما متأسفانه برخی مسئولان به وظیفه خود در قبال جانبازان و خانوادههای شهدا عمل نمیکنند. بنیاد شهید باید بیش از این به مشکلات جانبازان رسیدگی کند.
خدا را شاکرم که سایه رهبر معظم انقلاب بر سر این ملت است و امیدوارم تا ظهور حضرت مهدی (عج) این پرچم برافراشته بماند.