روایتِ مادر شهید سهیل آزموده از پرواز نوجوانی که جانش را برای وطن داد
به گزارش نوید شاهد گیلان، شهید سهیل آزموده در سال ۱۳۴۵ در شهرستان تالش چشم به جهان گشود. از همان کودکی تفاوتش با همسنوسالانش مشهود بود؛ او که دلش با مسجد و قرآن بود، در حالی که بسیاری در پی بازی و سرگرمی بودند، سهیل در مسجد جامع هشتپر کنار بزرگترها مینشست و دعای کمیل میخواند. پایبندیاش به نماز جمعه زبانزد بود و حتی هنگام بیماری، اصرار داشت به مسجد برود و باور داشت که «خانه خدا شفایش میدهد.»
روحیه انقلابی و دینی سهیل از ابتدای انقلاب نمایان بود. روزها به تحصیل میپرداخت و شبها در مسجد مشغول فعالیتهای فرهنگی و دینی بود. همانجا بود که تصمیم گرفت به جبهه برود و در راه دفاع از اسلام و وطن گام بردارد. سهیل میگفت: «اسلام نیاز به دفاع دارد، باید خون داد.»
وقتی به خانواده گفت که قصد دارد به جبهه برود، مادرش آزرم دخت سیفی مقدم از نگرانیهایش گفت: «یک روز آمد و گفت: ‘مامان، کاری کردم که بدون اجازهت بود. ’ وقتی پرسیدم، گفت: ‘شناسنامهام را دستکاری کردم تا بتوانم بروم جبهه. ’ دلم شکست. هنوز کودک بود، اما ارادهاش قوی بود و نتوانستم جلویش را بگیرم.»
سیفی مقدم به یاد میآورد: «سهیل آمد و در آغوشم گفت: ‘مامان، قسم میخورم راهم حق است. اگر نگذارید بروم، دل و دنیام میسوزد. ’ یک روز که با هم بیرون رفتیم، هی قسم میداد و بغض داشت، اما از تصمیمش پشیمان نبود.»
با وجود نگرانیهای بسیار، بالاخره مادر رضایت داد و با دلی پر درد و چشمانتظار او را بدرقه کرد: «گفتم خدا حافظش باشد و خودم را به خدا سپردم.»
قبل از اعزام، سهیل با پدرش وداعی جانسوز داشت و آرزوی شهادتش را با او در میان گذاشت. پدرش با چشمانی اشکبار، از او حمایت کرد و گفت: «اگر راهت راه خداست، برو. ما به تو افتخار میکنیم.»
سهیل در نامههایی که از جبهه میفرستاد، به مادرش نوشت: «مامان جون، اینجا زمین پاک است. صدای گلولهها نوای قرآن است. نگران نباش و فقط دعا کن لیاقت داشته باشم.»
در نهایت، در روز ۱۱ خرداد ۱۳۶۱، در جریان عملیات الی بیتالمقدس و فتح غرورآفرین خرمشهر، شهید سهیل آزموده جان خود را در راه میهن و اسلام نثار کرد. خبر شهادت او خانواده را در اندوهی عمیق فرو برد، اما غرور و افتخار جای آن را گرفت.
آزرم دخت سیفی مقدم در مورد آن لحظه میگوید: «وقتی خبر شهادتش را شنیدم، قلبم انگار ایستاد و دنیا سیاه شد. اما با آن همه درد، غروری بزرگ در دلم شعلهور بود. سهیل به آرزویی رسید که سالها داشت.»
در وصیتنامه شهید آمده است: «به بهشت میرسم، مبادا بر مرگ من بگریید، چون گریه شما دشمنان انقلاب را خوشحال میکند. پس خندان باشید، که خوشحالی شما دشمن را وحشتزده خواهد کرد.»
این جملات، قوت قلب خانواده بود و آنها را سرافراز کرد. آذرمدخت ادامه میدهد: «اشکهایمان به اشک شادی بدل شد. سهیل جانش را برای اسلام و وطن داد تا ما در امنیت زندگی کنیم.»
او در پایان با صدایی پر از احساس میگوید: «هر سال که نزدیک سوم خرداد میشویم، دل من هم به یاد خرمشهر میتپد. صدای سهیل در گوشم است: ‘مادر! خرمشهر باید آزاد شود... خون میخواهد، فداکاری میخواهد... ’»
مادر شهید هر بار به مزار فرزندش میرود، با او حرف میزند: «پسرم! هنوز برایت قرآن میخوانم، هنوز هر شب در نمازم نام تو را میبرم. جای تو در دل ما همیشه زنده و پررنگ است.»
این روایت زندگی شهید سهیل آزموده و فداکاریهای مادرش، آزرم دخت سیفی مقدم خطبه سرا، نمادی است از ایمان، ایثار و پیوند ناگسستنی خانوادههای شهدای عزیز با خاک و تاریخ پرافتخار ایران اسلامی.