سیری در کلام شهید «محمد شادمهر»؛

بـه نـام یـک مخلـص خـط سـرخ

شهید «محمد شادمهر» از شهدای دوران دفاع مقدس است. او در وصیت‌نامه‌اش نوشته است:«مـن خیلـی وقـت بـود تصمیـم گرفتـه بـودم کـه بیایـم جبهـه و بـه نـام یـک مخلـص خـط سـرخ سـردار شـهید امـام حسـین(ع) در راه پیشـبرد خـط سـرخش تـا لحظـۀ آخـر بجنگـم و بـه کمـک یــاران، پرچــم اســلام را برافراشــته تر نمایــم.»

 به گزارش نوید شاهد البرز، شهید «محمد شادمهر» یادگار رمضان و فاطمه است. او در یکم فروردین 1332، در یزد به دنیا آمد و تا دوم نظری درس خواند. او هجدهم فروردین 1366، در حالی‌که از سوی بسیج به جبهه اعزام شده بود با اصابت ترکش در شلمچه به شهادت رسید. 

وصیت نامه

 

 آنچه در ادامه می‌خوانید متن وصیت‌نامه شهید «محمد شادمهر» است. 
«از شـدت شـور و شـوق نمی‌دانـم چـه بنویسـم! شـور و شـوق از ایـن نظـر کـه خداونـد بـزرگ مـرا نیـز جـزء یکـی از سـربازان کربـلای حسـینی قـرار داده. بـه خـدا نمی‌دانـم چطـور سپاسـش را بگویـم. مـن عاجـزم! فقـط خیلـی سـاده بگویـم تـو را شـکر و سـپاس کـه بـه مـن منـت گذاشـته و ایـن افتخـار بـزرگ را نصیبـم نمـودی. خدایـا! می‌دانـی کـه مدت‌هـا بـود چنیـن آرزویـی داشـته‌ام. مـن خیلـی وقـت
بـود تصمیـم گرفتـه بـودم کـه بیایـم جبهـه و بـه نـام یـک مخلـص خـط سـرخ سـردار شـهید امـام حسـین(ع) در راه پیشـبرد خـط سـرخش تـا لحظـۀ آخـر بجنگـم و بـه کمـک یــاران، پرچــم اســلام را برافراشــته تر نمایــم. خدایــا! تــو شــاهد هســتی کــه هدفــم فقــط و فقــط از خدمــت، ریختــن خونــم در راه اســلام بــوده اســت. ای حســین علیه‌الســلام ای ســردار شـهیدان، ای بالامقـام و ای اسـوۀ شـهامت، مقاومـت و شـهادت، تـو شـاهدی کـه مـن بـرای اسـلام آمـدم. تـو را سـپاس کـه مـرا قبـول کـردی و اجـازۀ عبـور بـه مـن دادی کـه جـزء لشـکریانت و نیـز شـهیدان راهـت باشـم. یـا حسـین، رزمنـدگان اسـلام را شـفاعت فرمـا.

   و امـا وصیتـم بـه خانـوادۀ عزیـز: همسـر عزیـز، تـو خیلـی مهربـان بـودی. شـما خیلـی خـوب بـودی. مـن شـرمندۀ خوبیهـای شـما هسـتم. مـن مشـکلات زیـادی را بـرای شـما جـا گذاشـتم. هـر فـرد مسـلمان بایـد مشـکلاتش را خـود حـل و حسـاب و کتاب‌هایش را جـور نمایـد. خـدا شـاهد اسـت کـه خیلـی دلـم می‌خواسـت ایـن کار را بکنـم و بعـد بـروم؛ ولـی دیـدم اگـر بخواهـم ایـن کار را هـم تمـام کنـم، شـاید یک مقـدار دیـر شـود و دیگـر خـدا مـرا نبخشـد؛ چـون خـدا می‌دانـد کـه شـما همسـر توانایـی بـوده و هسـتید و همیـن توانایـی و قـدرت شـما باعـث خشـم خداونـد نسـبت بـه مـن و خانـواده‌ام می‌گردیـد و مـن چـون خـودم هـم خیلـی بـرای رفتـن بـه میـدان سـرخ شـهادت عجلـه داشـتم. همیـن باعـث شـد کـه بـدون مقدمـه یک مرتبـه تصمیـم گرفتـم.  همانطـور کـه برایـت تعریـف نمـوده بـودم، مدتـی بـود کـه می خواسـتم بـروم و چـون سـعادت یـاری نمی کـرد، بـه خدمـت امـام هشـتم(ع)، امـام رضـا(ع) رفتـم و تقاضـای اجـازۀ ورود نمـودم و همین کـه اجـازه صـادر شـد، ناگهـان عـازم شـد. 

  همسـر عزیـز، قبـل از هـر چیـز از تـو  به خاطـر  بدی‌هایـم معـذرت می‌خواهـم. جـداً تـو همسـری خـوب، فهمیـده و اسـتوار بـودی و مـن نتوانسـتم  یک مقـدار از زحمت‌هـای شـما را جبـران کنـم. خـب! قـول بـده کـه مـرا می‌بخشـی؛ چـون اگـر تـو مـرا نبخشـی، خـدا مـرا نمی‌آمـرزد. مـرا  به خاطـر  آن همـه مشـکلی کـه برایـت گذاشـتم و آمـدم جبهـه ببخـش. خـب شـما کـه خـود شـاهد بـودی و می‌دانـی کـه مـن در ایـن چنـد سـال اخیـر منحـرف شـده بـودم. بـاور کـن دیگـر از خـودم بـدم می‌آمـد. همیشـه احسـاس شـرمندگی در مقابـل اسـلام و مسـلمین می‌نمـودم.

  به‌هرحـال، خـودت بهتـر از هـر کسـی از سـابقۀ گذشـته مـن اطـلاع داشـتی و خـود شـاهد بـودی کـه مـن مدتـی دور از خـط اصلـی و اولیـه‌ام شـده بـودم. حـال تربیـت فرزندانمـان احـد، نجمـه، سـارا را بـه شـما وامی‌گـذارم. لازم بـه سـفارش نمی‌باشـد سـعی شـود اصـول اولیـۀ اسـلام را بـه آنهـا یـاد بدهیـد و بـه آنهـا بگـو رضایـت پدرتـان دنبـال مسـائل اسـلام رفتـن و بـه مسـلمین خدمـت صادقانـه نمـودن بـود. همسـرم بـرای آنهـا خیلـی کوشـا بـاش تـا خدای‌ ناکـرده، غیـر از ایـن هـدف نصیبمـان نگـردد.

 پـس از پرداخـت کلیـۀ بدهی‌هـا بقیـه را تقسـیم بـر هفـت کـن و یـک قسـم آن را تقسـیم بـر سـه کـن و یـک قسـم آن را خـرج خـودم و دو قسـم دیگـر آن را بـه مهـدی و میتـرا پـس از سـن بلـوغ پرداخـت نمـا. شـش قسـم دیگـر را شـما و سـه فرزنـدم هریـک، یـک قسـم برداریـد. زندگـی بـا سـعادت و شـرافتمندی در راه اسـلام برایتـان آرزو م ینمایـم. بـرای  آخرین‌بـار می نویسـم اگـر مـن و دیگـر رزمنـدگان خـود را فـدای اسـلام ننماینـد، مسـلماً دیگـر اسـلامی باقـی نمی‌مانـد و دیـن را کفـر حیاتـی خواهـد گرفـت و شـما می‌دانـی کـه اگـر امـام حسـین (ع) از  همه چیـز خـود نمی‌گذشــت و خــود را و 72 تــن دیگــر از یارانــش جــان خــود را در راه اســلام نمی دادنــد و مبـارزه را کنـار می‌گذاشـتند، دیگـر حـالا از اسـلام خبـری نبـود. همـه مدیـون همـان خـون سـرخ کربلایـی حسـین (ع) و همیـن سـرباز امـام زمان(عـج) هسـتند. پـس در دلـداری فرزنـدان و تربیـت آنهـا کوشـا بـاش. از همـۀ بـرادران و خواهـران روسـتایی طلـب بخشـش می‌نمایـم. امیـدوارم بـه بزرگـواری خودشـان مـرا ببخشـند. تـو و بقیـۀ فرزنـدان محتـرم شـهدا را بـه خـدا می‌سـپارم.

والسلام‌علیکم‌و‌رحمة‌اللّه‌و‌برکاته.


انتهای پیام/
 

 

 

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده