سرباز دلیری که با عشق به مردم تا آسمان رفت
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، وقتی میخواست به ارتش بپیوندد، انقلاب تازه به پیروزی رسیده بود. از شوق در پوست خود نمیگنجید؛ گویی میخواست بال درآورد که دارد قدم در راهی بزرگ میگذارد. حس و حالش در لحظه پوشیدن لباس مقدس ارتش، دیدنی بود. این لباس چقدر به او میآمد؛ قامتی استوار داشت که سرو پیشش زانو میزد. سرش را که بالا میگرفت و چهارشانه میایستاد، سینه ستبرش جلوه میکرد. جلوی آینه که میایستاد تا لباسش را مرتب کند، مادر برایش اسفند دود میکرد.
ابوالفضل، هم به لباسش علاقه داشت، هم به کارش و هم به مردمش. و برای دفاع از همین مردم، زیر پرچم ارتش راهی میدان مبارزه با دشمن بعثی شد.
او در بیستوپنجم خردادماه سال ۱۳۳۸، در روستای طاهرهخاتون از توابع شهرستان ساوه، در خانوادهای مذهبی و ارادتمند به اهلبیت علیهمالسلام چشم به جهان گشود. از کودکی با مراسم عزاداری امام حسین (ع) اُنس داشت و با شوق و عشق در محرمهای روستا، به عزاداران خدمت میکرد. از ابتدای ماه محرم تا پایان روضهها و تعزیهها، در مسجد میماند و گویی همه دنیایش وقف امام حسین (ع) شده بود.
با پایان دوران کودکی، وارد مدرسه شد و با جدیت به تحصیل پرداخت. پس از گرفتن مدرک سیکل، درس را رها کرد و به استخدام ارتش درآمد؛ درست در همان سالهایی که کشور در تبوتاب انقلاب میسوخت. او همراه مردم در راهپیماییها حضور مییافت و خواستار رفتن شاهی بود که با اسلام سرِ ناسازگاری داشت. عاشق امام خمینی (ره) بود، آثارش را میخواند و با اندیشهاش همراه شده بود.
هنوز مدت زیادی از ورودش به ارتش نگذشته بود که جنگ تحمیلی آغاز شد و او، خود را موظف دید که در صف مقدم دفاع از مردم باشد. در لشکر ۲۱ حمزه فعالیت میکرد و از همین طریق به جبهه اعزام شد تا در چندین عملیات حضور یابد.
سرانجام، در هفتم فروردینماه سال ۱۳۶۱، در جریان عملیات فتحالمبین، در منطقه عینخوش و بر اثر اصابت ترکش به قلب مطهرش، به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای شهرستان ساوه آرام گرفت.
وصیتنامه:
بسم ربالشهدا و الصدیقین
اینجانب، گروهبان یکم نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ابوالفضل شجاع، وصیت میکنم زمانی که شهید شدم، کارهای مربوط به من را مطابق این نوشته انجام دهید.
از شما بازماندگان عزیزم خواهش میکنم مرا در زادگاه خود، در کنار شهیدان جنگ، همچون شهید محمدرضا زارعی یا محمود حاججعفری به خاک بسپارید.
در مراسم تشییع، کسی گریه نکند و بسیار ساده برگزار شود. هیچ چیز بر سر قبر من نگذارید، جز یک قطعه عکس.
ای عزیزان بازماندهام، من از خدا میخواستم که از خانواده ما هم قربانی کوچکی در راه خودش بپذیرد؛ و اکنون که دعایم مستجاب شده، عاشقانه بهسوی او پر میکشم. از شما خواهش میکنم مرا ببخشید و حلال کنید.
مقداری نماز و روزه بر ذمه دارم که خواهشمندم برایم ادا شود تا روحم در آخرت آسوده باشد. به کسی بدهکار نیستم و از کسی طلبی ندارم.
امثال من باید با دادن جان و خون ناقابل خود، اسلام را یاری کنند تا این مرز و بوم را همانگونه که اجدادمان به ما سپردند، ما نیز به نسل آینده بسپاریم.
درود بر رزمندگان تمامی جبههها و بر مردم غیور ایران که در پشت جبهه با ضدانقلاب میجنگند؛ بر کشاورزان، رانندگان، کارگران و همه زحمتکشان این سرزمین که هرکدام، بیشتر از من بر پیکر کفر ضربه وارد میکنند.
خدایا! همه مسلمانان جهان، بهویژه مسلمانان وطن عزیزمان ایران را تا انقلاب مهدی (عج) یاری فرما.
فدایی کوچک و حقیر شما
ابوالفضل شجاع
1360/4/26 جمعه
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی